تعظيم و بزرگداشت بيش از حد فرمانروايان











تعظيم و بزرگداشت بيش از حد فرمانروايان



«ما ينتفع بهذا امرائکم»

فرمانروايان شما در اين کار (تعظيم و احترام بيش از حد) سود نمي‏برند.

اميرالمومنين سپاه عراق را به سوي شام بسيج کرده بود و دهقانان شهر زيباي «انبار» بر ساحل رود «فرات» به آيين ايران قديم صف بسته بودند، تا مرکب همايون اميرالمومنين (ع) را همچون شاهنشهان ايران استقبال کنند. چون موکب حضرت رسيد، آنان پيش دويدند. علي (ع) را- که از سربازان ديگر امتيازي نداشت- با هلهله و شادباش استقبال نمودند. آن پيشواي آزاده با سخني مهرآميز از رفتار ايرانيان نسبت به خود انتقاد فرمود.


چه پاکيزه جان پاکدل مردميد
ز مهر و وفا سينه پر آذريد


ولي من نخواهم چو شاهان ثنا
چو باشم برابر همي با شما


دگر آنکه باشم پرستارتان
به هر کار و هر جايگه يارتان‏


به مهر و صفا سوي من آمديد
بر آيين ايران پذيره شديد


ولي من که سرباز اين لشگرم
بدين حد ستايش نه اندر خورم‏


نه راضي شوم کاندر اين آفتاب
که مي‏گيرد از آدمي توش و تاب‏


به ره مانده تا من درآيم ز راه
بدين کار راضي نباشد اله‏


بدانيد هر يک ز آزادگان
بدين ننگ هرگز نبندد ميان‏


پرستش سزاوار الله شد
نيايش کجا درخور شاه شد؟


کجا شهرياران ايران زمين
که بودند جوياي تخت و نگين‏


در آن روزگاري که بر اسب ناز
نشستند و جمعي ز راه نياز


پياده به دنبالشان تاختند
سر از پاي درمانده نشناختند

[صفحه 36]

نکردند باور که اين تخت عاج
زر و سيم و فيروزه و ساو و باج‏


به بيداد از کف برون مي‏شود
که کاخ ستم واژگون مي‏شود


دگر کشور از جور ويران شود
ستمگر ز بيداد بي‏جان شود


کسي کو پرستنده باشد ز شاه
نشايد که هرگز پرستد اله‏


چنين ملتي خام، چون گوسفند
به دنبال چوپان خود مي‏دوند


شبان نيز مغرور گردد به راه
غرورش کشاند سوي پرتگاه‏


چنين گله آخر پريشان شود
به بيهوده در کام گرگان شود


حيات و شرافت رود از ميان
شود هر دو از دستشان رايگان‏


شما را از اين کار دشوار و سخت
که زشت است از مردم نيکبخت‏


چه سودي بود غير خشم خدا
خرد، کي چنين کار دارد روا؟


به دنيا پرستيد اگر شهريار
به دوزخ شماراست فردا قرار

[صفحه 37]


صفحه 36، 37.