خطبه 092-خبر از فتنه












خطبه 092-خبر از فتنه



[صفحه 125]

خطبه السئوال اما پس از ستايش خداوند اي مردم من کور کردم چشم فتنه و فساد را و نبود جرئت کند بر آن کسي جز من پس از آنکه موج زد تاريکي آن و زياد گرديد شر و اذيت آن پس بپرسيد از من پيش از آنکه مرا نيابيد پس سوگند به کسي که جان من در دست اوست نمي‏پرسيد از من از چيزي که در ميان شما و در ميان قيامت است و نه از گروهي که راه مي‏نمايد صد کس را و گمراه مي‏کند صد کس را مگر اينکه خبر مي‏دهم به شما از خواننده آن و پيشواي آن و راننده آن و محل فرودآمدن مرکبهاي آنها و جاي فرودآوردن بارهاي آنها و آن کس که کشته مي‏شود از اهل آن کشتني و آنکس که مي‏ميرد از آنها مردني و اگر مرا نيابيد و فرودآيد به شما امورات سخت ناخوش و کارهاي امورات مهمه هرآينه سر در پيش افکند بسياري از سئوال کنندگان و سست مي‏شود بسيار از سئوال شوندگان و اين هنگامي است ادامه يابد جنگ شما و جامه را بالا بزند از ساق و باشد دنيا بر شما تنگ در حاليکه دراز شماريد با آن روزهاي بلا را بر شما تا پيروزي دهد خداوند براي باقيماندن نيکوکاران از شما را

[صفحه 126]

به راستي فتنه‏ها هرگاه روآورد به شبهه مي‏اندازد و هرگاه پشت کند آگاه مي‏سازد شناخته نمي‏شوند در حاليکه روآورنده‏اند و شناخته مي‏شود در حاليکه پشت کننده‏اند دور مي‏زنند مانند دور زدن بادها و مي‏رسند به شهري و مي‏گذرند از شهري آگاه باشيد به راستي ترسناکترين فتنه‏ها در نزد من بر شما فتنه بني‏اميه است زيرا آن فتنه کور تاريکست عمومي است مشکل ناعلاج آن و مخصوص است بلا و سختي آن و مي‏رسد بلا به هر کس که بينا باشد در آن و درگذرد بلا از کسي که نابينا است از آن و سوگند به خدا هرآينه مي‏يابيد بني‏اميه را براي خودتان زمامداران به پس از من مانند شتر پير گزنده مي‏گزد با دهانش و لگدکوب مي‏کند با دستش و لگد مي‏زند با پايش و مانع مي‏شود از دوشيدن شيرش همواره تسلط دارند بر شما تا نگذارند از شما مگر سود دهنده براي آنان يا ضرر نرساننده به آنها هميشه باشد بلاي آنها تا نباشد انتقام يکي از شما از آنها مگر مانند انتقام گرفتن بنده از آقاي خود و تابع از متبوع خود وارد مي‏شود بر شما فتنه آنها بد منظر ترسناک و پاره شبهاي جاهليت (که همواره به غارت مي‏رفتند) نيست در آن علامت هدايت و نه نشانه‏اي که راه حق به آن ديده شود و ما

اهل بيت از آن رستگاريم و نيستيم در آن دعوت کننده پس از آن جدا مي‏کند آن را خداوند از شما مانند جدا کردن پوست به وسيله کسي که بنمايد بايشان خواري را و مي‏راند آنها را به درشتي و آب مي‏دهد ايشان را با کاسه‏اي که آميخته است به تلخي نمي‏دهد بايشان مگر شمشير و نمي‏پوشاند به آنها مگر ترس را در اين هنگام دوست مي‏دارد قريش در مقابل دنيا و آنچه در آن است کاش ببينند مرا در يک محل و هر چند به قدر کشتن مشتري تا بپذيرم از آنها آنچه را مي‏خواهم امروز بعضي آن را و به من نمي‏دهند آن را


صفحه 125، 126.