عمرو بن عاص
ياد مرگ مرا از بازي بازميدارد. «عمرو بن عاص» هميشه با «علي» (ع) دشمني ميکرد و با دروغ بستن به آن حضرت ميکوشيد، محبت او را از دلها بيرون کند. از جمله چيزهايي که «عمرو بن عاص» به مردم شام ميگفت اينکه: چون «علي» بسيار مزاح و شوخي ميکند، در اصلاح امور چندان کوششي ندارد، بنابراين ما او را پيشواي خود قرار نداديم. مرا زادهي «نابغه» بدمرام بسنجيده کوه کلان را به کاه چنين گفته، باب حسين و حسن چه نيکو شناسد که گفت دروغ بود عمرو بن عاص بيشرم و پست بدانديش و بدکاره و بيفروغ چو قصاب، پرورده او را نخست بس اصرار ورزد به وقت نياز به هنگام هنگامه مرديست سست نه جنگيست تا پاس دارد سپاه نه سرباز باشد که خود بر کفن چو در چنگ دشمن نداند مفر بدين ننگ اين نامراد کثيف دروغست و داند که نيرنگ اوست [صفحه 267] علي هست پيوسته بر ياد مرگ به بازي کسي شد سزاوارتر همي با معاويه بيعت کند نهد پاي بر آيت آسمان بود عمرو بن عاص ننگين و پست گرفت از معاويه فرمان مصر به بيعت نجستند از ما چنين [صفحه 268]
«ليمنعني من اللعب ذکر الموت»
شمردست مزاح بر اهل شام
شمرده سبک نامم از اشتباه
به بازيچه دانسته دير کهن
بود ننگ و زين رو بود بيفروغ
نه بر عهد و پيمان بود پاي بست
قسم خورده و بازگويد دروغ
نبايد از او حاجت خويش جست
چو حاجت از او خواستي شد به ناز
نه فرماندهي را شناسد درست
نه مومن که بشناسد آيين و راه
همي بسته شمشير دشمنشکن
نشيمنگه خويش سازد سپر
رهانيد جان را ز چنگ حريف
علي (ع) نيست مزاح و بازيچه دوست
از اين رو در انديشهي ساز و برگ
که بر راه باطل بود ره سپر
سزد با حقيقت عداوت کند
که تا کاخ عالي کند در جهان
که حکم حکومت گرفته به دست
که شد بيعتش نيز تاوان مصر
نه ما از کسي جسته اينسان يقين
صفحه 267، 268.