خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره












خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره



[صفحه 183]

خطبه النعل گفت عبداله پسر عباس داخل شدم بر اميرالمومنين عليه‏السلام در ذي قار و او مي‏دوخت کفش خود را پس فرمود براي من چيست قيمت اين کفش گفتم قيمتي نيست براي آن پس فرمود عليه‏السلام به خدا سوگند اين دوست‏تر است به من از حکومت شما مگر اينکه برپا دارم حقي را يا دفع کنم باطلي را پس از آن بيرون آمد و خطبه خواند براي مردم و فرمود به راستي خداوند پاک برانگيخت محمد را صلي الله عليه و آله و نبود کسي از عرب بخواند کتابي و نه ادعا کند پيامبري را پس راند مردم را تا جاي داد ايشان را در جاي خودشان و رسانيد آنها را به جاي رستگاريشان تا راست شد نيزه‏هاي آنها وآرام گرفت جاي پاي آنها آگاه باشيد به خدا سوگند بودم من در ميان رانندگان آن لشکر کفر تا پشت کردند تمامي آنها عاجز نشدم و ترسناک نشدم و به راستي اين رفتن من (براي جنگ بصره) براي مانند آن است پس مي‏شکافم باطل را تا بيرون آيد حق از پهلوي آن چيست مرا با قريش به خدا سوگند جنگ کردم با ايشان در حاليکه کافر بودند و جنگ مي‏کنم با آنها در حالي که گمراه شده‏اند من صاحب آنها هستم ديروز همانطور که من صاحب آنهايم امروز به خدا سوگند انتقام نمي‏کشد از ما قريش مگر اينکه خ

داوند برگزيد ما را بر آنان پس داخل کرديم آنها را در گروه خود


صفحه 183.