سرزنش علي نسبت به اهل عراق
پس از رويداد «نهروان» مردم کوفه، جنب و جوش و اشتياق نخستين را از دست داده بودند و در پذيرفتن فرمانهاي عالي اميرالمومنين (ع) به اهمال و غفلت ميپرداختند و در حقيقت نميخواستند، از پيشواي محبوب خود پيروي کنند، علي (ع) پيرامون سست عهدي ملت عراق اين خطبه را ايراد فرمودند: در اين جمع افسردهي ناتوان تهي گشته از سينهي پهن، دل به سرهاست انديشهها گونهگون نه در سينهها شمع والاي عشق سخن با حرارت ادا ميکنيد نمايان در اين بيخودي آن چنان به پيکار ملي بسي کند و سرد به بزم اندرون جملگي لافزن چو دشمن کشد بر شما تيغ کين خورد هر کس از گفتههاتان فريب ببندد بدان لافها هر که دل به عذر تنآسايي خود گواه چو آن وام داري که بر وامخواه [صفحه 263] به لب معذرت خواهد از دادني چنان دان که در سايهي تيغ کين چو خود سايه نيزه سامان شود گرفتم که داديد کوفه ز دست گرفتم به دشمن نکرديد جنگ کجا ميتواند دگر پيشوا شماييد چون تير خم گشته پشت اگر همچو ني هست قامت رسا به يزدان که ديگر به لاف شما شما را چه دردي بود در ضمير نه شامي بود از شما بيشتر چنين مردمي زشت و ناپارسا شمايي که پيمان به حق بستهايد [صفحه 264]
«ما بالکم؟ ما دواءکم؟، ما طبکم؟»
بدنهاست يکجا، پراکنده جان
که خونهاست يخ بسته سرد و کسل
تهي مانده از عزم روشن کنون
که جان را کند مجلس آراي عشق
ولي نيست در سينه نور اميد
که دل از يکي وز دگر کس زبان
که پيروز شد بر شما همنبرد
به رزم اندرون سست و پيمانشکن
سپرها درانداخته بر زمين
نگردد دگر فتح او را نصيب
به فرجام گردد زبون و خجل
برانگيخته خويشتن عذرخواه
کند خويشتن بر نداري گواه
به دل بازدارد در دشمني
برآيد همي بيخ ظلم از زمين
از آن گلين داد خندان شود
کجا ميتوانيد ديگر نشست
به شامي نشد از شما عرصه تنگ
شما را ز شامي نمايد رها
که نتوان از آن دشمن خويش کشت
چو پيکان نباشد چه سود از شما؟!
نبندم دل و نيستم اعتنا
که هرگز نباشيد درمانپذير
نه والاتر است از شما در گهر
به باطل گزيدند جنگ شما
چرا اين چنين زار و دلخستهايد؟!
صفحه 263، 264.