شبههي 006
پاسخ: (اولا): با توجه به آنچه در پاسخ از شبهه پنجم گفته شد بدون شک اميرالمومنين عليهالسلام از مسائل پنهان گذشته و اتفاقات آينده اطلاع دقيق و صحيح داشته است، آن هم نه از روي نتيجهگيري از مقدمات و علل ظاهري بلکه دراثر آموزشهاي رباني و بهرهگيري از علوم نبوي که (علمه شديد القوي) و براي مردم بر حسب اقتضاي مصلحت گوشهاي از آن [صفحه 78] علوم را بيان ميکرد و قضاوتهاي محير العقول آن حضرت نمونهاي از آن است. علامه اميني قدس سره در (الغدير ج 5 ص 59 -52) بهترين پاسخ را به اين شبهه داده است که ما در اينجا خلاصهاي از آن نقل مينمائيم: «علم به غيب و آنچه در پس پرده است و دانستن اتفاقات گذشته وآينده براي تمام انسانها همچون علم به شهود امکان پذير است. مشروط به اينکه آن را از عالمي که خداوند متعال به او حقائق را آموخته اقتباس نمايند و هيچگونه مانعي در آن نيست. آيا مگر آنچه را که مومنين به آن اعتقاد دارند از قبيل: ايمان به خدا و فرشتگان و کتابهاي آسماني و پيامبران الهي و روز قيامت و بهشت و دوزخ و زندگاني پس از مرگ و لقاء پروردگار و محاسبه در روز رستاخيز و ثواب و عقاب و حور و قصور و تمام اينها از مصاديق ايمان و علم به غيب نيست؟ بلکه خداوند در وصف متقين ميفرمايد (... الذين يومنون بالغيب...).[1]. و نيز فرموده: (جنات عدن التي وعد الرحمن عباده بالغيب).[2]. البته از آنجا که مقام نبوت و منصب رسالت الهي اقتضا دارد که شخص نبي بيش از ديگران از ماجراهاي گذشته و اتفاقات آينده آگاه [صفحه 79] باشد خداوند انبياء و اولياء خاصش را از اسرار بيشتري آگاه ميسازد لذا ميفرمايد: (و کلا نقص عليک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک...):[3] «و هر يک از سرگذشتهاي پيامبران خود را که بر تو حکايت ميکنيم چيزي است که دلت را بدان استوار ميگردانيم...» و از اين رو داستانهاي پيامبران گذشته را براي پيامبرش بازگو کرده و پس از بيان داستان مريم در سورهي آلعمران آيه 44 و داستا برادران يوسف در سورهي يوسف آيهي 102 ميفرمايد (ذلک من انباء الغيب نوحيه اليک) «اين ماجرا از خبرهاي غيب است که به تو وحي ميکنيم» و همچنين پس از نقل داستان نوح (در سوره هود آيه 49) ميفرمايد: (تلک من انباء الغيب نوحيه اليک) «اين از خبرهاي غيب است که به تو وحي ميکنيم». بديهي است که خداوند متعال اينگونه علم غيب را فقط به انبياء و اولياء خاصش عنايت ميفرمايد و دو آيهي شريفه (26 و 27 سورهي جن) گواه اين مدعا است (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا، الا من ارتضي من رسول...» داناي نهان غيب است و کسي را بر غيب خود آگاه نميکند مگر رسولاني که مورد رضايت او هستند. و همچنين در سورهي بقره، آيه 255 ميفرمايد: (... يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يحيطون بشيء من علمه...): [صفحه 80] «خدا آنچه در پيش روي آنان و آنچه در پشت سرشان است ميداند و به چيزي از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمييابند...». نتيجه: گرچه آيه شريفه (و عنده مفاتح الغيب) که در بيان اصل شبهه به آن استدلال شده است دلالت دارد که علمي غيب مخصوص خدا است و کسي از آن اطلاعي ندارد. ولي در آيات ديگر قرآن برگزيدگان خدا و کساني که مشيت الهي به آگاهي آنان به علمي غيب تعلق گرفته استثنا شدهاند. بنابراين (انبياء، اولياء و مومنين) به گواهي قرآن کريم داراي علم غيب ميباشند ولي بهرهي انبياء و اولياء بيش از ساير مومنين است. و در عين حال علم غيب آنان داراي چند ويژگي است: 1- به هر اندازهاي که باشد باز هم به لحاظ (کمي و کيفي) محدود به حدود خاصي است. 2- اکتسابي و عارضي است و ذاتي نيست. 3- مسبوق به عدم است و ازلي نيست و داراي انتها است و سرمدي نميباشد. (داراي ابتدا و انتها است و ازلي و سرمدي نيست). 4- نشات گرفته از فيض جود الهي است و مطابق واقع و حقيقت است. البته پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و وارثان (ائمه معصومين عليهالسلام) در [صفحه 81] عمل کردن بر طبق آنچه را که ميدانند و حتي آگاه ساختن ديگران به بخشي از آن نياز به دستور خداي متعال دارند و هر يک از اين سه مرحله (1- علم به غيب، 2 عمل بر طبق آن، 3- اعلام به ديگران) جداي از هم ميباشد و علم به غيب هيچگاه مستلزم عمل بر طبق آن نيست و همچنين اعلام تمام يا بخشي از آن به مردم هيچ ضرورتي ندارد و منوط به تشخيص مصلحت است. لازم به ذکر است چونکه مساله علم غيب داشتن پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهالسلام يکي از مسائل اعتقادي بسيار مهم است لذا نيار به توضيح بيشتري دارد پس ميگوئيم: کسي از همه چيز با خبر است که در هر زمان و هر مکان حاضر و ناظر باشد و بر تمام اشياء احاطهي کامل داشته باش و او تنها ذات پاک خداوندمتعال است، او است که استقلالا و به صورت نامحدود از آنچه بوده و خواهد بود آگاه است. اما غير او که وجودش محدود به زمان ومکان معيني است طبعا نميتواند از همه چيز با خبر باشد. خداوند در سورهي نمل آيه 65 ميفرمايد: (قل لا يعلم من في السماوات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون ايان يبعثون) «اي پيامبر بگو کساني که در آسمانها و زمين هستند از غيب آگاهي ندارند جز خدا و نميدانند چه هنگام برانگيخته خواهند شد». ولي اين منافات ندارد که خدا بخشي از علم غيب را- که مصلحت [صفحه 82] ميداند و براي تکميل رهبري رهبران اليه لازم است در اختيار آنان بگذراد و اين علم غيب مستقل و بالذات نيست بلکه علم غيب بالعرض است يعني يادگيري و تعلم از علام الغيوب آياتي از قرآن نير بر اين معني دلالت دارد که قبلا به آنها اشاره شد (الا من ارتضي من رسول) «کسي علم غيب ندارد جز رسولاني که مورد رضايت او هستند». جالب اينکه اصل اين شبهه و اشکال بر علم غيب داشتن علي بن ابيطالب عليهالسلام و پاسخ آن ذيل «خطبهي 128»[4] در نهجالبلاغه آمده است. اميرالمومنين عليهالسلام در سال 36 هجري پس از پايان يافتن جنگ جمل در شهر بصره به «احنف بن قيس»[5] فرمود: «يا احنف کاني به و قد سار بالجيش...»: «اي احنف گويا من او را ميبينم که با لکشري بدون غبار و بي سر و صدا به شهر بصره حملهور ميشود» و نسبت به حوادث و [صفحه 83] وقايع مهم آينده و کشتار و خونريزيهاي فراواني که بعدها در شهر بصره توسط «صاحب الزنج» و ترکهاي مغول اتفاق خواهد افتاد خبر ميدهد. در اين ميان يکي از اصحاب که اين پيشگوئيها را شنيد گفت: اي اميرمومنان از غيب سخن ميگوئي؟ و به علم غيب آشنائي؟ امام عليهالسلام خنديد و به آن مرد که از طايفه «بنيکلب» بود فرمود: اي برادر کلبي اين علم غيب نيست اين فراگرفتهاي است از عالمي يعني پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم علم غيب تنها علم قيامت است و آنچه خداوند سبحان در اين آيه برشمرده است که (ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيث و يعلم ما في الارحام و ما تدري نفس ماذا تکسب غدا و ما تدري نفس باي ارض تموت ان الله عليم خبير)[6] «در حقيقت خدا است که علم به قيامت نزد او است و باران را فرو ميفرستد و آنچه را که در رحمها است ميداند و کسي نميداند فردا چه به دست ميآورد و کسي نميداند در کدامين سرزمين ميميرد، در حقيقت خدا است که داناي آگاه است ». سپس فرمود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است، پسر است يا دختر؟ زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، سعادتمند (نيکبخت) است يا شقي (بدبخت) و چه کسي آتشگيره [صفحه 84] جهنم است و چه کسي در بهشت همراه پيامبران؟. اين است علم غيبي که جز خدا کسي ذاتا آن را نميداند و غير از آن علمي است که خداوند به پيامبرش تعليم کرده و او به من آموخته است (علم غيب اکتسابي) و برايم دعا نمود که سينهام آن را فراگيرد و دلم آن علم را در خود بپذيرد اعضاي پيکرم را از آن مالامال سازد. خلاصه يک رهبري جهاني و همگاني آن هم در تمام زمينههاي مادي و معنوي، نياز به آگاهي بر بسياري از مسائل دارد که ساير مردم پوشيده است، نه تنها آگاهي از قوانين الهي بلکه آگاهي بر اسرار جهان هستي و ساختمان بشر و آنچه را انجام ميدهند و ذخيره ميسازند و برخي از حوادث گذشته و آينده، اين بخش از علم غيب را خداوند در اختيار رسولان و اوصياء آنان ميگذارد و اگر نگذارد رهبري آنان ناقص خواهد بود. (ثانيا) اگر علم غيب مخصوص خدا است و محال است ديگران داراي علم غيب باشند پس چگونه در بسياري از آيات قرآن تصريح شده که برخي از پيامبران الهي داراي علم غيب بودهاند از آن جمله: عيسي بن مريم عليهالسلام به پيروانش ميگفت: (و انبوکم بما تاکلون و ما تدخرون في بيوتکم...):[7] «من به شما از آنچه ميخوريد و آنچه در [صفحه 85] خانههايتان ذخيره ميسازيد خبر ميدهم». و همچنين عيسي بن مريم عليهالسلام به امت خود از آينده خبر ميداد و ميگفت: ( و مبشرا بنبي ياتي من بعدي اسمه احمد):[8] «و به فرستادهاي که پس از من ميآيد و نام او احمد است بشارتگرم». مورد ديگر هنگامي که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله يک راز را به يکي از همسرانش گفت و او آن راز را فاش کرد، آن حضرت به او خبر داد که آن راز را فاش ساخته است (قالت من انباک هذا قال نباني العليم الخبير) (سوره مريم آيه 3) «آن زن گفت چه کسي اين را به تو خبر داده؟ گفت: مرا آن داناي آگاه به دقايق امور خبر داده است». از آنچه گذشت به خوبي روشن شد که خداوند متعال در صورت مصلحت برخي از انسانها (انبياء و اوصياء) را بر علم غيب مطلع ميسازد و اين شبهه نيز ناتمام است و در پيشگوئيهاي موجود در نهجالبلاغه «اخبار الملاحم» هيچگونه اشکال عقلي و يا شرعي وجود ندارد. بلکه موافق عقل و صريح آيات قرآن است. و دليل ژرفائي علم و دانش دروازهي علم رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلم است. جهت تکميل بحث در اينجا به يکي از آيات قرآن و چند حديث اشاره مينمائيم: در قرآن کريم تاکيد شده که هر کاري را انسان انجام [صفحه 86] ميدهد گذشته از اينکه در مشهد و محضر خدا است و او به همه چيز احاطه دارد و شاهد و ناظر بر اعمال ما است، رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهالسلام نيز از تمامي اعمال ما آگاه ميشوند، خداوند متعال در (سورهي توبه آيهي 105) ميفرمايد: (و قل اعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المومنون) «(اي رسول ما) بگو عمل کنيد که به زودي خدا و پيامبر او و مومنان (خالص ائمهي معصوم عليهالسلام) کردار شما را خواهند ديد». مرحوم کليني از يعقوب بن شعيب روايت ميکنند که گفت: از امام صادق عليهالسلام پرسيدم مقصود از «و المومنون» در اين آيهي کيانند؟ فرمود: «همالائمه» (اصول کافي ج 1 ص 219) حديث 2 يعني مقصود، ائمهي معصوم ميباشند. مرحوم مجلسي نيز روايت کرده که مردي به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم عرض کرد دو روز است که غذا نخوردهام آن حضرت فرمود: برو به بازار چون روز ديگر شد آن مرد گفت يا رسولالله ديروز رفتم به بازار و چيزي نيافتم و با شکم گرسنه خوابيدم، فرمود: برو به بازار، او به بازار رفت ديد کارواني آمده و همراه خود کالا آورده است از آن کالا خريد و با يک دينار سود آن را فروخت دينار را گرفت و به خانه بازگشت روز ديگر به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم گفت: در بازار چيزي نيافتم. حضرت فرمود: تو ديروز از فلان کاروان کالايي خريدي و يک دينار [صفحه 87] سود کردي، عرض کرد: آري!. حضرت فرمود: پس چرا دروغ گفتي، گفت: گواهي ميدهم که تو صادقي و منظورم از خلاف واقع گفتن اين بود که بدانم آيا شما از کارهاي مردم آگاهي داريد يا خير ؟ و يقين من به پيامبري شما زياده گردد، سپس حضرت فرمود: هر کس از مردم بينيازي کند و از آنها چيزي نخواهد خداوند او را بينياز ميسازد و هر کس بر خود در سوالي را بگشايد و از مردم چيزي بخواهد خدا بر او هفتاد در فقر و مستمندي را ميگشايد که هيچ چيز آن را بر طرف نميکند، از آن پس تمام مردم به دنبال کار و کوشش رفتند و ديگر در مدينه سائلي ديده نشد. (بحارالانوار: ج 18 ص 114) مرحوم مجلسي روايت ديگري را از ابوالصباح کناني نقل کرده که گفت: روزي به خانهي امام باقر عليهالسلام رفتم در خانه را کوبيدم، کنيزي که نوجوان و سينه برجستهاي داشت در را باز کرد، دستم را بر روي سينهاش گذاشتم و گفتم از آقايت برايم اجازهي ملاقات بگير، ناگهان امام باقر عليهالسلام از اندرون خانه فرياد زد: «ادخل لا ام لک» داخل شو اي کاش بي مادر شوي من وارد شدم و عرض کردم به خدا سوگند من به قصد شهوتراني اين کار را نکردم بلکه مقصودم تقويت و تکميل يقينم بود (ميخواستم ببينم آيا شما متوجه اين کار ميشويد يا نه؟ و بدين وسيله معرفتم بيشتر شود). [صفحه 88] حضرت فرمود: «صدقت» راست گفتي اگر گمان کنيد که اين ديوارها همچنانکه مانع ديد شما است، مانع ديد ما نيز ميباشد و ما توان ديدن پشت آنها را نداريم پس چه فرقي ميان ما و شما است و مبادا ديگر اين کار را تکرار کني (حتي اگر براي آزمايش و تکامل يافتن معرفتت باشد).[9]. ابن ابيالحديد معتزلي در پاسخ از شبههي چگونگي خبر دادن اميرالمومنين عليهالسلام از حوادثي که بيش از شش قر بعد اتفاق افتاده- نظير هجوم تاتار به شهر بغداد- گويد: «بدان آنچه را که اميرالمومنين از غيب گفته در زمان ما اتفاق افتاده و ما آن را با چشمان خود ديديم و مردم از صدر اسلام به انتظار آن بودند (چونکه اميرالمومنين عليهالسلام از آن خبر داده بود) تا اينکه قضا و قدر الهي آن را در عصر و زمان ما تحقق بخشيد اينان قوم تاتار بودند که با هجوم چنگيزخان به سرزمينهاي شرقي اسلام شروع شد و با سقوط بغداد و تصرف آن توسط هلاکوخان- در اوائل قرن هفتم هجري- خاتمه يافت».[10].
برخي از خطبههاي نهجالبلاغه مشتمل بر اخبار گذشتگان و امم سابقه است و همچنين مشتمل بر پيشگوئي و خير از اتفاقات آينده است نظير (تسلط حجاج بر کوفه و احداث شهر بغداد و هجوم چنگيزخان و تسلط تاتار و مغولها بر شهر بغداد و...) و از شخصيتي همچون علي بن ابيطالب عليهالسلام بعيد به نظر ميآيد که ادعاي علم غيب کند چونکه علم غيب مخصوص خدا است چنانچه در قرآن کريم ميفرمايد (و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو...) (سورهي انعام، آيه 59) نزد او است کليدهاي غيب و جز او هيچ کس به آنها آگاهي ندارد. و احتمالا اين خبرها (اخبار الملاحم) را پس از وقوع سيد رضي و يا ديگري به نهجالبلاغه اضافه کرده است و به اميرالمومنين عليهالسلام نسبت داده شده است.
صفحه 78، 79، 80، 81، 82، 83، 84، 85، 86، 87، 88.