خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...
[صفحه 103] خطبه التداوي نادرستترين مسئول است از روي دليل و بريدهترين فريبخوردهايست از روي عذر به تحقيق تکبر و اظهار بزرگي کرد براي ناداني او بنفس خويش اي انسان چه چيز دلير ساخت تو را بر گناهت و چه فريب داد تو را به پروردگارت و چه چيز مانوس ساخته تو را به هلاکت نفس خود آيا نيست تو را از دردت بهبودي يا نيست از خوابت بيداري آيا رحم نميکني از نفس خودت آنچه رحم ميکني از غير خود بسا ميبيني آنکس را که زحمت رسيده به او از گرمي خورشيد پس زير سايه قرار ميدهي او را يا ميبيني گرفتار درد را که ميسوزاند بدن او را و گريه ميکني از راه مهرباني به او پس چه چيز شکيبا ساخته تو را بر درد خود و توانا نموده تو را به مصيبت خود و تسلي داد تو را از گريه کردن بر نفس خودت و آن ارجمندترين جانها است بر تو و چگونه بيدار نميسازد تو را ترس شبانه در آمدن عذاب الهي و حال آنکه افتاده به سبب نافرمانيهاي او در پلهها و راههاي قهرهاي او پس خود را دوا کن از درد سستي که در دلت هست به تصميمي و از خواب بيخبري که در ديدهات هست به بيداري و باش براي خدا فرمان بردار و به ياد او انس گيرنده و تصور کن در حال روگردانيت از او روآوردن او را بر تو ميخواند تو را به سوي عفوش و ميپوشاند تو را به فضل خودش در حاليکه تو روگرداننده هستي از او به سوي غير او پس خداوند بلند و توانا است (با اينحال) چقدر بزرگوارست و تو پست و ناتواني (با اينحال) چه دلير ساخت تو را بر نافرماني او و حال آنکه تو در پناه پوشش او ساکن هستي و در فراخي احسان او ميگردي بازنداشت از تو احسان خود را و ندريد از تو پرده بخشش خود را بلکه خالي نيستي از لطف او به قدر چشم به همزدني در نعمتي که پديد ميآورد آنها را براي تو يا گناهي ميپوشاند آن را بر تو يا بلائي که بازميگرداند آن را از تو پس چيست گمان تو باد اگر اطاعت کني او را و به خدا سوگند اگر اين صفت باشد در دو شخص برابر در توانائي و دو شخص مساوي در قدرت هرآينه باشي اول حکمکننده بر عليه نفس خود به ناپسندي خويها و بديهاي کردارها و به حق ميگويم نيست دنيا فريب داد تو را وليکن به آن فريفته شدي و به تحقيق آشکار کرد براي تو پندها را و اعلان کرد بر تو عدل و انصاف را و هرآينه آن به آنچه وعده ميدهد تو را از فرودآمدن بلا به بدن تو و کمي در توانائي تو راستگوتر و وفاکنندهتر است از اينکه دروغ گويد به تو يا تو را فريب دهد و چه بسيار نصيحت کنندهاي براي دنيا نزد تو متهم است و بسا راست گوينده از خبر دنيا تکذيب شده است و اگر بخواهي شناسائي دنيا را در شهرهاي ويران و منزلهاي خالي هرآينه مييابي آنها را از نيکو ياد آورنده خود و رسانيدن موعظه براي تو به منزله دوست مهربان بر تو و بخل ورزنده به تباهي تو و دنيا چه خوب خانه کسي است که راضي نشد به آن از جهت خانه و منزل کسي که آماده نکرد آن را منزل و تحقيقا نيکبختان در دنيا فردا آنان هستند که گريزانند از آن امروز چون بلرزد لرزنده (زمين) و ثابت شود به سختيهاي بزرگ خود قيامت و لا حق شود به هر طريقه اهل آن و به هر معبودي پرستندگان آن و به هر فرمانبر اهل فرمان او پس جزا داده نميشود در عدالت و داد او در آن روز شکافتن نگاهي در هوا و نه آهسته قدم برداشتني در زمين مگر به حقش و بسا دليلي در آن روز باطل است و بسا دلبنديهاي عذري بريده شده است پس قصد و اختيار کن از کار خود آنچه را که قائم شود به آن عذر تو و ثابت گردد به آن حجت تو و بگير آنچه را ميماند براي تو از آنچه نميماني براي آن و مهيا شو براي سفر خودت و نگاه کن به برق نجات و بازکن شتران چست و چالاک را
صفحه 103.