خطبه 108-توانايي خداوند
[صفحه 51] خطبه الفراق هر چيز فروتنيکننده است براي او هر چيز بر پاست با او بينيازي هر بيچيزي است و ارجمندي هر ذليل است و توان هر ناتوان است و پناهگاه هر ستم رسيده است هر کس سخن گويد ميشنود گفتار او را و هر کس ساکت شود ميداند راز او را و هر کس زيست کند بر عهده اوست روزي او و هر کس بميرد به سوي اوست بازگشت او نديد تو را چشمها تا خبر دهند از تو بلکه بودي پيش از وصفکنندگان از آفريدههايت نيافريدي خلق را به جهت ترسي و به کار وانداشتي آنان را براي سودي و پيشينميگيرد بر تو کسي که خواستي او را و نميرهد از تو کسي که گرفتي و کم نگرداند فرمانروائي تو را کسي که نافرماني کرد تو را و زياد نميکند در ملک تو کسي که فرمانبرداري کرد تو را و برنميگرداند امر تو را کسي که ناخوش داشت حکم تو را و بينياز نميشود از تو کسي که روگردانيد از فرمان تو هر نهان نزد تو آشکار است و هر پنهان نزد تو حاضر است توئي جاودان پاياني نيست تو را و توئي آخر (هر چيز) گريزگاهي نيست از تو و توئي وعدهگاه جاي گريزي نيست از تو مگر به سوي تو در دست تو است موي پيشاني هر جنبنده و به سوي تو است بازگشت هر انسان منزه هستي از هر نقص چه بزرگ است آنچه ميبينم از آفريدگانت و چه کوچک است بزرگي آن در کنار توانائي تو و چه ترسناک است آنچه ميبينم از پادشاهي تو و چه حقير است اين در آنچه پنهان است از ما از پادشاهي تو و چه فراوان است نعمتهاي تو در دنيا و چه کوچک است آنها در کنار نعمتهاي آخرت [صفحه 52] از فرشتگاني ساکن نمودي آنها را در آسمانهايت و بلند کردي آنها را از زمين خود آنان داناترين خلق تو هستند بر تو و ترسندهترين آنهايند از تو و نزديکترين آنانند از تو ساکن نشدهاند در پشتهاي پدران و نهاده نشدهاند در رحمها و آفريده نشدهاند از آب پشت (نطفه) و پراکنده نساخته است آنها را پيشآمد روزگار و آنان با مقامشان از تو و منزلت آنان نزد تو و جمع شدن خواهشهاي آنان در تو و بسياري اطاعت آنان براي تو و کمي غفلت آنان از فرمان تو اگر مشاهده کنند حقيقت آنچه پنهان مانده بر آنان از تو کوچک شمرند علمهاي خودشان را و خشم ميگيرند بر نفسهايشان و ميفهمند که آنان نپرستيدند تو را آنچه سزاوار پرستش تست و اطاعت نکردند تو را آنچه سزاوار اطاعت تو است [صفحه 52] خداوندا تو را از هر نقص منزه ميدانم آفرينندهاي پرستيده شدهاي به نيکوئي آزمايشت نزد مخلوقت آفريدي خانهاي را و قرار دادي در آن خوان گسترده آشاميدني و خوردني و زنان و خدمتکاران و قصرها و جويها و گشتها و ميوهها پس از آن فرستادي دعوت کننده را دعوت ميکند به سوي آنها پس نه دعوت کننده را اجابت کردند و نه در آنچه ترغيب نمودي به سوي آن راغب شدند و نه به سوي آنچه تشويق نمودي مشتاق شدند ره آوردند بر مرداري (دنيا) رسوا شدند به خوردن آن و آشتي کردند بر دوستي آن و هر کس دوست داشت چيزي را کور ساخت بينائي او را و بيمار ساخت دلش را پس او نگاه ميکند به چشمي بيمار و ميشنود به گوشي غير شنوا دريده است شهوتها عقل او را و ميرانده است دنيا دل او را و شيفته شده بر آن نفس او پس او بنده است براي آن و براي کسي که در دستش چيزي از آن است هر کجا گرديد گرديد به سوي آن و هر کجا روآورد روآورد بر آن بازنميايستد (از نافرماني) خدا ببازدارندهاي و پند نميپذيرد از هيچ پند دهندهاي و او ميبيند گرفتار شدگان را به ناگهاني در جائيکه... نيست براي آنان و نه بازگشتي است چگونه فرودآمد به آنان آنچه نميدانستند و آمد به ايشان از جدائي دنيا آنچه خاطرجمع بودند و آمدند از آخرت بر آنچه وعده داده ميشدند [صفحه 53] پس قابل بيان نيست آنچه فروآمد بر آنان گردآمد بر آنان سختي جان کندن مرگ و پشيماني فوت شدن سست شد براي آن دست پايشان و دگرگون شد براي آن رنگهايشان پس زياد گردانيد مرگ در آنها فرورفتن را پس جدائي افتاد ميان هر يک از آنان و ميان گويائي او و او در ميان اهل خود مينگرد به ديده خود و ميشنود به گوش خود در حال سلامتي از عقل خود و باقي بودن از ادراک خود فکر ميکند در چه چيز تمام کرده عمر خود را و در چه گذرانيده روزگار خود را و به ياد ميآورد مالهائي را که جمع کرده آنها را چشم پوشيده در به دست آوردن آنها و به دست آورده آنها را از موارد روشن حلال و مشتبه آن لازم شده او را عاقبت بد جمعآوري آنها و نزديک شد بر جدائي آنها ميماند براي کسي که بعد از اوست خوشگذراني ميکند در آن و کاميابي ميکنند به آن و ميباشد گوارا براي غير او و گراني بر پشت اوست و مرد بسته شد گروگانهايش به آنها پس او ميگزد دست خود را از روي پشيماني بر آنچه آشکار شد براي او نزد مرگ از امر خود و بيرغبت ميشود در آنچه بود رغبت ميکرد در آن در روزهاي عمر خود و آرزو ميکند کاش کسي که غبطه ميخورد به او به سبب آنها در شک ميبرد بر او بر آنها جمع کر ده بود آنها را نه او همواره مرگ نفوذ ميکند در بدن او تا آميخت زبان او را به گوش او و برگشت ميان اهل خود سخن نميگويد به زبانش و نميشنود به گوشش ميگرداند چشم خود را به نگريستن در صورتهاي آنها ميبيند حرکات زبانهاي آنها را و نميشنود بازگرديدن گفتار آنها را پس زياد گردانيد مرگ چسبيدن را و گرفت چشم او را چنانچه گرفت گوش او را و بيرون رفت روح از بدن او پس گرديد مرداري ميان کسان خود وحشت کردند از کنار او و دوري کردند از نزديکي او همراهي نميکند گريهکننده را و جواب نميدهد خواننده را پس برداشتند او را به سوي منزل (قبر) در زمين پس سپردند او را در آن به عملش و بريده شدند از زيارت او [صفحه 54] تا چون رسيد کتاب به غايت خود و امر به اندازههاي خود و رسيده شد آخر خلق به اول آن و آمد از امر خداوند آنچه اراده ميکند آن را از تازه کردن حلق خود حرکت داد آسمان را و شکافت آن را و حرکت داد زمين را و بجنبانيد آن را و برکند کوههاي آن را و پراکنده کرد آن را و کوبيده شد بعض آن بعضي از هيبت بزرگي او و ترس قهر و غلبه او و بيرون آورد آن کس را که در آن است نوسازي نمود آنها را پس از فرسودگي آنان و گردآورد آنها را پس از پراکنده ساختن آنان سپس جدا ساخت آنها را از هم براي آنچه ميخواهد از پرستش کردن آنها از پنهانيهاي عملها و پوشيدههاي آنها و قرار داد آنها را دو دسته نعمت داد بر آنان و انتقام کشيد از اينها اما اهل اطاعت پس جزا داد آنان را بجوار رحمت خود و جاوداني نمود آنان را در خانهش جائيکه کوچ نميکند فرودآيندگان و تغيير نيابد براي آنان حال و نرسد به ايشان ترسها و درنيابد ايشان را بيماريها و پيش نيايد بر آنان خطرها برنميکند ايشان را از جائي به جائي سفرها و اما اهل نافرماني پس فرودآورد ايشان را در بدترين خانه و ببندد دستها را به گردنها و پيوست گرداند پيشانيها را به قدمها و بپوشاند بر آنها لباسهاي آتشين (م انند مس گداخته) و جامههاي آتش سوزان در عذابي که سخت شده گرمي آن و در ميان دري که بسته شده است بر اهل آن در آتشي که آنراست شدت و صدا و زبانه بلند شده و آواز سخت ترسآور کوچ نميکند اقامتکننده آن و عوض گرفته نشود اسير آن و شکسته نشود زنجيرهاي آن مدت نيست بر آن سراي تا تمام شود و سرآمدي نيست براي آن گروه تا به پايان برسد [صفحه 54] حقير داشت دنيا را و کوچک شمرد آن را و سهل انگاشت آن را و پست دانست آن را و دانست که خداوند دور گردانيد آن را از او از جهت برگزيدن و گسترانيد آن را براي غير او از جهت خوار داشتن پس روگردانيد از دنيا به دل خود و ميرانيد ياد کردن آن را از نفس خود و دوست داشت که پنهان شود آرايش آن از ديده او تا فرانگيرد از آن لباس فاخر يا اميد بدارد در آن درنگ کردن را رسانيد از پروردگارش عذر آورنده و پند داد براي امت خود بيم دهنده و دعوت کرد به سوي بهشت مژده دهنده [صفحه 55] مائيم شجره نبوت و جايگاه پيامبري و مرکز رفت و آمد فرشتگان و معدنهاي دانش و چشمهسارهاي حکمتها ياري دهنده ما و دوست دارنده ما انتظار ميکشد رحمت را و دشمن ما و دشمندارنده ما انتظار ميبرد قهر را
صفحه 51، 52، 52، 53، 54، 54، 55.