شبههي 005
[صفحه 75] و اينگونه خطبهها به زمان سيد رضي رحمهالله بيشتر متناسب است تا زمان اميرالمومنين عليهالسلام.[1]. پاسخ: کساني که اين شبهه را مطرح کردهاند هيچ دليل علمي بر آن ندارند آيا ميتوان گفت که دقت تخيل و زيبائي توصيف، منحصر به اين قوم و يا آن قوم است؟ آيا اشعار عرب جاهلي و صدر اسلام مملو از اينگونه دقتها و تخيلات نيست؟ آيا کسي که از کودکي ملازم پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده و در هر زمان و هر مکاني هر آيهاي کهر بر رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل ميشد آن را به خوبي فرا ميگرفته و تفسير آن را از آن حضرت ميآموخته و کلمات حکيمانهي پيامبر را ميشنيده، بر ديگران برتري ندارد؟ آيا کسي که همه روزه سحرگاهان يک ساعت اختصاصي داشته که رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلم اسرار الهي را به او ميآموخته، همانند ديگران است؟[2]. البته ممکن است گفته شود ما ميپذيريم که خطبا و شعراي جاهليت و صدر اسلام در اثر ذوق سرشار توان توصيف اسب و شتر و حتي مورچه و ملخ را داشتند، ولي از کجا ميتوانستند طاووس را [صفحه 76] توصيف کنند با اينکه در مدينه طاووسي وجود نداشت و چگونه اميرالمومنين عليهالسلام در خطبهي 165 در توصيف طاووس و کيفيت جفتگيري آن ميفرمايد: «احيلک من ذلک علي معاينه...» من تو را از چيزي که بالعيان ديدهام خبر ميدهم و بر شنيدهها حواله نميدهم. ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه ج 9 ص 270 در پاسخ به اين اشکال ميگويد: «اگر چه در مدينه طاووس نبوه، ولي در کوفه که پايتخت اسلام شده بود و از تمام نقاط جهان همه چيز به آنجا آورده ميشد، چرا در آنجا طاووس نباشد و با بودن يک جفت نر و ماده مشاهدهي جفتگيري آنها کار دشواري نيست». بلکه همچنانکه متعال به اولين پيامبر آدم ابوالبشير اسماء و خواص اشياء را آموخت به آخرين پيامبر نيز حقائق امور و علوم اولين و آخرين را تعليم داد و آن حضرت آنها را به وصي خود منتقل ساخت و او را به عنوان دروازهي شهر علم خويش به مردم معرفي کرد و فرمود: «انا مدينه العلم و علي بابها» بنابراين هيچ مانعي ندارد که اميرالمومنين علي عليهالسلام از چيزهايي همچون کسي که با چشم خود ديده خبر دهد و از آن به تفصيل سخن گويد در حالي که ديگران هيچ اطلاعي از آن ندارند. بنابراين، اين شبهه نيز ناتمام است. [صفحه 77]
در نهجالبلاغه با دقت تمام اوصاف طاووس، مورچه، خفاش و... بيان شده و اصطلاحات فلسفي همچون (اين) و (کيف) و مانند آن به کار رفته و علما و ادبا وشعرااي صدر اسلام از اين معاني دقيق و اصطلاحات جديد چيزي نميدانستند و مسلمانان پس از ترجمهي کتابهاي حکمت و داستانهاي يونان و فارس- در دوران عباسي- آنها را آموختند.
صفحه 75، 76، 77.