گفتن حق و اراده باطل











گفتن حق و اراده باطل



«کلمه حق يراد بها الباطل»

حق مي‏گويند و ناحق مي‏خواهند.

هنگامي که يکي از افسران «خوارج» شعار «لا حکم الا لله» را به فرياد گوشزد کرد، اميرالمومنين عليه‏السلام چنين فرمود:


حکومت بود ويژه‏ي کردگار
و ليکن شما را خلافست کار


همي برده خود نام حق بر زبان
در آن لحظه ناحق بجوييد از آن‏


درست است قرآن به ما حاکم است
که پيوند اسلام و ما محکمست‏


کتابست و لختي سپيد و سياه
نبودست افزون به آئين و راه‏


نه گويد سخن خود نه برهان بجا
بيارد نشايد بدو اکتفا


ز قرآن گرانمايه تفسيرگر
دهد شرح کز او نباشد گذر


نخواهند خود پيروان رسول
يکي دادگر پيشوا بالاصول‏


که در ظل انديشه‏ي پيشوا
شود کشور آباد و مردم رضا


اگر خود بس است اين مقدس کتاب
به تنها کند مردمان کامياب‏


گرفتاري مالي مسلمين
کند رفع و بازآورد مهر و کين‏


نباشد اگر بازويي حق‏شناس
که اجرا کند حکم را بر اساس‏


قوي بر ضعيفان شود حمله‏ور
خورد کارفرما، حق کارگر


کجا حق همسايه گردد ادا؟
عدالت شود آن زمان بي‏بها


حکومت بود ويژه‏ي کردگار
بلي، من چنين مي‏برم انتظار


شکسته شود دستگاه جفا
برافتد ز ظلم و ستم، پايه‏ها


بر اطلال ويران، کاخ فساد
بنا گردد از قسط بنيان داد

[صفحه 201]

بدين گونه تا دور آخر زمان
شود حکم و قانون حق حکمران‏


بدان روز فرخنده دارم اميد
که شام سيه گشته روز سفيد

[صفحه 202]


صفحه 201، 202.