خطبه 228-در توحيد
[صفحه 43] خطبه العلوم يگانه ندانست او را کسي که چگونگي قرار داد او را و نه به حقيقتش رسيد کسي که مانندي قرار داد او را و نه او را قصد کرد کسي که تشبيه کرد او را و نه قصد کرد او را کسي که اشاره کرد به سوي او و به انديشه درآورد او را هر شناخته شده به ذات خود آفريده شده است و هر بر پا به غير خود معلول است کننده (کارها) است بدون به کار بردن آلت اندازهکننده است بدون به کار بردن انديشه بينياز است نه با بهره بردن از ديگري همراه نميشود با او زمانها و ياري نميکنند او را آلات پيشيگرفته به زمانها هستي او و به نيستي وجود او و به آغاز هميشگي او و با آفرينش او حواس را شناخته شد که حواس او را... و به قرار دادن او ضديت را بين اشياء شناخته شد که ضدي براي او نيست و مصاحبت قراردادن او ميان اشياء شناخته شد که مصاحبي نيست براي او ضد قرار داد روشني را با تاريکي و پيدائي را با پنهاني و خشکي را با تري و گرمي را با سردي ترکيب دهنده است ميان متضاد آنها نزديک گرداننده است ميان جدا شدههاي آنها نزديک آرنده است ميان دور شدههاي آنها جداکننده است ميان نزديک شدههاي آنها فروگرفته نميشود به حدي و به حساب آورده نميشود با شمردن و جز اين نيست محدود ميکند آلات خودشان را و اشاره ميکند آلات به مانندهاي خودشان منع کرد آنها را کلمه منذ از قديم بودن و منع کرد آنها را کلمه قد از ازلي بودن و دور نگهداشت آنها را کلمه لولا از کامل بودن با آنها آشکار گشت آفريننده آنها براي خردها و به آنها ممتنع شد از بينش چشمها جاري نميشود بر او آرام بودن و حرکت کردن و چگونه جاري ميشود بر او آنچه او جاري کرده آن را و باز گردد در او آنچه او پديد آورد آن را و پديد آيد در او آنچه پديد آورده است آن را در اين هنگام متفاوت ميشود ذات او و جزء پيدا ميکند حقيقت او و ممتنع ميشود از ازلي بودن معني او و ميباشد براي او پشت سر چون يافت شد بر او پيش رو و درخواست ميکند تمام شدن را زيرا لازم شد او را نقصان و در اين هنگام ثابت ميشود نشانه مخلوق بودن در او و بگردد دليل بعد از آنکه بود مدلول بر آن و بيرون آمد بوسيله قدرت خودداري از اينکه تاثير کند در او آنچه تاثير ميکند در غير او [صفحه 44] خداونديکه از حالي به حالي نميشود و زايل نميشود و جايز نميشود بر او پنهان شدن فرزند نياورد تا زائيده شده باشد و زائيده نشده است تا بگردد محدود برتر است از فراگرفتن پسران و پاک است از همبستري با زنان نميرسد به او انديشهها تا اندازه کند او را و به انديشه در نميآورد او را تيزي فصلها تا فصها تا تصورش نمايد و درک نميکند او را حواس تا احساس کنند او را و لمس نمينمايد او را دستها تا لمس نمايند او را متغيير نميشود به حالي و تغيير نيابد در حالها و کهنه نميگرداند او را شبها و روزها و تغيير نميدهد او را روشني و تاريکي وصف نميشود به چيزي از اجزاء و نه به جوارح و اعضا و نه به عرضي از عرضها و نه با مغايرت و بعضها و گفته نميشود براي او حدي و نه پاياني و نه منقطع شدن و نه انتهائي و نه اشياء فروگرفته او را تا کم گردانند او را يا اينکه چيزي او را بردارد تا ميل دهد او را يار است نگهدارد او را و نيست در چيزها داخل شونده و نه از آنها خارج شونده خبر ميدهد نه به زبان و زبانکها و ميشنود نه به شکافها و آلتها سخن ميگويد و (از دهن) نمياندازد آن را و حفظ ميکند و تحمل نميکند رنج را در راه آن و اراده ميکند و در دل نميگيرد دوست ميدارد و خوشنود ميشود بدون رقت و دشمن ميدارد و به خشم ميآيد بدون رنج ميگويد به آنچه خواهد بودنش را باش و ميباشد نه به آوازي که ميگويد و نه به خواندني که شنيده ميشود و جز اين نيست که گفتار او سبحانه فعلي است از او ايجاد کرد آن را و مانند آن نبود پيش از اين موجود و اگر قديم بود هرآينه بود خداي دوم [صفحه 45] گفته نميشود بود بعد از آنکه نبود تا جاري شود بر او صفات نو پيدا شدهها و نميباشد ميان آنها و ميان او فرعي و نه براي او بر آنان برتري پس برابر ميشود آفريننده و آفريده شده و يکسان ميگردد پديدآورنده و پديدآورده شده بيافريد مخلوقات را بر غير صورتيکه نمونه باشد از غير او و ياري نگرفت بر آفريدن آنها از کسي از مخلوقاتش و بيافريد زمين را نگهداشت آن را بدون اينکه مشغول دارد (او را) و ثابت گردانيد آن را بر غير جايگاه قرار بر پا داشت آن را بدون پايه و برافراشت آن را بدون ستونها و نگهداشت آن را از خميدگي و کجي و بازداشت آن را از افتادن و شکافته شدن فرو برد ميخهاي آن را و نصب نمود کوههاي آن را جاري کرد چشمههايش را و شکافت رودخانههايش را و سست نشد آنچه ساخت آن را و ناتوان نگرديد آنچه توانا کرد آن را اوست غالب بر آن به فرمانروائي و بزرگي خود و اوست داخل به آنها به دانائي خود شناسائيش و برتر است بر هر چيز از آنها به بزرگي خود و توانائيش ناتوان نميکند او را به چيزي از آنها که بخواهد آن را و نافرماني نميکند بر او تا غلبه نمايد بر وي و فوت نميشود از او شتابنده از آنها تا پيشيگيرد بر وي و نيازمند نميشود به صاحب مالي تا روزي دهد او را فروتني کرد چيزها براي او و رام شدند فروتنيکنندهگان براي بزرگي او و توانائي ندارند به گريختن از تسلط او به سوي غير او تا امتناع نمايند از سود و ضرر او و نيست او را مانندي تا ممائلت کند با وي و مانندي نيست او را تا برابر باشد با او اوست نابودکننده آنها بعد از هستي آنها تا برگردد موجود آنها باشد مانند معدوم آنها و نيست نابودي دنيا بعد از آفريدنش شگفتتر از پديدآوردن آن و ايجاد آن و چگونه شگفتتر بناشد اگر گرد آيند همه جانداران آنها از مرغان آنها و چارپايان آنها و آنچه هست از حيوانات صاحب طويله و حيوانات رها شده در بيابان و اقسام نوعهاي آنها و جنسهاي آنها و کم فهمهاي طايفههاي آنها و تيز فهمهاي آنها بر آفريدن يک پشهاي توانا نميباشند بر آفريدن آن و نميشناسند چگونه است راه به ايجاد آن و حيران ميماند خردشان در دانستن آن و سرگردان باشد و عاجز ماند قوتهاشان و بازايستند و بازميگردند زبون و مانده و شناسا به اينکه آنها مغلوبند اقرارکننده به ناتواني از آفريدن آن و گردننهنده به ناتواني از نابود ساختن آن [صفحه 46] و خداوند پاک برميگردد پس از نابودي دنيا تنها به چيزي با او نيست همانطور که بود پيش از آفرينش آن همچنين ميباشد بعد از نيست شدن آن بدون وقت و مکان و هنگام و زمان نيست ميگردد در اين وقت مدتها و وقتها و نيست ميگردد سالها و ساعتها پس چيزي نيست مگر خداي يکتاي غالب آن خدائيکه به سوي اوست بازگشت جميع کارها بدون توانائي از آنها بود در اول آفرينش آنها و بدون خودداري از آنها باشد در نيست شدن آنها و اگر توانا بود بر خودداري هرآينه هميشه بود ماندن آنها سخت نشد بر او آفريدن چيزي از آنها هنگاميکه آفريد آن را و سنگيني نکرد بر او از آنها آفريدن آنچه پديد آورد و آفريد آن را و نيافريد آنها را براي محکم ساختن سلطنتي و نه براي ترسي از نابود شدن و کاهش يافتن و نه براي ياري جستن به آنها بر ضرر همتاي غلبه جوينده و نه براي نگهداري خود با آنها از مخالف بر جهنده و نه براي زياد کردن با آنها در پادشاهي خود و نه براي غلبه جستن بر شريکي در انبازي او و نه براي ترس تنهائي بوده از او و خواست انس گيرد با آنها سپس او نابود ميگرداند آنها را بعد از آفريدنشان نه براي ملالتي داخل باشد بر او در گردانيدن آنها و به اصلاح آوردن آنها و نه براي آسايشي است که به او برسد و نه براي سنگيني چيزي از آنها بر اوست خسته نميکند او را درازي زمان بقاي آنها تا وادار سازد او را به شتابيدن نابود کردنشان لکن آن خداي پاک به صلاح آورد آنها را به مهرباني خود و نگهداشت آنها را به فرمان خود و محکم نمود آنها را به توانائي خود پس از آن بازميگرداند آنها را بعد از نابود شدن بدون نيازي از او به سوي آنها و بدون ياري جستن به چيزي از آنها بر ضرر آنها و نه از جهت بازگشتن از حال ترس به حال انس و عدم وحشت و نه از حال ناداني و کوري به حال دانش و خواهش و نه از بيچيزي و نيازمندي به توانگري و بسياري و نه از خواري و پستي به عزت و توانائي.
صفحه 43، 44، 45، 46.