خطبه 161-چرا خلافت را از او گرفتند؟












خطبه 161-چرا خلافت را از او گرفتند؟



[صفحه 194]

خطبه الحکم براي بعضي اصحاب خود در حاليکه سئوال کرد از او چگونه دفع کرد شما را قوم شما از اين مقام (خلافت) در حاليکه شما سزاوار بوديد به آن پس فرمود عليه‏السلام اي برادر فرزند اسد به راستي تو جنبان تنگ هستي (تنگ اسب تو متحرک است) رها مي‏کني در غير صواب و براي تو پس از اين احترام دامادي است و حق سئوال است و به تحقيق درخواست علم کردي پس بدان اما غلبه کردن (سه خليفه) بر ما به اين مقام (خلافت) و حال آنکه ما بلندتريم از جهت نسب و استوارتريم به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله (از جهت نزديکي و آويزش) جهت اين است بود خلافت چيزي مرغوبي بخل ورزيد بر آن نفسهاي گروهي و اعراض کرد از آن نفسهاي ديگران (براي حفظ اساس اسلام) و حاکم خداست و بازگشت به سوي اوست در روز قيامت و رها کن از خود غارتگري را فرياد برآورده شده در اطراف آن (رها کن غصب خلافت سه نفر را) بياور امر بزرگ را در پسر ابي‏سفيان و خندانيد مرا روزگار پس از گريانيدنش و شگفتي نيست به خدا سوگند پس شگفتا از اين کار بزرگ به آخر مي‏رساند شگفتي را و بسيار مي‏گرداند اندکي را اراده کرد قوم خاموش کردن نور خدا را از چراغش و بستن جوشيدن آن را از چشمه‏اش و آميختند م

يان من و ميان آنها شربتي وبا آورنده پس اگر برداشته شود از ما و از آنها سختيهاي بلاها وادار مي‏سازم آنها را از حق بر خالص آن و اگر باشد آن ديگري پس نبايد بخورد نفس تو بر آنها حسرتها به راستي خداوند داناست به آنچه مي‏کنند


صفحه 194.