نامه 045-به عثمان بن حنيف












نامه 045-به عثمان بن حنيف



[صفحه 282]

رسالته ابن حنيف اما پس از ستايش خداوند اي پسر حنيف به من رسيده که مردي از جوانان اهل بصره تو را دعوت کرده به مهماني و شتابان به سوي آن رفتي انتخاب مي‏گرديد پاکيزه‏هاي غذاهاي گوناگون براي تو و آورده مي‏شد به سوي تو کاسه‏هاي بزرگ غذا گمان نمي‏کردم تو قبول کني دعوت قومي را که نيازمندانشان رانده شده‏اند و توانگرانشان خوانده شده‏اند پس بنگر به آنچه مي‏خوري از اين خوردني و آنچه مشتبه است بر تو دانستن راه حلال آن بيافکن آن را و آنچه يقين کردي به پاکي راه به دست آوردنش تناول کن از آن

[صفحه 283]

آگاه باش که براي هر پيروي‏کننده را پيشوائي است پيروي مي‏کند او را و روشني مي‏جويد به روشني علم و آگاه باش پيشواي شما اکتفا کرده از دنياي خود به دو کهنه جامه خود و از خوراکش به دو قرص نان آگاه باش که شما توانا نمي‏باشيد بر اين وليکن ياري کنيد به من بپرهيزگاري از حرام و کوشش و پاکدامني و درستکاري به خدا سوگند جمع نکردم از دنياي شما طلائي و ذخيره نکردم از غنيمت آن مال بسياري و آماده نکردم براي جامه پوسيده خود جامه ديگري

[صفحه 283]

بلي بود در دستهاي اندک از همه آنچه سايه افکنده است آسمان بخل ورزيد بر آن نفسهاي گروهي و بخشش کرد و گذشت از آن نفسهاي قومي ديگر و چه نيکو داوري است خداوند و چه مي‏کنم فدک و غير فدک را در حاليکه جايگاه جان در فردا قبر است بريده مي‏شود در تاريکي آن نشانه‏هايش و پنهان مي‏شود خبرهايش و گودالي است اگر زياد شود در فراخي آن و فراخ نمايد آن را دو دست حفرکننده آن پر مي‏کند آن را سنگ و کلوخ و ببندد شکافهاي آن را خاک رويهم انباشته و جز اين نيست آن نفس من است رام مي‏گردانم آن را با پرهيزگاري تا بيايد ايمن در روز ترس بزرگتر و ثابت باشد در اطراف لغزشگاه

[صفحه 283]

و اگر خواهم هرآينه راه مي‏يابم به سوي خالص اين عسل و مغز اين گندم و بافته شده اين ابريشم وليکن چه دور است که پيروز شود بر من خواهش من و بکشد حرص طعام مرا به سوي برگزيدن طعامها و حال آنکه شايد در حجاز و يمامه کسي باشد که اميد نيست او را در (تحصيل) قرص نان و ياد ندارد او بسيري يا بخوابم با شکم سير و حال آنکه در اطرافم شکمهاي گرسنه و جگرهاي گرم (تشنه است) يا باشم چنانکه گفته است گوينده بس است تو را که شب بخوابي با شکم پر و حال آنکه در گرد تو جگرها (شکمهائيست) مشتاقست به قطعه پوستي

[صفحه 284]

آيا قانع شوم از نفس خودم به اينکه گفته شود به من اميرالمومنين و شريک نباشم با ايشان در ناگواريهاي روزگار يا نباشم پيشوا براي آنان در درشتي زندگاني آفريده نشدم تا مشغول سازد مرا خوردن طعامهاي نيک مانند حيوان بسته شده همت آن علف خوردنست يا حيوان رها شده شغل آن به‏هم زدن خاکروبه است (تا چيزي بيابد بخورد) پر سازد و شکنبه را از علفهاي آن و غافل شود از آنچه خواسته مي‏شود از آن يا واگذاشته شوم بي‏حاصل يا بازگذاشته شوم بازي‏کننده يا بکشم ريسمان گمراهي را يا بيراهه روم در راه سرگرداني و گويا من مي‏نگرم به گوينده شما مي‏گويد هرگاه باشد اين خوراک پسر ابيطالب نشانده است او را ضعيف از جنگيدن با همرزمان و برابري کردن با دليران آگاه باش چوب درخت ديمي بياباني سخت‏تر است و پوست درختان سبز بستاني نازکترند و افروختگي گياههاي دشتي نيرومندتر است و خاموشي آن ديرتر است من از پيامبر خدا مانند نهال هستم از نهال (که از ريشه رسته است) ذراع است (از آرنج تا سر انگشتان) از عضد (از آرنج است تا شانه) به خدا سوگند اگر همياري کند عرب بر جنگ من رو برنگردانم از آنها و اگر به دست آيد فرصتها از زدن گردنهاي آنها هرآينه مي‏شتابم به سوي

آنها و زود باشد کوشش مي‏کنم در اينکه پاک سازم زمين را از اين وارونه و کالبد سرنگون (معاويه) تا بيرون آيد کلوخ از ميان دانه درويده شده

[صفحه 284]

دور باش از من اي دنيا که ريسمان مهار تو بر بالاي کوهان تست رها شدم از چنگالهاي تو و نجات يافتم از دامهاي تو و دوري گزيدم از رفتن در لغزشگاههاي تو کجايند جماعتي که فريب دادي آنان را به بازيهاي خودت کجايند جماعتي که گمراه کردي آنها را به زينت و آرايش خود اينک ايشان گروگان قبرهايند و فروگرفته لحدهايند به خدا سوگند اگر بودي يک شخص ديده شده و کالبد محسوس شده هرآينه برپا مي‏داشتم بر تو حدهاي خدا را در (حق) بندگانيکه فريب دادي آنها را به آرزوها و (در حق) جماعتهائي انداختي آنها را در پرتگاهها و پادشاهاني سپردي آنان را به سوي نابودي و وارد کردي آنها را به جايگاههاي بلا جائيکه نه مکان پيش رفتن بود نه برگشتن چه دور است (من فريب تو را بخورم) هر کس گام نهاد بر جاي لغزيدن تو لغزيد و هر کس سوار شد بر آبهاي انبوه تو غرق شد و کسي که کناره‏گيري کرد از ريسمانهاي دامت توفيق يافت و کسي که سالم ماند از تو باک ندارد اگر تنگ باشد به او خوابگاه او و دنيا نزد او مانند روزي است که رسيده است پايان يافتن آن دور شو از من به خدا سوگند رام نمي‏شوم براي تو تا خوار سازي مرا و نرم نمي‏شوم براي تو تا بکشي مرا و سوگند به خدا سوگندي

که جدا مي‏سازم در آن خواست خدا را هرآينه رام مي‏سازم نفس خود را چنان تربيت و رام شدني شاد شود با آن به قرص نان هرگاه دست يابد به خوردن آن و به خورش نمک قناعت کند و هرآينه واگذارم کاسه چشم خود را مانند چشمه آبي فرورفته است آب آن تمام شده اشکهاي آن آيا پر مي‏شود (شکم) حيوان چرنده از چريدن خود پس مي‏خوابد و سير مي‏شود گله گوسفند از گياه خوردن پس بخوابد و مي‏خورد علي از توشه خود سپس مي‏خوابد روشن باد در اين هنگام ديده او در اين وقت پيروي کرده است پس از سالهاي دراز به چارپايان واگذاشته به صحرا و به حيوان چراکننده خوشا براي نفسي ادا کرد به سوي پروردگار خود واجب خود را و بماليد به پهلوي خود سختي خود را و دوري ورزيد در شب از خواب و چشم به‏هم نهادن خود تا هرگاه غلبه کند خواب سبک بر آن فراش ساخت زمين خود را و بالش ساخت کف دست خود را در ميان گروهي بيدار ساخت چشمهاي ايشان را ترس بازگشت ايشان و دور گشته از خوابگاههاي آنها پهلوهاي آنها و پنهاني گويا شده به ذکر پروردگارشان لبهاي ايشان و پراکنده و نابود شد به سبب درازي طلب آمرزششان گناهان آنها آنان گروه خدايند آگاه باش که گروه خدا آنانند رستگاران بترس از خدا اي پسر حنيف و ب

ايد بس باشد تو را قرص نانهاي تو تا باشد از آتش رهائي تو


صفحه 282، 283، 283، 283، 284، 284.