كلمه غريب 004












کلمه غريب 004



[صفحه 332]

و در گفتار اوست عليه‏السلام هرگاه رسيد زنان به حد کمال پس خويشان پدري سزاوارند و روايت مي‏شود نص الحقاق و نص پايان چيزهاست و جاي رسيدن به.... آنهاست مانند نص در رفتار زيرا آن نهايت آن چيز است توانا مي‏شود بر آن چارپا و مي‏گوئي (نصصت الرجل عن الامر) هنگامي که به پايان رسانيدي پرسش آن را از آن تا بيرون بياوري آنچه را که نزد اوست در آن فنص الحقاق اراده مي‏کند (آن حضرت) به آن به حد کمال رسيدن را زيرا آن پايان کودکي است و وقت چناني است که بيرون مي‏آيد از آن کودک به حد بزرگي و آن فصيحترين کنايه‏هاست از اين امر عجيب‏ترين آنهاست مي‏گويد پس هرگاه رسيد زنان به اين حد پس خويشان پدري سزاوار است به زن از مادرش هرگاه باشند محرم مانند برادران و عموها و به نکاح کسي درآوردن او اگر بخواهند اين را و حقاق منازعه کردن مادر است....خويشان پدري درباره زن و آن کشمکش و دشمني کردن است و گفتار هر يک از آن دو هست با ديگري که من سزاوارترم از تو بر اين گفته مي‏شود از آن است نزاع کردم با او نزاع کردني مانند جدال کردم با او جدال کردني و به تحقيق گفته شده که نص الحقاق رسيدن است به عقل و آن رسيدن به حد کمال است زيرا او عليه‏السل

ام جز اين نيست اراده کرد پايان امر چناني را که واجب مي‏شود در آن حقي و حکمها و هر کس روايت کند آن را نص الحقايق و جز اين نيست اراده کرده جمع حقيقت را اين معني آن چيزي است که ذکر کرده آن را ابوعبيد القاسم پسر سلام و آنچه نزد من است اين است مراد به نص الحقايق در اينجا رسيدن دختر است به حدي که روا باشد در آن به شوهر درآوردن او و متصرف شدن او در حقهاي خود مانند کردن به حقايق از شتر است و آن جمع حقها و حق است و آن شتري است تمام کرده است سه سال را و داخل شده است در سال چهارم و در اين هنگام مي‏رسد به حدي که مي‏توان در آن (بهره‏برداري کرد) از سوار شدن بر پشت او و نيک راندن او در رفتارش و حقايق نيز جمع حقه است پس هر دو روايت به تمامي بازمي‏گردند به يک معني و اين شبيه‏تر است به روش عرب از معني ذکر شده در اول


صفحه 332.