خطبه 234-خطبه قاصعه












خطبه 234-خطبه قاصعه



[صفحه 7]

خطبه القاصعه سپاس خداي را است که پوشيد جامه عزت و بزرگواري را و برگزيد او دو را براي خود نه براي آفريدگانش و گردانيد اين دو را ممنوع و حرام بر غير خود و آن دو را برگزيد براي بزرگي خود و قرار داد لعنت را بر کسي که منازعه کند در اين دو با او از بندگان خود سپس آزمود با اين فرشتگان مقرب خود را تا جدا سازد تواضع‏کنندگان از آنها را از متکبران پس فرمود خداوند سبحانه و اوست دانا به پنهانيهاي دلها و پوشيده‏هاي غيبها به تحقيق من آفريننده‏ام بشري را از گل پس زماني که تمام کردم او را و دميدم در او از روحم بر او درافتديد براي او سجده‏کنان پس سجده کردند فرشتگان تمامي آنان به اجتماع مگر شيطان فراگرفت او را عصبيت و فخر نمود بر آدم به آفرينش خود و تعقيب نمود بر او براي اصل خويش پس دشمن خدا پيشواي تعصب‏کنندگان و پيشرو گردنکشان است آن کسي است که قرار داد بنيان عصبيت را و به نزاع برخاست با خدا بر سر جامه بزرگي و پوشيد لباس تکبر را و دور افکند پوشش فروتني را آيا نمي‏بينيد چگونه کوچک قرارداد او را خداوند براي تکبرش و پست کرد او را براي برتري جوئيش قرارداد او را در دنيا رانده‏شده و آماده‏کرد براي او در آخرت آتش سوزان

را

[صفحه 8]

و اگر خدا مي‏خواست بيافريند آدم را از نوري بربايد ديده‏ها را روشني آن و مبهوت‏سازد عقلها را زيبائي آن و از عطري بگيرد نفسها را بوي خوش او هرآينه مي‏کرد و اگر مي‏کرد مي‏گرديد براي او گردنها فروتني‏کننده و سبک مي‏شد امتحان در آن بر فرشتگان ولکن خداوند سبحان مي‏آزمايد آفريدگانش را به بعضي آنچه نمي‏دانند ريشه آن را براي جدا ساختن با آزمايش آنان را و نابود ساختن گردنکشي را از آنان و دور ساختن تکبر را از آنان عبرت گيريد به آنچه بود از کار خدا به شيطان آنگاه که نابود ساخت عمل زياد و کوشش فراوان او را و حال آنکه پرستش کرده‏بود خدا را شش هزار سال معلوم نيست آيا از سالهاي دنيا بود يا از سالهاي آخرت از جهت تکبر يک ساعت پس کيست بعد از ابليس سالم بماند (از عذاب) بر خدا به مثل نافرماني او نه چنين است، نيست خداوند سبحان داخل نمايد به بهشت انساني را به امري که بيرون نمود به سبب آن از آنجا فرشته‏اي را به تحقيق حکم او در اهل آسمان و اهل زمين يکي است و نيست ميان خدا و ميان هيچکس از خلق او رخصتي در مباح ساختن حريمي که حرام کرده آن را بر جهانيان

[صفحه 8]

پس برحذر باشيد اي بندگان خدا از دشمن خدا از اينکه سرايت دهد به شما بيماري خود را و از اينکه بلغزاند شما را با فرياد خود و از اينکه گرد آورد بر ضرر شما سواران و پيادگان خود را سوگند به زندگانيم به تحقيق به چله کمان نهاد براي هلاک شما تير خطرناک را و برکشيد کمان را براي شما با کشيدن سخت و تير انداخت به سوي شما از جاي نزديک و گفت اي پروردگار من به سبب آنچه گمراه کردي مرا هرآينه ميارايم براي آنان در زمين و هرآينه گمراه خواهيم نمود همه آنان را پيش‏گوئي‏کننده بود دور از صواب گوينده تو از روي گمان نادرست تصديق کرده او را به آن فرزندان نخوت و برادران عصبيت و سواران مرکب گردنکشي و ناداني تا اينکه رام گرديد او را سرکشان از شما و پابرجا شد طمع از او در شما و آشکار گشت چگونگي راز نهان بسوي امر روشن قوت يافت حکومتش بر شما از نزديک آورد سپاه خود را به سوي شما تا افکندند شما را در تنگه‏هاي پستي و انداختند شما را در گودالهاي کشتن و پايمال کردند شما را با زخم سخت با نيزه‏زدن در چشمهاي شما و با بريدن گلوهاي شما و با کوبيدن سوراخ بيني‏هاي شما و اراده افکندن در قتلگاههايتان و راندن با حلقه‏هاي مهار خشم به سوي آتشي که

برايتان آماده شده است و گرديد شيطان بزرگترين زخم زننده در دين شما و افروزنده‏ترين آتش‏افروز در دنياي شما از کساني که برگرديديد براي آنها آشکارا دشمني‏کننده و براي (دفع) آنها گرد مي‏آئيد پس بگماريد به دفع وي خشم خود را و براي وي کوشش خويش را به خدا سوگند به تحقيق نازش کرد بر ريشه شما و نکوهش نمود در حسب شما و عيبجوئي کرد در نسب شما و گرد آورد سواران خود را براي (گمراه کردن) شما و اراده نمود به پيادگانش (بستن) راه شما و شکار مي‏کنند شما را در هر جا و مي‏زنند سر انگشتانتان را نمي‏توانيد سر باز زنيد (از ايشان) به حيله‏ها و نمي‏توانيد دفع دادنشان به تصميمي در انبوه خواري و دائره تنگ و جايگاه مرگ و جولانگاه بلا و سختي پس خاموش سازيد آنچه را که نهان است در دلهايتان از آتش عصبيت و کينه‏هاي جاهليت که جز اين نيست اين حميت مي‏باشد در مسلمان از افکنده‏هاي شيطان و خودخواهي‏ها و تباه کردنها و وسوسه‏هاي او و عزم کنيد نهادن فروتني را بر سرهايتان و افکندن خودخواهي را زير پايتان و کندن خود بزرگ‏بيني را از گردنهايتان و بکار بريد فروتني را لشکر مسلح بين خود و دشمنانتان شيطان و لشگرش زيرا او را از هر گروهي لشکرها و ياران و پيادگ

ان و سواران است و نباشيد مانند گردنکش بر فرزند مادرش بدون اينکه برتري قرار داده باشد خداوند در او جز آنکه روي آورد خود بزرگ‏بيني به او از دشمني و ناشي از رشک و افروخته شد تعصب در دل او از آتش‏خشم و دميد شيطان در بيني او از باد خودبزرگ‏بيني که از پي آورد او را خداوند به سبب آن پشيماني را بر گردنش نهاد گناهان کشندگان را تا روز رستخيز

[صفحه 10]

آگاه باشيد بسيار کوشش نموديد در ستمگري و تباهکاري در زمين آشکار گرديد با خدا دشمني را و بيرون آمديد براي جنگ با مومنين هان از خدا بترسيد از خدا بترسيد در گردنکشي تعصب و خودپسندي جاهليت زيرا کبر پديد آرنده دشمنيها و جايگاه وسوسه شيطان است که فريب داده است با آن امتهاي گذشته و قرنهاي پيش را تا اينکه فرو رفتند در تاريکيهاي ناداني آن و پرتگاههاي گمراهي آن در حالي که خوارها از راندن او و رام در کشيدنش بودند کاري است يکنواخت شدند دلها در آن و از پي يکديگر رفتند گذشتگان بر آن و خودبزرگ‏بيني که تنگ گشت سينه‏ها به سبب آن، زنهار، زنهار برحذر باشيد از فرمانبري مهترانتان بزرگانتان که گردنکشي کردند از شرف و جاه خودشان و جوياي برتري شدند بالاتر از نسبشان و نسبت دادند زشتي (جبر) را بر پروردگارشان و انکار کردند بر خداوند بر آنچه احسان کرده به ايشان ستيزه کردند با قضاء و قدر او و چيرگي کردند با نعمتهايش زيرا آنان پايه‏هاي پايه عصبيت و ستونهاي پايه‏هاي فساد و شمشيرهاي تفاخر جاهليت مي‏باشند. از خدا بترسيد، و نباشيد براي نعمتهاي او بر شما ناسپاسگر و نه به احسان او به شما رشکبرندگان و پيروي نمائيد از ناکسان آنان که آش

اميديد با آب پاکيزه خود آب تيره ايشان را و مخلوط نموديد تندرستي خويش را به بيماري آنان و داخل ساختيد در حق خويش باطلشان را در حاليکه آنها پايه تباهکاري و ملازم مخالفت هستند گرفت آنها را شيطان شتران بارکش گمراهي و سپاهياني به آنان مي‏تازد بر مردم و ترجمه کنندهائيکه سخن مي‏گويد به زبان آنها براي دزديدن عقلهاي شما براي داخل شدن در چشمهايتان و براي دميدن در گوشهايتان پس قرار داد شما را هدف تير خود و پايمال کردن گام خود و دام دست خود پس پند گيريد به آنچه رسيد به امتان گردنکش پيش از شما از کيفر خدا و قهرهاي او و بلاهاي او و عذابهاي او و پند پذيريد بجاهاي به خاک افتادن چهره‏شان و جاهاي افتادن پهلوهاشان و پناه ببريد به خدا از توليد کنندگان تکبر چنانکه به او پناه مي‏بريد از پيشامدهاي روزگار

[صفحه 11]

و اگر اذن مي‏داد خداوند در خودبزرگ‏بيني به کسي از بندگانش اجازه مي‏داد در آن به برگزيده پيغمبران و دوستان خود وليکن او سالم منع کرده آنان را از گردنکشي و پسنديد برايشان فروتني را پس چسباندند به زمين گونه‏هاي خويش را و ماليدند به خاک چهره‏هاشان را و فرو خواباندند بالهاي (فروتني) خود را براي مومنين و بودند گروهي ضعيف‏شمردگان آزمود آنها را خداوند به گرسنگي و گرفتار فرمود آنان را به سختي و آزمود آنها را به امور بيم‏آور و لرزانشان کرد با ناخوشيها پس مي‏پنداريد خوشنودي و خشم خدا را به دارائي و يا فرزند داشتن از روي ناداني به مراکز آزمايش و امتحان در جاهاي توانگري و تنگدستي زيرا که فرمود خداوند سالم و بزرگ آيا گمان مي‏کنند آنچه ياري مي‏دهيم آنان را به آن از دارائي و فرزندان مي‏شتابيم براي آنها در نيکوئيها بلکه نمي‏فهمند زيرا خداوند پاک مي‏آزمايد بندگان خود را که در پيش خويش داراي گردنکشي هستند بدوستانش که ضعيف شمردگانند در ديدگان آنها و وارد شد موسي پسر عمران و با او بود برادرش هارون- درود خدا بر آن دو باد- بر فرعون و در بر آنها جامه‏هاي پشمي و در دستشان عصاي چوبي بود با او قرار گذاشتند اگر اسلام آورد پ

ايندگي ملک و ادامه عزتش پابرجا باشد او گفت آيا به شگفت نميافتيد از اين دو تن با من شرط مي‏نماييد برجا ماندن سروري و بقاء پادشاهي را در حاليکه خودشان بدينحالند که مي‏نگريد از نداري و خواري چرا انداخته نشد بر آنها دست بندها از طلا براي بزرگ شمردن طلا و گرد آوردن آن و پشت انگاشتن پشم و پوشيدنش را

[صفحه 12]

و اگر مي‏خواست خداوند پاک پيامبرانش را آن هنگام که برانگيخت آنان را اينکه بگشايد براي آنها گنجهاي زر و کانهاي طلاهاي ناب را و باغهايي را که در آنها انواع درختان مي‏نشانند و همراه سازد با ايشان مرغهاي آسمان و جانوران زمين را هرآينه مي‏کرد و اگر چنين مي‏کرد ساقط مي‏شد آزمايش و ضايع مي‏گرديد پاداش و نابود مي‏شد اخبار (غيبي) و لازم نبود براي قبول کنندگان مزدهاي آزمايش شدگان و سزاوار نمي‏شدند مومنين ثواب نيکوکاران را، و جدا مي‏شد نامها از معاني خويش ولکن خداوند پاک گردانيد پيمبرانش را توانا در اراده‏هايشان، و ناتوانان در آنچه مي‏نگرند ديده‏ها از حالاتشان يا قناعتي که پر مي‏کرد دلها و ديده‏ها را از بي‏نيازي و يا تنگدستي پر مي‏نمود چشمها را و گوشها را از رنج و آزار و اگر بودند پيغمبران داراي توانائي غير قابل شکست و غلبه‏اي که مغلوب نشود و سلطنتي که کشيده مي‏شد به سوي آن گردنهاي مردان و بسته مي‏گرديد به سوي آن گرههاي تنگ مراکب يا بود اينحال آسانتر بر مردم در پند گرفتن و دورتر بود براي آنان از گردنکشي و البته ايمان بياورند از جهت ترسي چيره شونده بر آنان يا از راه رغبت که ميل دهنده باشد ايشان را به سوي او م

ي‏بود نيتها مشترک و نيکوئيها قسمت شده (قسمتي براي دنيا و قسمتي براي آخرت) ولکن خداوند سبحان خواسته که باشد پيروي از پيغمبران و تصديق به کتابهاي او و فروتني براي ذات او و رام شدن از براي فرمان او و گردن نهادن به فرمانبرداريش و چيزهائي که مخصوص خود او باشد آميخته نشود به آنها از غير آنها چيزي و هرگاه باشد آزمايش و آزمون بزرگتر باشد ثواب و پاداش بيشتر

[صفحه 13]

آيا نمي‏نگريد که خداوند پاک آزمايش کرد پيشينيان را از زمان (خلقت) آدم صلوات الله عليه تا آخرين کس از اين جهانيان به سنگهائي که نه زيان رسانند و نه سود بخشند و نه مي‏بينند و نه مي‏شنوند قرار داد آنها را خانه محترم خود که گردانيد خدا آن را براي مردم خيزش سپس قرار داد آن را در دشوارترين جاهاي زمين از جهت سنگستان بودن و کمترين جاهاي بلند دنيا از جهت کلوخ و تنگترين دره‏ها از جهت کمي فاصله بين کوههاي ناهموار سخت و ريگهاي نرم و چشمه‏هاي کم آب و دههاي از هم دور که نه شتر آنجا فربه شود و نه اسب و نه گاو و گوسفند آنگاه فرمود به آدم عليه‏السلام و فرزندانش تا برگردانند جوانب خود را به سوي آن پس گرديد آنگاه خانه کعبه جايگاه سود دادن سفرهاشان و نهايت براي انداختن بارهاشان مايل مي‏شود به سوي آن باطن دلها از بيابانهاي بي آب و گياه دور از آبادي و از راههاي فراخ واقع ميان دره‏ها و کوههاي ژرف و از جزيره‏هاي درياهاي بريده شده تا اينکه بجنبانند دوشهاي خود را با خضوع و فروتني لا اله الا الله بگويند براي خدا گرد آن خانه با شتاب بروند بر پاهاشان ژوليده مو و غبارآلود براي او در حالي که انداختند جامه‏هاشان را در پس پشتهاي

خود و زشت کرده‏اند با زياد نمودن موها نيکوئيهاي خلقت خود را آزمايش نمود امتحاني بزرگ و امتحان سخت و آزمايش آشکار و آزمايشي کامل گردانيد آن را خداوند سبب دريافت رحمت خود و رسيدن به بهشت خود و اگر مي‏خواست خداوند پاک اينکه قرار دهد خانه خويش را که محترم است و عبادتگاههاي بزرگ خويش را ميان باغها و جويها و زمين نرم و هموار با بسياري درختها با ميوه‏هاي نزديک به هم و ساختمانهاي بهم پيوسته و دههاي نزديک بهم و بين گندم سرخ‏گونه و مرغزار سبز و زمينهاي پرگياه باغهاي پردرخت و ناحيه‏هاي با آب بسيار و کشتزارهاي تازه و راههاي آباد هرآينه مي‏شد خداوند اندک مي‏گردانيد مقدار پاداش را به مناسب کمي آزمايش و اگر بودي پايه‏هائيکه خانه بر آنها نهاده شده و سنگهائيکه با آنها بالا برده شده ميان زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنائي هرآينه سبک مي‏نمود اينچنين ساختماني زد و خورد شک را در سينه‏ها و به يکسو مي‏نهاد کوشش شيطان را از دلها و دور مي‏نمود نگراني ترديد را از مردم ولکن خداوند مي‏آزمايد بندگانش را به سختيهاي گوناگون و بندگي مي‏خواهد از آنان با کوششهاي گوناگون و مبتلا مي‏سازد ايشان را به انواع ناخوشايندها براي بيرون کردن کبر از د

لشان و جا دادن فروتني در جانهايشان تا قرار دهد اين آزمايش را درهاي گشوده به سوي فضل و احسان خود در وسايل آسان براي عفو و بخشش خود

[صفحه 14]

زنهار زنهار شما را به خدا بترسيد از عذاب دنيوي ستم و از عذاب سنگين اخروي ستمگري و از بدي پايان خودبزرگ‏بيني زيرا ستمگري بزرگترين دام شکار شيطان است و حيله بزرگتر اوست که بر مي‏جهد بر دلهاي مردان مانند برجستن زهرهاي کشنده و ناتوان نمي‏شود هرگز و کشتنگاه هيچيک را اشتباه نمي‏کند نه دانشمند را براي دانائي و نه درويش را در جامه کهنه‏اش و از اينست نگهداشتن خداوند بندگان مومن خود را بوسيله نمازها و زکوه‏ها و کوشش در گرفتن روزه در روزهاي واجب شده براي آرام کردن اعضايشان (از نافرماني) و به زير افکندن ديده‏هايشان و رام شدن جانهايشان و نرمي دلهايشان و بيرون نمودن کبر و خودپسندي از آنان براي اينکه در اين است از ماليدن رخسارهاي نيکو به خاک براي فروتني و از چسبانيدن اعضاء شريفه به زمين براي اظهار کوچکي و رسيدن شکمها به پشتها از روزه‏داري براي خضوع علاوه بر آنکه در زکوه است از رساندن ميوه‏هاي زمين و جز آنها به صاحبان نياز سخت و احتياچ بنگريد به آنچه در اين کارهاست از ذليل ساختن ظاهر شوندگان فخر و بازداشتن از آشکار شوندگان گردنکشي

[صفحه 15]

و بتحقيق نظر کردم و نيافتم هيچيک از جهانيان را که تعصب نمايد بر سر چيزي از چيزها مگر از روي سببي مشتبه ساخته حقيقت را بر نادانان يا از روي دليل نفوذ کرده به خردهاي نادانان جز شما را که تعصب و گردنکشي مي‏کنيد براي امري معلوم نمي‏شود بر آن سببي و نه علتي اما شيطان پس تعصب کرد بر آدم براي اصل خود و سرزنش نمود او را در آفرينش وي و گفت من از آتشم تو از گلي اما توانگران از عياشهاي امتها تعصب کردند براي نشانه‏هاي مواضع نعمتها و گفتند ما افزون هستيم از نظر دارائيها و فرزندان و معذب نخواهيم بود اگر چاره و گريزي نداريد از تعصب کشي باشد تعصب شما براي صفات شايسته و کارهاي پسنديده و چيزهاي... که برتري مي‏جويند در آن صفات بزرگان و دليران از خاندانهاي عرب و روساي قبيله‏ها به سبب خوهاي مرغوب و عقلهاي بزرگ و مراتب بلند و صفات پسنديده پس تعصب نمائيد براي خصلتهاي ستوده از نگاهداشتن حق همسايه و وفا به عهد و پيمان و فرمانبرداري نيکوکاران و نافرماني گردنکشان و فراگرفتن احسان و دست کشيدن از ستم و بزرگ شمردن خونريزي و دادگري براي مردم و فرونشاندن خشم و دوري جستن از تباهکاري در زمين

[صفحه 15]

بترسيد از آنچه رسيد به امتها پيش از شما از عذابها بر اثر زشتکاريها و بدکرداري‏ها و يادآوري در نيکي و بدي حالات آنان را و بترسيد از اينکه باشيد مانند آنان هرگاه انديشيده در تفاوت دو حال آنان پس جدا نشويد از هر کاري که ملازم شد ارجمندي به سبب آن بحال آنان و دور شد دشمنان بجهت آن از آنان و پاينده شد تندرستي در آن به ايشان و رام شد نعمت براي آن با ايشان و پيوند داد بزرگواري بر آن کار پيوستگي آنان را از قبيل دوري کردن از جدائي و ملازم شدن به سازگاري و ترغيب به يکديگر بر آن و سفارش يکديگر به آن و دوري کنيد از هر کاري که شکست مهره پشت آنان را و سست نمود توانائي آنان را از قبيل کينه‏ورزي دلها و دشمني‏سينه‏ها و پشت‏کردن اشخاص به هم و ياري نکردن دستها يکديگر را و انديشه کنيد در حالات گذشتگان از مومنين پيش از شما چگونه بودند در موقع آزمايش و رنج کشيدن آيا نبودند سنگين‏ترين مردمان از جهت گرانباري و رنجبرترين بندگان از روي بلا و تنگترين اهل دنيا از روي زندگيانيشان گرفتند آنان را فرعونيان بندگان و رسانيدند به آنان سختي عذاب و جرعه جرعه نوشاندند به آنها تلخي را اين بود حال آنها در خواري هلاکت زير تسلط و استيلاي

(فرعونها) نمي‏يافتند چاره‏اي در سرباز زدن و نه راهي براي دفاع تا آنگاه که ديد خداوند پاک راستي شکيبائي را از ايشان بر رنج بردن در راه محبت خود و صبر کردن بر ناخوشيها از ترس او قرار داد براي آنان از سختيهاي گرفتاري رهائي پس بدل کرد بر آنها عزت را بجاي خواري و امنيت را بجاي ترس پس گرديدند پادشاهان فرمانده و پيشوايان رهنما و رسيد بزرگواري از جانب خدا به ايشان آنقدر که نرسانيد آرزوها به سوي آن آنان را پس نگاه کنيد چگونه بودند زماني که بود جمعيتها گردهم آمده و خواهشها با هم سازگار و دلها راست و دستها پشتيبان‏ايم و شمشيرها کمک يکديگر و بينائيها ژرف‏نگر و تصميمها يگانه آيا نبودند مالکان در اطراف زمينها و مالکان بر گردنهاي جهانيان پس نگاه کنيد به آنچه برگشتند به سوي آن در کارهاشان آنگاه که جدائي افتاد و پراکنده گشت سازگاري و مختلف گرديد سخن در دلها و گروه گروه شدند مخالف همديگر و با يکديگر جنگيدند در اين هنگام بيرون آورد خدا از برايشان لباس عزت و بزرگواري خود را و گرفت از آنها فراواني نعمتش را و باقيمانده داستان سرگذشتهاي آنان در بينتان براي عبرت گرفتن پند گيرندگان از شما

[صفحه 17]

عبرت گيريد از پيشامدهاي فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و اولاد اسرائيل عليهم السلام که چه بسيار متناسب است سرگذشتها و چه نزديک است داستانها (با يکديگرم) انديشه نمائيد سرگذشت ايشان و چگونگي پراکنده و جدائيشان در زماني که بودند پادشاهان ايران و روم سروران براي آنان مي‏راندند آنان را از کشتزارهاي ناحيه‏ها و درياهاي عراق و سبزه‏زار جهان به سوي جاهاي روئيدن... و مکانهاي وزيدن بادهاي تند و سختي زندگاني پس رها کردند آنان را درويش و مستمند مصاحبان چهارپايان پشت زخم و پشم ذليل‏ترين امت‏ها از نظر محل سکونت و خشکترين زمينها از جهت آسايشگاه گرد نمي‏آيند به زير بال خواننده‏اي که به آن پناه برند و نه به زير سايه پيوستگي که تکيه کنند بر پيروزي آن حالات آنان متزلزل و قدرتهايشان ناموافق و بسياريشان پراکنده است در فتنه سخت و دراز و پرده‏هاي ناداني از قبيل زنده بگور کردن دختران و پرستيدن بتها و دوري جستن از خويشان و غارتگري از هر جانب بنگريد به سوي جاهاي وقوع نعمتهاي خداوند بر ايشان زمانيکه فرستاد به سوي آنان پيغمبري پيوند داد با شريعت او فرمانبري آنها را و گرد آورده بر دعوت او پيوستگي ايشان را چگونه گسترد نعمت و آسا

يش بال بزرگواري خود را به روي آنها روان کرد بر آنان نهرهاي خوشگذراني خود را و گرد آورد شريعت آنها را در سودهاي پر برکت خود گرديدند در نعمت آن غرق‏شدگان و در گوارائي زندگاني آن شادمان در حالي که برقرار شد کارها بر ايشان در سايه قدرت کامله و جا داد ايشان را آن و... در پناه قدرت غالب و آسان گرديد... به ايشان در مقام بلند پادشاهي استوار ايشان بودند فرمانده بر جهانيان و پادشاهان در اطراف زمينها مالک مي‏شوند به کارها بر کسي که بود مالک در آن کارها بر ايشان و اجرا مي‏کردند فرمانها را در حق کسي که سابق اجرا مي‏کردند آن را در ايشان فشرده نمي‏شود آنها را نيزه‏اي و کوبيده نمي‏شود آنان را سنگي

[صفحه 18]

آگاه باشيد شما رهانيديد دستهاتان را از ريسمان فرمانبري و رخنه کرديد در حصار خدا که به اطراف شما کشيده شده بود بوسيله حکمهاي جاهليت و خداوند سبحان منت نهاد بر تمامي اين امت در آنچه بست بين آنها از ريسمان آن پيوستگي چنان پيوستگي که برمي گردند در سايه آن و قرار مي‏گيرند در پناه آن به نعمتي که نمي‏داند کسي از آفريدگان بهاي آن را زيرا بهاي پيوستگي افزونتر از هر بهائي هست و بزرگتر از هر بزرگي است و بدانيد شما برگشتيد بعد از هجرت اعراب باديه نشين و بعد از دوستي گروه گروه چنگ نزديد از اسلام مگر به نام آن و نمي‏شناسيد از ايمان مگر نشان آن را مي‏گوئيد به آتش مي‏رويم به ننگ تن نمي‏دهيم گوئيا شما مي‏خواستيد وارونه سازيد اسلام را بر روي آن با دريدن پرده احترام آن و شکستن پيمان آن چنان پيمان که قرار داده خداوند آن را براي شما پناه در زمين خود و امنيت در ميان آفريدگانش و شما اگر پناه ببريد به غير اسلام مي‏جنگند با شما کفار و آنگاه نه جبرئيل و نه ميکائيل و نه مهاجرين و نه انصار شما را ياري خواهند کرد مگر زد و خورد کنيد با شمشير تا حکم فرمايد خداوند بين شما به راستي که نزد شما است داستانهائي از عذاب خدا و درهم کوب

نده او و از روزهاي او و پيشامدهاي او پس دير مي‏پنداريد عذاب او را از جهت ناداني به مواخذه و سهل انگاشتن سختگيري او و خاطر جمع شدن از عذاب او به جهت دير رسيدن زيرا خداوند پاک از رحمت خود دور نساخت مردم قرن گذشته را در ميان شما مگر به جهت ترک نمودن ايشان امر به معروف و نهي از منکر را پس خداوند لعن فرمود نفهمان را از جهت براي گناه کردن و خردمندان را از جهت نهي از منکر نکردن

[صفحه 18]

آگاه باشيد گسيختيد رشته اسلام را متروک گذارديد حدودش را و ميرانديد احکامش را بدانيد امر فرمود خداوند مرا به جنگ با ستمگران و پيمانشکنان و تباهکاران در زمين پس با پيمانشکنان جنگيدم و با آنانکه دست از حق برداشتند جهاد کردم و آنان را که از دين بيرون رفتند خوارشان کردم و اما شيطان ردهه را بي‏نياز گرديدم از او به سبب صداي ترسناکي شنيدم از آن فرياد تپش دل و لرزش سينه‏اش را باقي ماند کمي از ستمگران اگر خداوندم مهلت دهد در بازگشتن برايشان دولت را از آنان مي‏گيريم مگر اندکي که پراکنده شوند در اطراف شهرها پراکنده شدني

[صفحه 19]

من پست کردم در کوچکي رئيسان عرب را و شکستم شاخه‏هاي نو برآمده دليران قبيله ربيعه و مضر را و به تحقيق دانستيد قدر و منزلت مرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله به سبب خويشي نزديک و مقام بلند و احترام مخصوص و قرار داد مرا در کنار تربيت خود در حاليکه من طفل بودم مرا مي‏چسبانيد به سينه‏اش و در آغوش مي‏داشت مرا در بسترش و به من مي‏ماليد تنش را و مي‏بويانيد به من بوي خوب خويش را و مي‏جويد چيزي را سپس به من مي‏خورانيد آن را و نيافت از من دروغ در گفتاري و نه خطا و اشتباه در کرداري و همراه ساخت خداوند به آن حضرت صلي الله عليه و آله از همان دوران شيرخوارگي و کودکي بزرگترين فرشته از فرشتگانش را سير مي‏داد او را به راه بزرگواريها و خوهاي ستوده جهان در شب و روز او و من پي او مي‏رفتم مانند رفتن بچه شتر در پي مادرش مي‏افراشت برايم در هر روزي از خوهاي خود نشانه‏اي و به من امر مي‏فرمود پيروي از او را و اقامت مي‏نمود در هر سالي در کوه حراء و مي‏ديدم او را و غير من او را نمي‏ديد و جمع نکرد يک خانه‏اي آن زمان در اسلام مگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و خديجه را که من سوم ايشان بودم مي‏ديدم نور وحي و رسالت را و مي‏بوئيد

م بوي پيغمبري را و شنيدم صداي شيطان را هنگامي که نازل شد وحي بر آن حضرت صلي الله عليه و آله گفتم اي رسول خدا اين چه صدائي است فرمود اين شيطان است که توصيه گرديده است از عبادتش تو مي‏شنوي آنچه من مي‏شنوم و مي‏بيني آنچه من مي‏بينم مگر اينکه پيغمبر نيستي وليکن تو وزيري و تو بر خير و نيکوئي هستي

[صفحه 20]

و بودم من با پيغمبر صلي الله عليه و آله زماني که آمد نزد او گروهي از بزرگان قريش و گفتند بر او اي محمد تو ادعا کردي امر بزرگي را ادعا نکرده است آن را پدران تو و از کسي از خاندان تو و ما از تو امري درخواست مي‏نمائيم اگر آن را براي ما بجا آوري و بما بنمائي آن را مي‏دانيم که تو پيغمبر و فرستاده او هستي و اگر بجاي نياوري مي‏دانيم تو جادوگر و دروغگو هستي فرمود پيغمبر صلي الله عليه و آله چه مي‏خواهيد گفتند بخوان براي ما اين درخت را تا کنده شده با ريشه هايش و در پيش رويت بايستد فرمود پيغمبر صلي الله عليه و آله خداوند بر هر کار تواناست اگر بکند خداوند اين کار را براي شما آيا ايمان مي‏آوريد و به حق گواهي مي‏دهيد گفتند آري فرمود من به شما نشان مي‏دهم آنچه را مي‏طلبيد و مي‏دانم شما بر نمي گرديد به سوي نيکي و بين شما کسي است در چاه انداخته مي‏شود و کسي هست لشکرها را گرد آورد پس از آن فرمود پيغمبر صلي الله عليه و آله اي درخت اگر تو ايمان داري به خدا و روز رستخيز و مي‏داني من پيغمبر خدا هستم با ريشه‏هاي خود کنده شو تا در پيش روي من بايستي به فرمان خدا و سوگند به خدائي که برانگيخت آن حضرت را به حق کنده شد درخت ب

ا ريشه‏هايش و آمد در حالي که صداي سخت داشت و صدائي مانند بالهاي مرغان تا ايستاد در پيش روي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله مانند مرغ پر و بال زنان و افکند شاخه‏اي بلند خود را بر سر رسول خدا صلي الله عليه و آله و بعضي از شاخه‏هايش را بر دوش من افکند و من بودم از طرف راست آن حضرت صلي الله عليه و آله پس چون ديدند آن گروه آنرا گفتند از روي سرکشي و گردنکشي بفرما تا نيمي از آن پيش تو آيد و نيمه ديگر جاي خود بماند پس فرمان داد درخت را به آن.. . آنگاه نيمه آن به سوي آن حضرت رو آورد به شگفترين روي آوردن و سختترين صدا کردن و نزديک بود بپيچد به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفتند از روي ناسپاسي و ستيزگي امر کن اين نيمه باز گردد و به نيمه خود بپيوندد همچنانکه بود پيغمبر صلي الله عليه و آله امر فرمود آن را درخت بازگشت من گفتم سزاوار پرستش جز خدا نيست من نخست کسي هستم که ايمان به تو آوردم اي رسول خدا و نخست کسي که اقرار کردم به اينکه درخت بجا آورد آنچه را که کرد به فرمان خداي بزرگ براي اعتراف بر پيغمبري تو و احترام فرمانت همه آن گروه گفتند جادوگر بسيار دروغگوئي است شگفت جادوئي که در آن چابک است و تصديق مي‏نمايد تو را در کارت

مگر مانند اين شخصي که قصدشان من بودم و من از گروهي هستم باز نمي‏دارد و آنان را در راه خدا توبيخ سرزنش‏کنده‏اي چهره آنان چهره راستگويان و سخنشان سخن نيکوکاران است شب را آباد کنند و روز را نشانه و راهنما هستند چنگ درافکنده‏اند به رشته قرآن زنده مي‏کنند راههاي خدا و روشهاي پيغمبرش را گردنکشي نمي‏کنند و زياده‏طلبي و نادرستي و تباهکاري نمي‏کنند دلهايشان در بهشت و بدنهايشان مشغول کار است.


صفحه 7، 8، 8، 10، 11، 12، 13، 14، 15، 15، 17، 18، 18، 19، 20.