خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران












خطبه 184-به همام درباره پرهيزکاران



[صفحه 73]

خطبه الهمام روايت شده که مصاحبي بود براي اميرالمومنين عليه‏السلام گفته ميشد او را همام مرد عابدي بود عرض کرد به او اي اميرالمومنين بيان کن براي من پرهيزکاران را تا گويا من نظر مي‏کنم به سوي آنها پس درنگ کرد عليه‏السلام از جواب او سپس فرمود اي همام بترس از خدا و نيکوئي کن زيرا خداوند با آنان است که پرهيز کردند و آنان که آنها نيکوکارانند پس قانع نشد همام به اين گفتار تا سوگند داد او را پس حمد کرد خدا را و ثنا گفت بر او و درود فرستاد بر پيامبر رحمت خدا بر او و آلش باد سپس فرمود اما پس از ستايش به راستي خداوند پاک و بزرگ آفريد مخلوقان را وقتي که آفريد آنها را بي‏نياز از اطاعت آنان ايمن از نافرماني آنان زيرا ضرر نمي‏رساند او را نافرماني آن کس که نافرماني کند او را و سود نمي‏دهد او را اطاعت آنکس که اطاعت نمايد او را پس قسمت کرد ميان آنان وسايل آسايش آنها و قرار داد آنها را از دنيا در جايگاههاي خودشان پس پرهيزکاران در آن آنان اهل برتريهايند گفتارشان راستي و پوشاکشان ميانه‏روي است و رفتارشان فروتني است فروخوابانده‏اند ديده‏هايشان را از آنچه حرام کرده خداوند بر آنان و فراداشتند گوشهاي خودشان را بر علم سو

د دهنده بر آنان فرود آمد نفسهاي ايشان از آنها در گرفتاري مثل آنکه فرودآيد در رفاه و فراخي و اگر نبود مدت عمري که نوشته است خداوند بر آنان قرار نمي‏گرفت روحهاي آنها در بدنهايشان به اندازه چشم به هم زدن براي آرزومندي به سوي پاداش و براي ترسيدن از عذاب بزرگ است آفريننده در نفسهاي آنها پس کوچک شد غير او در چشمهايشان آنان و بهشت مانند کسي است که ديده آن را و آنان در آن به خوشي به سر مي‏برند و آنان و آتش مانند کسي است که آن را ديده پس آنان در آن گرفتار عذابند دلهاي آنها اندوهناکست و شترهاي آنان ايمن شده است و بدنهايشان لاغر است و و خواسته‏هايشان سبک است و نفسهايشان پاکيزه است شکيبا شدند روزهاي اندک در پي آورد آسايش دراز تجارت سود دهنده را آسان گردانيد آن را براي آنها پروردگارشان خواست ايشان را و غير و نخواستند آنها آن را و اسير کرد ايشان را پس فرادارند نفسهايشان را از آن اما شبانه پس صف‏زدگانند قدمهايشان را مي‏خوانند جزءهاي قرآن را مي‏خوانند با انديشه آن را خواندني با تاملي اندوهگين مي‏سازند با آن نفسهاي خود را و بيرون مي‏آورند از آن داروي دردشان را و چون مي‏گذرند به آيه‏اي که در آن تشويق است ميل و آرام گيرند به س

وي آن از روي طمع و ديده‏ور شود نفسهاي آنان به سوي آن از راه شوق و گمان کنند که آن برابر چشم ايشان است و هرگاه برخورند به آيه‏اي که در آن ترسانيدنست فرادارند به سوي آن گوشهاي دلهاشان را و گمان مي‏کنند که صداي آتش جهنم و صداي شديد آتش آن در بيخهاي گوشهاي ايشان است پس آنان خم شوندگانند بر ميانشان و به زمين گسترانندگانند پيشانيهايشان را و کفهايشان را و اطراف قدمهايشان را درخواست مي‏نمايند از خداي بزرگ آزادي گردنشان را و اما روز پس بردبارانند دانايانند نيکوکارانند پرهيزکارانند تراشيده آنها را ترس (راست گردانيده) مانند تراشيده شدن تير مي‏نگرد به سوي آنان نظرکننده گمان مي‏کند آنها را بيماران و نيست آن قوم را بيماري و مي‏گويد ديوانه شده‏اند در حالي که آميخته به....(فکر) آنها امر بزرگي راضي نمي‏شوند از کارهاي اندکشان و بسيار نمي‏شمارند عملهاي بسيار را پس آنان براي نفسهاي خودشان تهمت زننده‏اند و از کردارشان ترسانند هرگاه ستايش شود يکي از آنان مي‏ترسد از آنچه گفته مي‏شود براي او مي‏گويد من داناترم به نفس خود از غير خودم و پروردگارم داناتر است به من به نفس من پروردگارا مواخذه مکن مرا به آنچه مي‏گوئيد و مرا قرارده برتر ا

ز آنچه مي‏پندارند و ببخش براي من آنچه را که نمي‏دانند

[صفحه 74]

پس از نشانه يکي آنان آن است که تو مي‏بيني براي او توانائي در دين و محکم‏کاري در نرمي و ايماني در تعيين و رغبت شديد در علم و دانائي در بردباري و ميانه‏روي در توانگري و فروتني در عبادت و عدم اظهار بي‏چيزي در نيازمندي و شکيبائي در سختي و جستجوئي در حلال و دلشادي در هدايت و دوري از طمع به جا مي‏آورد کارهاي شايسته را و او هراسان است روز را به شب مي‏رساند و قصد او شکر است و شب را به روز مي‏رساند و قصد او ياد خداست شب مي‏گذراند ترسان و صبح مي‏کند شادمان ترسان براي آنچه ترسانيده شده از غفلت و شادمان به آنچه رسيده است به او از فضل و رحمت اگر سرکشي کند بروي نفس او در آنچه ناخوش دارد آن را نمي‏دهد بر آن خواسته او را در آنچه دوست مي‏دارد روشني چشم او را در آن چيز است که جاوداني است و بي‏رغبتي او در آن چيزي است که نمي‏ماند مي‏آميزد بردباري را به دانائي و گفتار را به کردار مي‏بيني او را نزديک آرزو و اندک لغزش ترسان است دل او قانع است نفس او اندک است خوردن او آسان است امر او محفوظ است دين او مرده است شهوت او فروخورده است خشم او نيکوئي از او اميدوار شده است و شر از او ايمن شده است اگر در ميان بي‏خبران باشد نوشته

شود در زمره ذکرکنندگان و اگر باشد در ميان ذکرکنندگان نوشته نمي‏شود از بي‏خبران ميگذرد از کسي که ستم کرده است او را و بخشش مي‏کند بر کسي که محروم کرده است او را و صله رحم مي‏کند بر کسي که بريده است از او دور است دشنام او نرم است گفتار او و دور است بدي او حاضر است نيکي او روآورنده است نيکوئي او پشت کننده است بدي او در سختيها با ثباتست و در ناخوشايندها شکيبا است و در فراخي زندگي شکرگزار است ستم نمي‏کند بر کسي که دشمن مي‏دارد و گناه نمي‏کند درباره کسي که دوست دارد او را اقرار مي‏کند به حق پيش از آنکه گواه آورده شود بر آن ضايع نمي‏سازد چيزي را که حفظ آن از او خواسته شده و فراموش نمي‏کند آنچه را که يادآور شده و نمي‏خواند با لقبهاي زشت و زيان نرساند به همسايه و شماتت نمي‏کند به مصيبتها و داخل نمي‏شود به باطل و بيرون نمي‏رود از حق اگر خاموش نشيند اندوهگين نسازد او را خاموشي او و اگر بخندد بلند نشود صداي او و اگر ستم شود بر وي صبر مي‏کند تا باشد خداوند آن کس که انتقام کشد براي او نفس او از او در رنج است و مردم از او در راحتند به رنج اندازد نفس خود را براي آخرت خود و راحت مي‏سازد مردم را از نفس خود دوري او از کسي که د

وري گزيد از او از بابت زهد و پاکيست و نزديکي او از کسي که نزديک شد از او نرمي و مهرباني است نيست دوري او به جهت گردنکشي و بزرگي و نه نزديکي او حيله و فريب دادن گفت صيحه زد همام صيحه‏ايکه بود بيرون آمدن نفس او در آن گفت اميرالمومنين عليه‏السلام آگاه باشيد به خدا سوگند که.... مي‏ترسيدم آن صيحه را بر او سپس فرمود اين چنين مي‏کند پندهاي رسا به اهل آن گفت به او گوينده پس چيست حال تو اي اميرالمومنين پس فرمود عليه‏السلام واي بر تو براي تمام شدن هر مدتي وقتي است از آن نمي‏گذرد و سببي است از آن تجاوز نمي‏کند بازايست بازنگرد بر مثل آن جز اين نيست دميد شيطان بر زبان تو.


صفحه 73، 74.