راز و نياز با خدا











راز و نياز با خدا



«اللهم اغفر لي...»

خداوندا بر من ببخشاي.

بدين کلمات اميرالمومنين (ع) با خداي خويش راز مي‏گفت:


خدايا ببخشاي اين بنده را
نديده بيانگار شرمنده را


سترده است از خاطرم روزگار
بر اين بنده با عفو منت گذار


که ثبت است در دفتر ايزدي
از اين بنده هر لغزش و هر بدي‏


همي خواهم از درگهت اي خدا
شکستم اگر با هوس توبه را


ببخشي بر اين بنده بار دگر
دگر ره از اين بينوا درگذر


الهي چو دادم به شهوت نويد
به پنهان و آرام شد زان اميد


خدايا زدم گام در خودسري
شمردم سبک موضع داوري‏


هوس بسته راه نکويي به من
بدان‏سان که شرمنده‏ام خويشتن‏


الهي کنون با هزاران نياز
نهادم سر توبه بر خاک باز


الهي مرا چشم بر ناروا
گهي بسته گه بازگردد بجا


الهي زبان گه ز وجدان برون
رود حق ادا مي‏شود واژگون‏


خدايا به دل آرزو شد نهان
بدان‏سان که روزي اگر شد عيان‏


ز بي‏رنگي خويش رنگ آورد
گناهي شود هول و ننگ آورد


خدايا شود ياوه گاهي سخن
که پرهيز از آن نيست آسان به من‏


خدايا کنون ز آنچه شد ناروا
ز چشم و زبان و ز ميل و هوي‏


کنون توبه کردم ز چندين گناه
ببخشاي بر بنده‏ي بي‏پناه‏

[صفحه 258]


صفحه 258.