خطبه 113-در اندرز به مردم
[صفحه 89] خطبه التقوي ستايش خداي را سزاست پيوند دهنده است سپاس را به نعمتها و نعمتها را به سپاسگزاري ستايش ميکنم او را بر نعمتهايش چنانچه ستايش ميکنم او را بر بلايش ياري ميخواهم از او بر اين نفسهاي سستيکننده از آنچه مامور شده به آن شتابنده به سوي آنچه نهي شده از آن و آمرزش ميطلبم از آنچه احاطه کرده به آن علم او و شمرده است آن را کتاب او عملي است کامل و کتابيست وانگذارنده و ايمان ميآوريم به او مانند ايمان کسي که آشکار ديده است پنهانيها را و آگاه شد بر وعده داده شده ايمانيکه نيست گرداند صافي آن شرک را و يقين آن شک را و گواهي ميدهم بر اينکه نيست خدائي به جز خداوند به حق يکتاست او شريکي نيست براي او و آنکه محمد صلي الله عليه و آله بنده و پيامبر اوست دو گواهي که بالا برند گفتار را و بلند سازند عمل را سبک نميشود ميزانيکه نهاده شوند در آن و سنگين نميشود ميزاني که برداشته شوند از آن [صفحه 90] سفارش ميکنم شما را اي بندگان خدا به پرهيزگاري و ترس از خدا که آن توشه است و با آن است بازگشت توشهايست رساننده و پناهيست رهاننده خواند به سوي آن شنوانندهترين خواننده و حفظ نمود آن را بهترين حفظکننده پس شنوانيد خواننده آن و نجات يافت حفظکننده آن اي بندگان خدا به راستي پرهيزکاري از خدا بازداشت دوستان خدا را از حرمهاي او و لازم گردانيد به دلهاي آنان ترس او را تا بيدار ساخت شبهايشان را و تشنه ساخت روزهاي گرم آنها را پس فراگرفتند آسايش را به عوض رنج و سيرابي را به عوض تشنگي و نزديک شمردند آخر مدت عمر را شتافتند به سوي عمل و تکذيب کردند آرزو را پس ملاحظه کردند مرگ را پس به راستي دنيا سراي نيستي و رنج و تغيير و عبرت است پس از جمله نشانههاي فاني شدن اينکه روزگار بزهکننده است گمان خود را خطا نميکند تيرهاي آن و دوا نميشود زخم او مياندازد به زنده تير مرگ را و به تندرست تير بيماري را و به رستگار تير هلاکت را خورندهايست سير نميشود و آشامندهايست سيراب نميشود و از رنج (دنياست) که مرد جمع ميکند آنچه را که نميخورد و بنا ميکند آنچه را که ساکن نميشود سپس بيرون ميرود به سوي خداي بزرگ نه مالي برداشته و نه ساختماني همراه برده و از جمله تغييرهاي آن آنست که تو ميبيني رحم شده را غبطه برده شده و غبطه شده را رحم شده نيست اين مگر توانگري که منتقل شد و سختي که فرودآمد و از جمله اسباب عبرتهاي آن اين که مرد نزديک ميشود بر آرزوي خود پس جدا ميکند او را حاضر شدن اجلش پس نه آرزو دريافته ميشود و نه آرزوکننده (از مرگ) رها ميشود پس منزه است خداوند شگفتا چقدر فريبنده است شادي آن و تشنه است سيرابي آن و گرم است سايه آن نه آينده (مرگ) برگردانده ميشود و نه گذشته برميگردد پس منزه است خداوند چه بسيار نزديکت زنده از مرده براي رسيدن او به وي و دور گردانيد مرده را از زنده براي بريده شدن او از وي [صفحه 91] به راستي نيست چيزي بدتر از بد مگر عذاب آن و نيست چيزي بهتر از خوبي مگر ثواب آن و هر چيز از دنيا شنيدن آن بزرگتر است از ديدن آن و هر چيز از آخرت ديدن آن بزرگتر است از شنيدن آن پس بايد کفايت کند شما را از ديدن شنيدن و از غيب خبر و بدانيد آنچه کم گردد از دنيا و زياد شود در آخرت بهتر است از آنچه کم شود از آخرت و زياد شود در دنيا پس بسا از کم شدهايست سود برنده است و بسا زياد نيست که باعث خسارت است به راستي آنچه مامور شدهايد به آن فراختر است از آنچه نهي شدهايد از آن و آنچه حلال شده براي شما بيشتر است از آنچه حرام شده بر شما پس ترک کنيد آنچه را که کم است براي آنچيزي که بيشتر است و آنچه تنگ است براي آنچه فراخست و ضامن شده است براي شما به روزي و مامور شديد به عمل پس بايد نباشد ضمانت شده براي شما طلب کردن آن اولي به شما از واجب شده بر شما عمل آن با وجود اين به خدا سوگند پيش آمده است شک و فساد پذيرفت يقين تا به مرتبه گويا آنچه ضمانت شده است براي شما واجب شده بر شما و گويا آنچه واجب شده بر شما برداشته شده از شما پس بشتابيد به سوي عمل کردن و بترسيد از ناگاه رسيدن مرگ پس به راستي اميد گرفته نميشود از بازگشت ن عمر آنچه اميد گرفته ميشود از بازگشتن روزي آنچه فوت شود امروز از روزي اميد گرفته ميشود فردا افزوني آن و آنچه فوت شد ديروز از عمر اميد گرفته نميشود امروز برگشتن آن اميد به آينده است (که آن روزيست) و نوميدي با گذشته است بترسيد از خدا به حق ترسيدن و نميريد مگر در حاليکه باشيد مطمئن
صفحه 89، 90، 91.