خطبه علي در جنگ جمل
اين لنگه کفش نزد من بيش از فرمانروايي بر شما محبوبتر است. «عبدالله بن عباس، به همراه اميرالمومنين (ع) از شهر مدينه به جانب بصره ميرفت تا با سپاه طلحه و زبير و عايشه در پيکار جمل جهاد کند و در «ذيقار» که اردوگاه سپاه حجاز (امام) بود، به خيمه علي (ع) رفت و ديد که پيشواي مسلمانان با دست خويش، کفش خود را تعمير ميکند. در اين هنگام اميرالمومنين (ع) گفت: اين کفش چند قيمت دارد؟ «عبدالله» در پاسخ گفت: به هيچ. در اين هنگام علي (ع) اين سخنان را در حضور مردم ايراد فرمود:[1]. به يزدان که اين کفش کهنه مرا بدانيد افتادهام در فشار از اين امر مشگل نه خود جسته کام مگر آنکه حقي کنم استوار محمد سر از ريگزار حجاز به ترويج توحيد شد نامدار صلا داد يک باره بر اتحاد پراکندگيها زدود از ميان عرب را که چادرنشين بود و زار نظام مساوات را برقرار به تدبير تنها نشد راست کار [صفحه 254] به نيروي بازوي شمشيرزن من آن روز بر لشگري بيشمار نباشيم چندان از آن عصر، دور که فرزند بوطالب نامور به فرمان من با سپاهي دلير فرورفته در کان نر اژدها به يک دست پرچم به يک دست تيغ چو انديشم اکنون بدان ماجرا چهل سال بگذشت از آن کارزار هم اکنون به همراه من، آن سپاه که حق را ز چنگال نامردمان خدايا، مرا با قريش است کار که آن روز بودند خود بتپرست هم امروز دست ستم ز آستين کجيها که دارند اندر وجود از اين قوم مغرور بياعتبار گرفتند بر ما طريق خلاف نخست آنکه بودند خود بتپرست نظام عدالت چو شد استوار چه نادان و احمق که پنداشتند تظاهر به اسلام با بد دلي ولي ما نخورديم از آن فريب نبخشيم تا قولشان با عمل [صفحه 255]
«لهي احب الي من امرتکم.»
بود بهتر از رهبري بر شما
نه من نام جويم نه خود افتخار
نه ميجويم از کار دشوار، نام
ببندم به باطل در اعتبار
برآورد و گرديد گردنفراز
در آن مردم جاهل نابکار
چو اسلام را خواند دين و داد[2].
به هم آشنا کرد بيگانگان
به سامان رسانيد و شد خانهدار
محمد به اسلام کرد استوار
در اين امر شمشير شد دستيار
دو رنگي از اين بوم شد ريشهکن
به فرماندهي داشتم اعتبار
که نتوان بر آن عهد کردن مرور
به دريايي از مرگ بد غوطهور
گذشتيم بر قلب رويين شير
وز آن کام پيروز گشتم رها
به هر حمله افکنده سر بيدريغ
تداعي کند کار امروز ما
هم اکنون بدان فتنه گشتم دچار
دگر ره چنين گشته آوردخواه[3].
رها کرده با تيغ و گرز گران
هم امروز اينسان بدان روزگار
به ناموس مردم گشودند دست
برآورده بر تودهي مسلمين
بدين تيغ کج راست خواهم نمود
برآرم به شمشير بران دمار
که خود بودمان از دو سو اختلاف
دگر از ره ظلم، مغرور و مست
وز آن گشت آزادگي برقرار
به الغاي حق پرچم افراشتند
نمودند از موضع جاهلي
در اين شيوه هستند خود بينصيب
شود جفت و بيرون شوند از دغل
صفحه 254، 255.