فصاحت و بلاغت نهجالبلاغه
[صفحه 13] «فصاحت» يعني درست سخن گفتن و با کلماتي صحيح و زيبا مطلب را بيان نمودن، و از اينرو قرآن کريم فصيحترين کلام است که معاني را در الفاظي کوتاه و زيبا بيان نموده است و همين خود يکي از جهات اعجاز قرآن به شمار ميآيد، يعني ديگران از اينکه همانند آن سخن بگويند عاجز و ناتوانند خداوند متعالي ميفرمايد: (قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القران لا ياتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا)[1] «اي پيامبر» بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند (هرگز) مانند آن را نتوانند آورد هر چند بعضي پشتيبان بعضي ديگر باشند». و «بلاغت» يعني سخن درست گفتن و کلام فصيح (درست و زيبا) را در جاي مناسب خود به کار بردن. فصحا و ادباي تمام ملل و اديان به فصاحت و بلاغت «نهجالبلاغه» اعتراف و اذعان دارند و ما در اينجا به عنوان نمونه به کلمات برخي از آنان اشاره مينمائيم: [صفحه 14] 1- گرد آورندهي «نهجالبلاغه» سيد رضي قدس سره که خود از قهرمانان ميدان فصاحت و بلاغت بوده و گوي سبقت را از بسياري از فصحا و بلغاي عرب برده و ساليان درازي از عمر شريف خود را صرف جمعآوري گفتههاي آن حضرت کرده است، در مقدمهي «نهجالبلاغه» ميگويد: «... اميرالمومنين عليهالسلام سرچشمهي فصات و منشاء بلاغت و زادگاه آن است و از او اسرار بلاغت آشکار گشت و از وي قوانين و دستورات آن گرفته شد، هر خطيب توانايي بر شيوهي او راه يافت و به گفتار او ياري جست و با اين حال او در ميدان پيش رفت و يکهتاز ميدان بوده، و ديگران فروماندند... زيرا در کلام او نشانههايي از علم خدا و عطر و بويي از سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميباشد. همچنين بعد از خطبهي (16) ميگويد: «در اين سخن که از نزديکترين سخنان به حقيقت فصاحت است لطايفي نهفته شده که هيج يک از سخن سنجان به پاي آن نميرسد و بيش از آنچه که ما از آن به شگفتي فروميرويم، شگفتي از آن به تعجب ميآيد!!! به علاوه در آن ريزه کاريهايي از فصاحت است که نه زبان قادر به شرح آن است و نه هيچ انساني ميتواند به عمق آن برسد و نه آنچه را من ميگويم، جز آنان که در فصاحت پيشگام و ريشه دارند و ميتوانند درک کنند (آري) (و ما يعقلها الا العالمون): «جز دانشمندان آن را درک نميکنند».[2]. [صفحه 15] 2- عزالدين عبدالحميد بن ابيالحديد معتزلي که از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن هفتم هجري است و يکي از شارحان معروف نهجالبلاغه ميباشد- و کتاب شرح نهجالبلاغه خود را در 20 جلد نگاشته و بگفتهي خودش تاليف آن چهار سال و هشت ماه (درست به اندازهي دوران زمامداري و خلافت ظاهري حضرت علي عليهالسلام) به طول انجاميده است- او در همين کتاب، بارها در برابر فصاحت و بلاغت فوقالعادهي نهجالبلاغه سر تعظيم فرود آورده است و در مقدمهي کتابش دربارهي علي عليهالسلام و نهجالبلاغه ميگويد: «... اما الفصاحه فهو عليهالسلام امام الفصحاء و سيد البلغاء و في کلامه قيل: (دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقين) و منه تعلم الناس الخطابه و الکتابه...». «اميرالمومنين علي عليهالسلام امام و پيشواي فصيحان و سرور بليغان است و دربارهي کلامش (نهجالبلاغه) گفته شده است که پائينتر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقين است و مردم از او فن خطابه و سخنراني و راه و رسم نويسندگي را آموختهاند.[3] وي در جاهاي متعددي از کتابش نسبت به فصاحت و بلاغت نهجالبلاغه تعبيرهاي عجيبي دارد، از جمله: (الف) در جلد 11 صفحهي 153 پس از شرح بخشي از خطبهي [صفحه 16] (221) ميگويد: «... و ينبغي لو اجتمع فصحاء العرب قاطبه في مجلس و تلي عليهم ان يجدوا له کما سجد الشعراء القول «عدي بن الرقاع» (قلم اصاب من الدواه مدادها...) فلما قيل لهم في ذلک قالو انا نعرف مواضع السجود في الشعر کما تعرفون مواضع السجود في القرآن...» اگر تمام فصحاي عرب در يک مجلس اجتماع کنند و اين بخش از خطبه براي آنها خوانده شد سزاوار است براي آن سجده کنند همانگونه که شعراي عرب هنگامي که شعر معروف «عدي بن الرقاع» (قلم اصاب من الداوه مدادها...) را شنيدند براي آن سجده کردند و هنگامي که از علت آن سوال شد گفتند: ما محل سجد در شعر را ميشناسيم آنگونه که شما محل سجود را در آيات سجدهي قرآن ميشناسيد. (ب) در جلد 7 صفحهي 214، هنگامي که به مقايسهي اجمالي ميان بخشي از کلام اميرالمومنين عليهالسلام با سخنان «ابننباته»[4] خطيب معروف قرن چهارم هجري ميپردازد ميگويد: «... فليتامل اهل المعرفه بعلم الفصاحه و البيان هذا الکلام بعين الانصاف يعلموا ان سطرا واحدا من کلام نهجالبلاغه يساوي الف سطر منه بل يزيد و يربي علي ذلک». آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر اين گفتار علي عليهالسلام را با ديدهي [صفحه 17] انصاف بنگردند ميدانند که يک سطر نهجالبلاغه مساوي هزار سطر از سخنان معروف «ابننباته» است بلکه بر آن فزوني ميگيرد و برتري ميجويد». (ج) و در جلد 2 صفحهي 84، پس از نقل يکي از خطابههاي «ابننباته» در زمينهي جهاد که در اوج فصاحت است و با اين عبارت از کلمات اميرالمومنين عليهالسلام آميخته شده است- (ما غزي قوم في عقر دارهم الا ذلوا) يعني هيچ قوم و ملتي در درون خانههايشان مورد هجوم دشمن واقع نشدند مگر اينکه خوار و ذليل گشتند - ابن ابيالحديد ميگويد: «به اين جمله بنگر و ببين چگونه از ميان تمام خطبهي ابننباته فرياد ميکشد، فرياد فصاحت و بلاغت و به شنوندهاش اعلام ميدارد که از معدني غير از معدن بقيهي خطبه برخاسته و از خاستگاهي غير از آن خاستگاه است، به خدا سوگند همين يک جمله چنان خطبهي ابننباته را آراسته و زينت بخشيده آن گونه که يک آيه قرآن در لابهلاي يک خطبهي معمولي درست همچون گوهري درخشنده است که پيوسته نور افشاني ميکند و روي بقيهي سخن نور افشاني ميکند». (د) در جلد 7 صفحهي 201، در شرح خطبهي (109) ميگويد: «هر کس ميخواهد فنون فصاحت و بلاغت را بياموزد و ارزش کلمات را نسبت به يکديگر درک کند در اين خطبه بينديشد. 3- «جاحظ» که از بزرگترين ادبا و نوابغ عرب است و در اوائل قرن [صفحه 18] سوم هجري ميزيسته در جلد اول کتاب معروف و مشهور خود «البيان و التبيين»- پس از نقل برخي از کلمات اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليهالسلام از آن جمله «قيمه کل امرء ما يحسنه»[5] يعني ارزش هر کس همان است که ميداند (به اندازهي علم و دانش و توانايي او است)- ميگويد: اگر در تمام اين کتاب جز اين عبارت نبود کافي بود، بلکه بالاتر از حد کفايت زيرا بهترين سخن آن است که مقدار کمش تو را از مقدار زيادش بينياز کند و مفهومش ظاهر و آشکار باشد، گويي خداوند جامهاي از جلالت و عظمت و پردهاي از نور و حکمت بر آن پوشانده که هماهنگ با نيت پاک و فکر بلند و تقواي بينظير گويندهاش ميباشد. البته خود سيد رضي رحمه الله نيز پس از اين حکمت ميگويد: «اين از کلماتي است که قيمتي براي آن تصور نميشود و هيچ حکمتي همسنگ آن نبوده و هيچ سخني، والايي آن را ندارد». اين بخش را با سخن نويسندهي معروف مسيحي لبناني «جورج جرداق» در کتاب ارزندهي خود «الامام علي صوت العداله الانسانيه» پايان ميدهيم. او در پايان فصلي که به بيان شخصيت علي بن ابيطالب عليهالسلام اختصاص داده دربارهي «نهجالبلاغه» چنين ميگويد: در بلاغت، فوق [صفحه 19] بلاغتها است، قرآني است که از مقام خود اندکي فرود آمده سخني است که تمام زيبائيهاي زبان عرب را در گذشته و آينده در خود جاي داده، تا آنجا که دربارهي گويندهي آن گفتهاند: سخنش پايينتر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است. (جلد 1، صفحهي 47).[6]. [صفحه 21]
صفحه 13، 14، 15، 16، 17، 18، 19، 21.
کتاب «الطراز» تاليف اميريحيي علوي (زيدي) (جلد 1، ص 168 -165). کتاب «نظرات في القرآن» تاليف محمد غزالي نويسندهي معروف (صفحهي 154). کتاب «الجريده الغيبيه» تاليف شهابالدين آلوسي (مفسر معروف). کتاب «مصادر نهجالبلاغه» تاليف محمد محيالدين عبدالحميد (جلد 1، ص 96). کتاب «شرح نهجالبلاغه» تاليف شيخ محمد عبده نويسنده معروف و پيشواي بزرگ اهل سنت (در مقدمهي کتاب صفحات 9 و 10). کتاب «تذکره الخواص» سبط ابن الجوزي، خطيب و مفسر معروف اهل سنت (باب 6، صفحهي 128).