شبهه ي 010











شبهه‏ي 010



از آنجا که برخي از خطبه‏ها و سخنان قصار موجود در نهج‏البلاغه به ديگران نيز نسبت داده شده است از آن جمله: (حکمت 289) «کان لي فيما مضي اخ في الله، و کان يعظمه في عيني صغر الدنيا في عينه...»[1].

[صفحه 106]

که از ابن المقفع[2] نيز نقل شده است.

و همچنين (خطبه‏ي 203) «ايها الناس انما الدنيا دار مجاز...»[3] که از سحبان بن وائل[4] نيز روايت شده است بنابراين به نظر نمي‏رسد که تمام نهج‏البلاغه سخنان آنحضرت بوده باش، به ويژه آنکه بسياري از اين خطبه‏ها در کتابهاي مشهور ادبيات عرب يافت نمي‏شود[5].

پاسخ:

اولا: به هيچ وجه نمي‏توان گفت که سيد رضي رحمه‏الله بدون آنکه سند معتبري داشته باشد، اين سخنان را به علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام نسبت

[صفحه 107]

داده است.

و ثانيا: برخي از مولفان نيز اين سخنان را به ابن المقفع نسبت نداده‏اند بلکه ابن قتيبه در «عيون الاخبار ج 2 ص 355» با سند خود آن را با اندکي تفاوت در الفاظ از امام حسن مجتبي عليه‏السلام نقل کرده است و همچنين ابن شعبه‏ي حراني در «تحف العقول ص 234» آن را با کمي تفاوت به امام حسن عليه‏السلام نسبت داده است، خطيب بغدادي نيز در «تاريخ بغداد، ج 12، ص 315» به سند خود آن را از حسن بن علي عليه‏السلام نقل کرده است.

ولي زمخشري در «ربيع الابرار، ج 1 باب الخير و الصلاح» آن را از اميرالمومنين عليه‏السلام روايت کرده است.

در هر حال خواه اين سخنان حسن بن علي عليه‏السلام باشد يا سخنان پدر بزرگوارش از يک سرچشمه‏ي زلال اقتباس شده و ابن المقفع توان چنين سخن گفتن را ندارد.

ناگفته نماند: ابن ميثم بحراني در شرح نهج‏البلاغه خود (ج 5 ص 389) گفته است اين کلام را ابن المقفع از حسن بن علي عليه‏السلام نقل کرده است.

و ثالثا: ابن ابي‏الحديد معتزلي نيز در شرح «نهج‏البلاغه، ج 19 ص 183» اين سخنان را به اميرالمومنين عليه‏السلام نسبت داده و گفته:

[صفحه 108]

«... مردم در اينکه مقصود اميرالمومنين عليه‏السلام از اين برادر کيست؟ اختلاف کرده‏اند و سپس چندين احتمال را نقل کرده است و اين خود دليل آنست که انتساب اين خسنان به اميرالمومنين عليه‏السلام مسلم بوده و شهرت داشته است و اگر اين سخنان به ابن المقفع نيز نسبت داده شده بود ابن ابي‏الحديد همچون ديگر موارد اختلاف، آن را بيان مي‏کرد.

و شايد به علت شهرت انتساب اين سخنان به اميرالمومنين عليه‏السلام و يا امام حسن عليه‏السلام ابن المقفع آن را در کتابش بدون انتساب نقل کرده و يا اينکه آن را با نسبت نقل کرده ولي دستهاي امين در چاپ کتابهاي گذشتگان آن را حذف کرده است.

و رابعا: سخنان اميرالمومنين عليه‏السلام آنچنان ميان مردم شهرت داشت که سخنرانان و خطيبان آنها را در خطبه‏هاي خود مي‏خواندند و يا به بخشي از آن اکتفا مي‏کردند و به علت تقيه يا غفلت يا به جهت ديگري نامي از آن حضرت نمي‏بردند.

شيخ محمد علي ديوز يکي از اساتيد «معهد (کالج) الحياه» در الجزائر که خود او از فرقه‏ي «اباضيه» مي‏باشد در کتاب «تاريخ المغرب الکبير، ج 3 ص 588» به نقل از ابن الصغير مي‏گويد: «دولتمردان اباضي در (دولت رستمي) به تمام مذاهب و فرق آزادي کامل داده بودند و از آنجا که آنان محبت زيادي به علي بن ابي‏طالب داشتند و از

[صفحه 109]

آن حضرت بسيار تجليل مي‏کردند و از فصاحت و بلاغت گفته‏هايش در شگفت بودند و لذا واعظان و خطيبان جمعه و جماعات بر فراز منابر خطبه‏هاي آن حضرت را مي‏خواندند...».

بنابراين اگر ابن المقفع هم بخشي از سخنان آن حضرت را در کتابش آورده به همين دليل بوده که از فصاحت و بلاغت و محتواي عالي آن در شگفت بوده به ويژه آنکه در اوائل کتاب «الادب الصغير» خود گفته «... و قد وضعت في هذا الکتاب من کلام الناس المحفوظ حروفا فيها عون علي عماره القلوب و صقالها...»:[6].

يعني: من در اين کتاب از سخناني که مردم آن را از حفظ دارند (نزد مردم محفوظ مانده) کلماتي را آورده‏ام که مايه‏ي زنده شدن دلها و صيقلي شدن و شفافيت قلبها است.

سخن استاد محمد علي کرد علي نيز گواه ديگري بر اين مدعا است، وي در کتاب «امراء البيان، ج 1، ص 10» مي‏گويد: «ان ابن المقفع تخرج في البلاغه يخطب علي بن ابي‏طالب» ابن مقفع بلاغت را از خطبه‏هاي علي بن ابي‏طالب آموخته است. بنابراين، اين شبهه درباره‏ي (حکمت 289) نيز ناتمام است.

و در پاسخ به شبهه‏ي انتساب (خطبه‏ي 203) به سحبان بن وائل، مي‏گوئيم:

[صفحه 110]

اولا: اهل فن مي‏دانند که سخنان سحبان بن وائل از نظر محتوي و عبارات در اين حد نيست و اگر شنيده شده که او اين خطبه را مي‏خوانده دليل آن نيست که سروده‏ي خود او است.

و ثانيا: بزرگان محدثين قبل از سيد رضي رحمه‏الله نيز اين خطبه را از اميرالمومنين عليه‏السلام روايت کرده‏اند مانند:

شيخ صدوق رحمه‏الله در «الامالي، ص 132، مجلس 23».

و همچنين در«عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 298».

و شيخ مفيد رحمه‏الله در «الارشاد، ص 139».

و شيخ طبرسي رحمه‏الله در «مشکاه الانوار، ص 243».

و شيخ ورام رحمه‏الله در «مجموعه ورام، ص 66».

بنابراين هيچگونه شک و شبهه‏اي در انتساب تمام نهج‏البلاغه به اميرالمومنين عليه‏السلام وجود ندارد.

مطالب ارزنده و محتواي عالي و شيوه‏ي سخن گفتن، خود بهترين سند زنده‏ايست بر صحت استناد به آن حضرت.

[صفحه 111]


صفحه 106، 107، 108، 109، 110، 111.








  1. نهج‏البلاغه،ص 555 و ص 332.
  2. عبدالله بن المقفع: اديب مشهور، او ايراني الاصل و مجوسي بوده و توسط عيسي بن علي (عموي منصور خليفه‏ي عباسي) اسلام آورد و نامش را از «روزبه» به عبدالله تغيير داد، او چندين کتاب به زبان عربي تاليف کرده، از جمله: «الدره اليتيمه في طاعه الملوک» و «الادب الصغير» و «الادب الکبير» و در کتابش (حکمت 289) «کان لي فيما مضي اخ...» را بدون نسبت دادن آن به اميرالمومنين عليه‏السلام ذکر کرده است و کتاب «کليله و دمنه» را به زبان عربي ترجمه کرده است. و گفته شده که اين کتاب تاليف خود او است.

    او در سال 143 هجري در بصره به فرمان منصور «خليفه‏ي عباسي» توسط سفيان بن معاويه بن المهلب- امير بصره به قتل رسيد.

  3. نهج‏البلاغه، ص 555 و ص 332.
  4. سحبان وائل: يکي از سخنوران و خطيبان مشهور که در زمان معاويه در دمشق مي‏زيسته.
  5. ترجمه‏ي «علي بن ابي‏طالب» تاليف احمد زکي صفوت. ص 122.
  6. به نقل از «مدارک نهج‏البلاغه، ص 268».