خطبه 181-توحيد الهي












خطبه 181-توحيد الهي



[صفحه 59]

خطبه الروح ستايش خدايراست که به سوي اوست بازگشت آفريدگان و پايان امر ستايش مي‏کنيم او را به بزرگي بخشش او و روشني برهان او و افزونيهاي فضل او و منت‏گزاري او ستايشي باشد به حق او اداء و براي سپاس او به جا آوردن و به سوي ثواب او نزديک کننده و براي نيکوئي زيادتي او سبب و ياري مي‏خواهيم از او مانند ياري خواستن اميددارنده فضل او را آرزوکننده سود او را اعتمادکننده بياري او و اعتراف کننده به بخشش او گردن نهنده او را به کردار و گفتار و ايمان مي‏آوريم به او مانند ايمان کسي که اميد دارد او را باورکننده بازگردد و به سوي او ايمان آورنده و زاري نمايد به او رام‏شونده و خالص گردانيد عمل را براي او يگانه‏داننده و تعظيم‏کننده او را به بزرگي ياد کننده و پناه برد به او رغبت کننده کوشش‏کننده زائيده نشد خداوند پاک تا باشد در بزرگي او را شريکي و فرزند نياورد تا باشد ميراث برده شده و هلاک شونده و پيشي‏نگرفت بر او وقتي و نه زماني و به نوبت فرانگرفت او را زيادت و نه نقصان بلکه ظاهر شد براي عقلها به آنچه نمود ما را از نشانه‏هاي تدبير محکم و حکم استوار پس از گواهان آفرينش او آفريدن آسمانهاست بر پا شده بدون ستون بر پا ايستا

ده بدون تکيه‏گاه خواست آنها را پس اجابت کردند فرمانبران رام شوندگان بدون درنگ‏کنندگان و نه تاخيرکنندگان و اگر نبود اعتراف آنها براي او به پروردگاري و گردن نهادن آنها براي او به فرمانبرداري قرار نمي‏داد آنها را جايگاه براي عرش خود و نه محل سکونت براي فرشتگان خود و نه جاي بالا رفتن براي کلمه‏هاي پاکيزه و کردار شايسته از آفريدگان خود قرار داد ستارگان آنها را نشانه‏ها راه جويد به آنها سرگردان در محل آمد و شد راههاي گشاده اطراف زمين مانع نشد از روشني نور آنها شدت تاريکي شب ظلماني و نتوانست پرده‏هاي سياهي تاريکيهاي بسيار از اينکه بازگرداند آنچه ظاهر شد در آسمانها از درخشيدن نور ماه منزه است کسي که پنهان نمياند بر او سياهي تاريکي تار و نه شب آرميده در بقعه‏هاي زمينهاي پست فرو رفته و نه در کوههاي بلند سياهرنگ مايل به سرخي نزديک به هم و آنچه آواز مي‏کند به آن رعد در کنارهاي آسمان و آنچه پراکنده مي‏شود از آن برقهاي ابر و آنچه مي‏افتد از برگ زايل مي‏گرداند آن را از جاي افتادن آن بادهاي تند ستارگان و غروب کننده ريزش آسمان و ميداند جاي افتادن قطره باران و قرارگاه آن را و جاي کشيدن مورچه و کشيده شدن آن را و آنچه کفايت مي‏

کند پشه را از خوراک آن و آنچه برمي‏دارد ماده در شکم خود

[صفحه 60]

و ستايش براي خداوندي است که موجود بوده است پيش از آنکه باشد کرسي يا عرش يا آسمان يا زمين يا جني يا انساني درک نمي‏شود با خيال و اندازه نمي‏شود با تصور و مشغول نمي‏سازد او را سوال‏کننده و کم نمي‏گرداند او را بخششي و نگاه نمي‏کند با چشم و محدود نمي‏گردد به مکاني و وصف نمي‏شود با جفتها و نمي‏آفريند با چاره‏جوئي و درک نمي‏شود با حواس و قياس نمي‏شود به مردم آن خدائيکه سخن گفت با موسي سخن گفت و نشان داد به او از نشانه‏هاي خود چيز بزرگي بدون اعضاء و بدون آلتها و بدون سخن گفتن و بدون گوشت پاره‏ها بلکه اگر باشي راستگو اي به زحمت اندازنده خود براي وصف پروردگارت پس توصيف کن جبرئيل و ميکائيل و لشکرهاي فرشتگان را که مقربند در منزلهاي پاکيزه لرزان از هيبت او حيران است عقلهاي آنها از اينکه وصف نمايند بهترين آفرينندگان را و جز اين نيست درک مي‏شود با صفتها صاحبان شکلها و آلات و آنکس که متقضي مي‏شود آنگاه که برسد بغايت حد خود به فاني شدن پس نيست خدائي جز او روشن نمود به روشني خود هر تاريکي را و تاريک نمود به تاريکي خود هر روشني را

[صفحه 60]

سفارش مي‏کنم شما را بندگان خدا به پرهيزگاري خداوندي که پوشانيد شما را لباس فاخر و فراوان بر شما وسائل زندگي را اگر کسي مي‏يافت به سوي ماندن نردباني يا براي بازگردانيدن مرگ راهي هرآينه مي‏بود اين سليمان پسر داوود عليه‏السلام که در اختيار او قرار گرفته بود پادشاهي اجنه‏ها و انسانها يا پيامبري و بزرگي منزلت چون تمام فرا گرفت روزي خود را و تمام کرد مدت خود را بزد او را کمانهاي فنا با تيرهاي مرگ و گرديد خانه‏ها از او خالي و مسکنها تهي و وارث شد آنها را جماعت ديگر و براي شما در قرنهاي گذشته پند است کجايند پادشاهان حجاز و يمن و پسران عمالقه کجايند پادشاهان مصر و پسران فرعونها کجايند ياران شهرهاي رس آنان که کشتند پيامبران را و خاموش کردند روشهاي پيامبران را و زنده کردند روشهاي گردنکشان را کجايند آنان که رفتند به هر طرف با لشکرها و شکست دادند هزاران را و سپاه گردآوردند و بنا کردند شهرها را

[صفحه 61]

به تحقيق (قائم (ع)) پوشيده است براي حکمت رزه آن را و فراگرفته آن را با تمامي ادب آن از روآوردن بر آن و شناختن آن و فارغ ساختن خود براي آن پس آن در نزدش گم شده اوست که مي‏جويد آن را و نياز اوست که مي‏پرسد از آن پس او غريب است هرگاه غريب شود اسلام و قرار دهد (در زمين) تمامي چانه‏اش را و بچسباند به زمين سينه خود را باقيمانده است از باقيمانده‏هاي برهان او جانشيني است از جانشينان پيامبران او

[صفحه 61]

اي مردم من منتشر کردم براي شما پندهائي را که پند داد به آنها پيامبران امتهاي خود را و رساندم به سوي شما آنچه را که رسانيده وصيتها به سوي کسي که پس از آنهاست و ادب دادم شما را به تازيانه‏ام راست نشديد و راندم شما را با بازدارنده‏ها ولي جمع نشديد خدا خيرتان دهد آيا انتظار مي‏کشيد امامي را جز من ببرد شما را به جاده حق و راه نمايد شما را به راه راست

[صفحه 62]

آگاه باشيد که پشت کرده است از دنيا آنچه بود روآورنده و روي‏آورده از آن آنچه بود پشت کننده و عزم کردند کوچ کردن را بندگان برگزيده خدا و فروختند اندکي را از دنيا که باقي نمي‏ماند به بسياري از آخرت که فاني نمي‏گردد چه ضرر بردند برادران ما که ريخته شد خونهاي آنان در صفين که نباشند امروز زنده‏هائي فروخورند غصه‏ها را و بياشامند آب تيره را به تحقيق به خدا سوگند رسيدند به خدا پس تمام داد به آنان مزدهاشان را و فرودآورد آنان را به خانه ايمني پس از ترس آنان کجايند برادران من آنان که وارد شدند به راه راست و گذشتند بر راه حق کجا است عمار و کجا است پسر تيهان و کجا است ذوشهادتين و کجاست امثال آنان از برادرانشان آنان که عهد بستند بر مردن و فرستاده شد سرهاي آنها به سوي بدکاران (گويد) پس از آن بزد دست خود را بر محاسن شريف و کريم خود و بسيار گريست سپس فرمود عليه‏السلام آه بر برادرانم آنان که خواندند قرآن را و محکم ساختند آن را و انديشه کردند واجب را و بر پا داشتند آن را زنده ساختند راه شريف را و ميرانيدند بدعت را خوانده شدند براي جهاد و اجابت کردند و اعتماد کردند به پيشوا و پيروي نمودند او را بعد از آن ندا کرد به بل

ندترين صداي خود بشتابيد به سوي جهاد بندگان خدا آگاه باشيد من لشکر به اردوگاه حرکت مي‏دهم در اين روز هر کس بخواهد کوچ کند به سوي خدا همراه ما خارج گردد.


صفحه 59، 60، 60، 61، 61، 62.