خطبه 233-در حمد خدا و لزوم تقوا
[صفحه 96] خطبه الولاه ستايش خدائي راست که آشکار است و در خلق ستايش او و غالب است لشگر او و بلند است بزرگي او ستايش ميکنم او را بر نعمتهايش که پيدرپي است و بر نعمتهاي بزرگ آن خدائيکه بزرگست بردباري او عفو کرد و عدالت به جا آورد در هر چه حکم کرد و دانست آنچه را که ميگذرد و آنچه گذشت پديدآورنده خلقهاست به دانائي خود و آفريننده آنهاست به تدبير خود بدون پيروي کردن بدون تعليم دادن کسي به او و بدون اندازه گرفتن به نمونه صنعت کار دورانديش و بدون برخورد به خطائي و بدون گردآوردن جماعتي و گواهي ميدهم بر اينکه محمد (ص) بنده او و پيامبر اوست برانگيخت او را در حاليکه مردم ميرفتند در سختي و مضطرب ميشدند در سرگرداني در حالي که کشيده بود آنها را مهارهاي هلاکت و بسته شده بود بر دلهاي آنها قفلهاي پوشش چرک سفارش ميکنم شما را اي بندگان خدا به پرهيزگاري خدا زيرا آن حق خداست بر عهده شما و واجب کننده است بر خدا حق شما را و آنکه ياري بخواهيد بر آن از خدا و ياري بخواهيد به آن بر خدا زيرا پرهيزکاري در امروز پناهگاه و سپر است و در فردا راهت به سوي بهشت راه آن روشن است و راهرو آن سودکننده است و امانت گيرنده آن نگهدارنده است هم يشه تقوي نشان دهنده نفس خود بود بر امتهاي گذشته و باقيماندهها براي نياز ايشان به آن فردا وقتي که برگرداند خداوند آنچه را که پديد آورده و بگيرد آنچه را داده و سئوال کند از آنچه احسان کرده پس چقدر اندک است آن کس که قبول کند آن را و بردارد آن را و بردارد آن را آنطور که شايسته است آنان اندکند از روي شمار و آنها شايسته توصيف خداوند پاک هستند که ميفرمايد (و کم است از بندگان من شکر کنندگان) بشتابيد به گوشهايتان به سوي آن و مواظبت کنيد بکوشش خودتان بر آن و عوض بگيريد آن را از هر گذشته (از دست رفته از عمر و مال) جانشين و از هر مخالف (تقوي) موافق (تقوي) بيدار نمائيد به آن خواب خودتان را و بگذرانيد به آن روز خودتان را و بچسبانيد آن را به دلهاي خودتان و بشوئيد به آن گناهان خودتان را و دوا کنيد آن بيماريها را و پيشيگيريد به آن بر مرگ و پند گيريد از کسي که تباه ساخت آن را و پند نگيرد از شما کسي که اطاعت کرد آن را آگاه باشيد و نگهداريد آن را و خود را نگهداريد به آن و باشيد از دنيا دور شوندگان و به سوي آخرت شيفتگان و پست مسازيد آن کس را که بلند کرده او را پرهيزگاري و بلند نکنيد آن کس را که بلند کرده است او را دنيا و چشم ندوزيد بزخارف برق زننده آن و گوش ندهيد بگوينده آن و قبول نکنيد خواننده آن را و روشني نجوئيد از درخشندگي آن و فريفته نشويد به چيزهاي گرانمايه آن زيرا برق آن خاليست و گفتار آن دروغست و مالهاي آن گرفته شده است و گرانقيمتهاي آن ربوده شده است آگاه باشيد آن (مثل زن فاجره) نشان دهنده خود و ظاهر شونده است و سرکشي است نافرمان و دروغگوئيست خيانت کننده و ستيزهگر ناسپاس و منحرف شونده و روگردان شونده و دوريکننده مضطربست شان آن زوال است جاي پاي آن غير ثابت است ارجمندي آن خواري است امر جدي آن باز پست و بلندي آن پستي است سراي گرفتن و ربودن و غارت و هلاکت است اهل آن بر پاي ايستادن و رانده شدن و پيوستن و جدا شدن است سرگردانکننده است راههاي آن و عاجز گردانيده گريزگاههاي آن و نوميد شد مقاصد آن تسليم نمود آنها را پناهگاهها و دور انداخت آنها را منزلها و خسته گردانيد آنها را زرنگيها بعضي رهائي يابنده پي کرده شده و گوشتي است خورده شده و عضويست بريده شده و خونيست ريخته شده و گزندهايست دست خود را و به يکديگر زنندهايست کفهاي دست خود را و بر آرنج نهنده است دو گونه خود را و عيب کننده است بر راي خود و رجوعکننده است از قصد خود و پشت کرده چاره و روآورده کشتن ناگهاني و نيست هنگام فرار چه دور است چه دور است به تحقيق فوت کرد آنچه فوت کرد و رفت آنچه رفت و گذشت دنيا بدلخواه خود پس نگريست بر آنان آسمان و زمين و نبودند مهلت داده شدگان.
صفحه 96.