خطبه 120-درحکميت
[صفحه 153] خطبه الشوکه و برخاست به سوي او مردي از اصحاب او پس گفت منع کردي ما را از حکومت (حکمين) پس از آن امر کردي ما را به آن پس نفهميديم کدام از اين دو امر راستتر است پس بزد عليه السلام يکي از دو دست خود را بر ديگري پس از آن فرمود اين پاداش کسي است رها کرد بيعت را (يعني اول آنها به بيعت خود عمل نکردند و نهي کردن حضرت را از قبول حکمين قبول نکردند و پس از اجبار به قبول کردن گفتند بايد جنگ کنيم) آگاه باشيد به خدا سوگند اگر من وقتي که امر کردم شما را به آنچه امر کردم شما را به آن وادار کرده بودم شما را بر ناخوش دارندهاي که قرار ميداد خداوند در آن خير را پس اگر استقامت ميکرديد راهنمائي ميکردم شما را و اگر کج ميشديد راست ميکردم شما را و اگر امتناع ميکرديد درمييافتم شما را هرآينه ميشد محکمتر وليکن با ياري که و پناهندگي که ميخواهم مداوا کنم با شما و شما درد من هستيد مانند بيرون آورنده خار (از بدن) با خار ديگر و او ميداند که ميل خار با خار است پروردگارا به تحقيق دلتنگ شدند طبيبان اين درد سخت و ناتوان شدند کشندگان آب به ريسمانهاي چاه کجايند آن گروه که خوانده شدند به سوي اسلام و پذيرفتند آن را و خواندند قرآن را و استوار ساختند آن را و برانگيخته شدند به سوي جهاد و شيفته شدند مانند شيفته شدن شترهاي شيرده به اولادشان و ربودند شمشيرها را از غلافهايشان و گرفتند اطراف زمين را دسته به دسته و صف به صف بعضي هلاک شد و بعضي نجات يافت مژده داده نميشدند به زندهها (هرگاه به آنها ميگفتند فلان زنده ماند شاد نميشدند زيرا بهترين حيات نزد آنها کشته شدن در راه خدا بود و همچنين جمله بعدي) و تسليت داده نميشدند از طرف مردگان تباه چشمان بودند از گريه شکم لاغران بودند از روزه خشک لبان بودند از دعا زرد رنگان بودند از بيداري بر صورت آنها بود غبار فروتني کنندگان آنان برادران من بودن که رفتند و سزاوار است براي ما که تشنه شويم به سوي آنان و بگزيم دستها را بر جدائي آنها به راستي شيطان آسان ميگرداند به شما راههاي خود را و ميخواهد بگشايد دين شما را گره از پي گره و بدهد شما را عوض گردآمدن جدائي را و به سبب جدائي فتنه را پس رو بگردانيد از وسوسههاي او و افسونهاي او و بپذيريد نصيحت را از کسي که ارمغان داد آن را به شما و ببنديد آنها را بر نفسهاي خودتان
صفحه 153.