خطبه 107-حادثههاي بزرگ
[صفحه 98] خطبه الملاحم ستايش خدائي راست که آشکار شونده است براي خلق خود به آفرينش خود و نمايانست براي دلهاي آنها به دليل خود آفريد مخلوقات را بدون انديشه زيرا انديشهها سزاوار نيست مگر به صاحبان دلها و نيست او صاحب قلب در ذاتش دريد دانش او باطن پنهاني ناديدنيها را و احاطه نمود به پنهانيهاي عقيدههاي ناديدنيها [صفحه 98] برگزيد او را از شجره پيامبران و از چراغدان روشني و از بالائي پيشاني و از ناف بطحا (مکه معظمه) و چراغهاي تاريکي و از چشمههاي حکمت [صفحه 98] طبيبي است گرونده است با طب خود استوار ساخته مرهمهاي خود را و گرم نمود آلتهاي داغ خود را مينهد از اين هر جا که احتياج است به آن از دلهاي کور و گوشهاي کر و زبانهاي لال جوينده است به داروي خود جاهاي غفلت را و محلهاي سرگرداني را روشني نجستهاند به روشنيهاي حکمت و نيافروختند به آتشزنههاي علمهاي درخشان پس آنان در اين مانند چهارپايان چرنده و سنگهاي سختند [صفحه 98] به تحقيق کشف شد باطنها براي اهل بينائيها و آشکارند جاده حق براي اشتباهکننده آن و پرده برداشت قيامت از صورت خود و ظاهر شد نشانه براي بفراست دريابنده آن چيست مرا ميبينم شما را کالبدهاي بدون روحها و روحهاي بدون پيکرها و عبادتکنندگان بيصلاحيت و بازرگانان بدون سودها و بيداران خواب رفتگان و حاضران غائبان و بينايان کور و شنوندگان کر و گويندگان لال [صفحه 98] بيرق گمراهي که بر پا شده است بر مدار خود و پراکنده شده است به شاخههاي خود وزن ميکند شما را به پيمانه خود و ميکوبد شما را به دست خود پيش برنده آن بيرق بيرون رونده است از کيش اسلام و ايستاده است بر گمراهي نميماند در آن روز از شما مگر تهمانده مانند تهمانده و يک يا خورده ريزه مانند خورده ريزه تهمانده جوال ميمالد شما را مانند ماليدن چرم دباغي و ميکوبد شما را مانند کوبيدن کشت درو شده و جدا ميکند مومن را از ميان شما مانند جدا کردن پرنده دانه فربه را از ميان دانه لاغر کجا ميبرد شما را راهها و سرگردان ميسازد شما را تاريکيها و فريب ميدهد شما را آرزوهاي دروغ و از کجا آورده ميشويد و به کجا بازگردانيده ميشويد براي هر مدت نوشتهايست و براي هر غايبي بازگشتي است بشنويد از عالم رباني خودتان و حاضر نمائيد براي او دلهاي خودتان را و بيدار شويد اگر صدا زند شما را و بايد راست گويد پيشرو و قوم بر اهل خودش و بايد جمع کند پراکندگي خود را و بايد حاضر سازد ذهن خود را همانا آن عالم رباني شکافت براي شما امر را مانند شکافتن دانه مهره و پوست کند آن را مانند پوست کندن صمغ در اين وقت فراگرفت باطل مواضع فراگرفتن خود را و سوار شد ناداني بر مرکبهاي خود و بزرگ شد طغيانگر و اندک شود دعوتکننده و حمله آورد روزگار مانند حمله آوردن درنده گزنده و به صدا درآيد شتر نر باطل پس از خاموشي و آشتي کنند مردم بر ناشايست و از هم دور شوند بر دين و با هم دور شوند بر دورغ و با هم دشمني کنند بر راستي و چون باشد اين طور باشد گردد فرزند سبب خشم و باران در گرماي تابستان و بسيار شوند لئيمان بسيار شدني و کم شود کريمان کم شدني و ميباشد اهل اين زمان گرگان و پادشاهانش درندهها و ميانههايش طعمهها و فقرايش مردگان و نقصانپذير و راستي و بسيار شود دروغ و به کار برده شود دوستي با زبان و دشمني ميکنند مردم با دلها و برگردد فسق (ميان آنها) نسب و پاکدامني مايه شگفتي و پوشيده شود اسلام مانند پوشيدن پوست واژگون
صفحه 98، 98، 98، 98، 98.