پيشي گرفته در بلندي و...











پيشي گرفته در بلندي و...



«سبق في العلو... و قرب في الدنو»

خداوند در بلندي از همه بالاتر و در نزديکي از همه محرمتر و نزديکتر است.


به اسرار پنهان بود آشنا
به نزديک دانش بود برملا


چو خورشيد تابنده از راه دور
به بينا عيان، مخفي از چشم کور


نبيند چنان اوج، کوتاه بين
بر آن جلوه ناچار دارد يقين‏


نگيرد از آن نقش قلب سياه
که افسرده خونست و خاطر تباه‏


نگيرد بر آن خرده تاريک‏دل
چو باشد ز تاريکي خود خجل‏


تماشاي او چون به رويا کنند
نه يارا که ذکر از تماشا کنند


هر آن دل که شد بر رخش جلوه‏گاه
به نامحرمان بسته با پرده راه‏


چنان اوج بگرفته سوي کمال
که شهباز انديشه شد بسته بال‏


چنانست با ريشه‏ي جان قرين
که گويي به هر ذره شد همنشين‏


نه آن اوج، او را برد دوردست
که بر دامنش دست رنجور هست‏


نه آميزشش با دل ذره‏ها
از آن قدر والا نمايد جدا


کجا عشق را مي‏شناسد خرد
به اسماء و دانش کجا ره برد


که وجدان آگاه دور از مني
نه انکار دارد چنين روشني‏


چه باکي که نابخرد تيره‏بخت
بپيچد ز راه خداوند، سخت‏


که از قعر دريا و اوج هوا
وجود است بر ذات پاکش گوا


سر بندگي سوده خوش بر درش
به هر گوشه باشند روزي‏خورش‏

[صفحه 181]


صفحه 181.