خطبه 034-پيكار با مردم شام












خطبه 034-پيکار با مردم شام



[صفحه 148]

خطبه الاستنفار پريشاني باد شما را دلتنگ شدم از ملامت کردن شما آيا راضي شديد به زندگاني دنيا از آخرت عوضي و به خواري از عزت جانشيني دعوت کردم شما را به سوي جهاد دشمن خودتان گرديد چشمهاي شما گويا شما از مرگ در سختي هستيد و از غفلت در بيهوشي هستيد بسته مي‏شود بر شما گفتگو کردن با من تا سرگردان مي‏شويد گويا دلهاي شما آميخته شده و شما به عقل درنمي‏يابيد نيستيد شما براي من معتمد هرگز و نيستيد شما معتمد تا به وسيله شما پيروزي به دست آيد و نه ياران شرافتمند هستيد دست نياز به سوي شما دراز شود نيستيد شما مگر مانند شتراني که ناپيدا شده چراننده‏هاي آنها و هرگاه گردآورده شوند از طرفي پراکنده مي‏شوند از طرف ديگر به خدا سوگند بد برافروزندگان جنگيد به شما مکر مي‏کنند و شما مکر نمي‏کنيد و نقصان مي‏پذيرد اطراف شما (شهرهاي شما را مي‏گيرند) و خشم نمي‏گيريد نمي‏خوابند از (فکر) حمله به شما و حال آنکه شما در غفلت حيرانيد مغلوب شد به خدا سوگند آنان که به همديگر ياري نمي‏کنند به خدا سوگند من گمان مي‏کنم شما را اگر سخت شود کازار و سخت شود مرگ جدا مي‏شويد از پسر ابيطالب مانند جدا شدن سر از بدن به خدا سوگند مردي که مسلط س

ازد دشمن خود را از نفس خود بخورد گوشت او را و بشکند استخوان او را و جدا سازد پوست او را هرآينه بزرگست ناتواني او ضعيف است آنچه فراهم آورد و جوانب سينه او (دل او) و تو باش اين اگر خواهي اما من به خدا سوگند پيش از آنکه بدهم اين (فرصت را) زدن است با شمشير مشرفيه بپرد از آن کاسه سر و بريده شود بازوها و قدمها و مي‏کند خدا پس از اين آنچه مي‏خواهد

[صفحه 149]

اي مردم مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي است اما حق شما بر من پس نصيحت کردن است شما را و تمام گردانيدن غنيمت است بر شما و ياد دادن شما است تا نادان نمانيد و تربيت نمودن شما است تا بدانيد و اما حق من بر شما پس وفا کردن به بيعت و نصيحت است در حضور و غيبت و اجابت کردن است هنگامي که مي‏خوانم شما را و اطاعت کردن است وقتي که دستور مي‏دهم


صفحه 148، 149.