نحوه درود فرستادن به پيامبر
از راي خويش بازنميگشت و بر اراده خويش استوار بود. در اين خطبه، اميرالمومنين (ع) دستور ميفرمايد که پيامبر عزيز را چگونه بايد درود فرستاد و گرامي داشت: تو اي آنکه گستردهها گستري سپهر برين را برافراشتي به سينه برافروختي نور دل تو ناشاد را شاد کردي به جان الهي بود از تو هر دم درود الهي تو بفرست از آسمان گراميست شاها عزيزش بدار خدايا محمد (ص) ترا بنده بود پرستش ترا کرد با راستي به سويت فراخواند مردم درست برافکنده او پردههاي ريا نمايان حق از منطق حق نمود همي داد بر نيکرايي صلا در آنجا که جز زشتکاري نظام چنان برد فرمان که خواندي بر او خدايا بدان پاک رهبر درود [صفحه 188] چنان بود در عزم خود استوار نگه داشت در سينه عشقت نکو به صاحبدلان خواند اسرار عشق چنان بود پيمان او استوار نگه داشت اين آتش ماندني برافراشت خوش، مشعل علم و داد به دلهاي از جهل و غفلت سياه سر از روزن چشم آورده بر خدايا به پيغمبرت آفرين ز عشق و ز عفت سخن کرد سر محمد (ص) که گنجور اسرار بود ببخشود اين گوهر پر بها محمد (ص) از آن جمع جانهاي پاک به پيکار با جهل، بسته ميان از آن جملگي بد سبکبارتر که فرمان حق گفت بر بندگان خدايا تو بر عرش عالي مقام بود از تو بر جان پاکش درود چنين خواستي تا محمد پيام چو فرموديش ختم پيغمبران به قرآن فضيلت بده بيشتر بخشاي بر او به نعمت، تمام خدايا بده اذن روز جزا گواهش پذيرا شو اي کردگار خدايا چنان کن به ؟ کار ببخشاي بر بنده، اي رهنما در آن روز فرخ به فرجام نيک [صفحه 189] خدايا تو تاييد کن در جهان به وي نيز همسايه در آن جهان پذيراي خواهش بشو اي حبيب [صفحه 190]
«غير ناکل عن قدم و لا واه في عزم.»
بپيچيدهها را به هم دربري
زمين در فضا ساده بگذاشتي
ز عشقش نمودي دگر مشتعل
فروغ تو تابنده دارد روان
به جان محمد (ص) که شايسته بود
همي رحمت خويش او را به جان
بيفزاي بر عزتش بيشمار
به پرهيز، روشندل آکنده بود
بدانسان که از بندگان خواستي
که او آخرين مرسل پاک تست
ز رخسار حق تا شود دلربا
به ايمان خود نقش ناحق زدود
برانداخت گمراه باطل ز پا
نبودش به پا کرد بهتر مرام
همي کرد فرمان به راه نکو
که آن جست کان خود رضاي تو بود
که هرگز نميکرد از او گذار
بدانسان که شد ريشهي جان او
که بودند با جان، خريدار عشق
که نشکست سنگيني روزگار
که دنيا درافکند در روشني
که گمگشته بر شعلهاش رو نهاد
نشان داد آن شعلهي خوش شاهراه
چو ديدند دلدار شد جلوهگر
که بگشود بر ما بهشت يقين
به يک باره جنبيد خيل بشر
به شايستگان رهت يار بود
بدانسان کزين گنج بودش سزا
به ارشاد، خوش آشيان کرد خاک
نشان داد ره را به گمگشتگان
سوي آسمانها برآورد پر
به حق برد حاجات درماندگان
نگهدار او را به صد احترام
به اندازهي وسعت فضل و جود
رساند ز تو ختم گردد کلام
ورا برتري بخش بر ديگران
که برتر شود از کتاب دگر
مرامش شود برتر از هر مرام
محمد (ص) گواهي دهد برملا
چو او هست پاکيزه دل رستگار
که قرآن به حجت بود استوار
که بيند محمد (ص) به روز جزا
به مينويمان ساز با او شريک
که باشيم زير لوايش روان
به فرماي آرام و پاکيزه جان
الها که «انک سميع مجيب»[1].
صفحه 188، 189، 190.