پيشگويي از فرمانروايي معاويه در آينده
به زودي پس از من مردي گشاده گلو و شکم برآمده (معاويه بن ابيسفيان) بر شما غالب ميشود. امام (ع) از دوران فرمانروايي معاويه و ستمهايي که از دست وي بر جان ملت اسلام خواهد رفت، پيشگويي ميکند، تا باشد که علاج رويداد پيش از وقوع صورت گيرد و مسلمانان از غلبه «بنياميه» ايمن بمانند.[1]. چو من ميروم از ميان شما هر آن کس که ماند پس از من به جا پس از مرگ من آدمي بد نهاد ز اوضاع آشفتهي روزگار بگيرد زمام خلافت به دست بود او يکي پر طمع جانور ممانيد تا زنده ماند به جاي برآرد چو دست ستم ز آستين ولي هست انديشهام آنچنان نباشد چنين جرئتي در شما شما را در اين راه ايثار نيست که با مشت پولاد خود ناگهان کند دور از لوح ناموس و دين بلي، ببينم آن ناکس بيحيا در آن لحظه باشيد خونين جگر [صفحه 213] چو هستيد با راه من آشنا چو تاريخ اسلام را در نظر ولي چون معاويه را اقتدار که شمشير عمال آن بد گهر از اين ماجرا سخت لرزان شويد به دشنام بر من گشاييد لب برائت[2] مجوييد هرگز ز من که وجدان من بوده دائر بداد نه بدخواه کس بودهام در جهان مرا چون فرومايگان در نظر ولي چون ضرورت کند اقتضا چو گوييد بر من چنين ناسزا اميد است آسان از اين رهگذر به سبم شود حفظ جان شما که فرزند بوطالب پر هنر پدر بوده پرهيزکار و شريف محمد (ص) مرا پرورش داده است نخستين مسلمان به دنيا منم منم آنکه پيش از همه مومنين به فرمان پيغمبر نامدار ز بطحا چنين سوي يثرب شدم رضا نيست آيين و وجدان و دين [صفحه 214]
«سيظهر عليکم بعدي رجل رحب البلعوم»
در آينده با شوق سوي خدا
ببيند شگفت آفرين ماجرا
شکم گندهاي با گلوي گشاد
به کار خلافت شود عهدهدار
به ناحق در آن جاي گيرد نشست
ببلعد هر آنچش بود در نظر
که گر زنده ماند شود کدخداي
به سختي بگيرد شما را به کين
که هستيد از کشتنش ناتوان
که خود را رهانيد از اين بلا
چو در جمعتان يک فداکار نيست
بگيرد همي از معاويه، جان
کشد خود معاويه را اين چنين
بخواهد همي سب من از شما
که تا خود چه گوئيد زين رهگذر
ندانيد دشنام بر من روا
بگيريد و زين گفته پيچيد سر
ببينيد و آن سلطه بر پود و تار
همي سايه افکنده بر روي سر
به هر شيوه گويد شما آن شويد
به حکمش مرا گفته نفرين و سب
که روحم بود پاک و پاکيزه تن
نبودم ستم گستر و بد نهاد
جوانمرد بودم بسي مهربان
مداريد هرگز در اين رهگذر
ز من ياد آريد با ناسزا
بگيرد همي نام من اعتلا
شود از شما نيز دفع خطر
مجوئيد اما برائت ز ما
نبوده است بدگوهر و خيرهسر
همان مادرش مهربان و عفيف
برائت مجوئيد کازاده است
فداکار بوده است جان و تنم
پذيرفته توحيد از راه دين
نمودم همي ترک يار و ديار
در اين راه اول مهاجر بدم
برائت بجويي ز مردي چنين
صفحه 213، 214.