بازرگانان و ثروتمندان
خدا را براي رفتن به بهشت او نميتوان فريب داد. اميرالمومنين (ع) در روزگار خلافت خود پس از انجام کارهاي کشور با همان لباس ساده و بيپيرايه در بازار گردش ميکرد و اين آيه شريفه را از کلام مجيد با صداي بلند تلاوت ميفرمود:«و هر چه را به کيل يا وزن ميسنجيد، تمام بپيماييد و همه چيز را با ترازوي عدالت بسنجيد که اين کاري بهتر و عاقبتش نيکوتر است.» اين سخنان را ويژهي بازار و بازرگانان بيان فرمود: شما اي همه بندگان خدا به زودي ز دنيا شتابيد سخت در آن دخمهي تيره و آن گور تنگ به کردار و وامي که در اين جهان در آن گور تاريک برپا شويد در اين عمر کوتاه رو بر فنا ز کژي جهان، جمله سرگشته است در اين حال، ابليس برگشته بخت چنان روزگار است وحشتفزا تهيدست و بيچاره بيني عيان بخيلان دون، حق بيچارگان به دين کار ننگين به صد رنگ و عار [صفحه 138] چنان دان که حق سهم درماندگان گر اينان نمايند اين حق ادا نسازند خودکامگان، حق ادا نه مجري به اندرز پيغمبرند کجاييد آزادمردان کجا به بخشندگي هم چو ابر، عالمي کساني که با داد در کسب و کار هم آنان که در راه دين خدا دريغا که رفتند از اين جهان! به درمان درماندگان چاره ساز شماييد اخلاف آزادگان گروهي ستمکار غارتگريد به هر راه گسترده دام فريب شگفتا که جوييد يک سر بهشت چه پندار کرديد، آيا خدا که آسان درافتد به دام فريب شگفتا که با مکر و دستان زشت محالست حيلتگر نابکار مپندار ناپاک مکار پست از اوييم و بر او بود بازگشت مپندار و بر او بود بازگشت مپندار جز طاعت بيريا بود لعنت حق بر آن ناسزا کند نهي از منکر و فاجر است [صفحه 139]
«لا يخدع الله عن جنته»
که هستيد مهمان به مهمانسرا
به صد آرزو برده در خاک رخت
شود بازپرس از شما بيدرنگ
به گردن گرفتيد و رفتيد از آن
ز سنگيني وام رسوا شويد
که هستيم محصور در فتنهها
که نيکي ز ما پاک برگشته است
به گمراهي خلق، دل بسته سخت
که بر هر طرف ميکني ديده وا
توانگر به دنيا و زر بسته جان
به صندوق آهن نموده نهان
به درماندگانند خود وامدار
رقم کرده در ثروت منعمان
نماند به دنياي ما بينوا
نه بر حکم دادارشان اعتنا
تو گفتي که اين مالداران کرند
که بوديد بر درد مسکين دوا؟
ز فيض شما بود در خرمي
به دين بوده پابند و پرهيزکار
همه چيز خود کرده عمري فدا
ز دنيا گذشتند آزادگان
جهان سخت دارد بدينشان نياز
چرا خود نداريد از ايشان نشان»؟!
بدين روح بد، آدمي پيکريد
چو شيطان ستمکاره و نانجيب
بدين روح ناپاک و رفتار زشت!
بود سادهدل مشتري بر شما؟
خورد حيله از کاسب نانجيب؟
توان شد به آسودگي در بهشت؟
شود بنده خاص پرورگار
به ژوليده مويي شود حقپرست
از اين در به افسون نشايد گذشت
از اين در به افسون نشايد گذشت
خدا را ز انسان نمايد رضا
که پوشيده بر تن لباس ريا
ز معروف دور و به بد آمر است
صفحه 138، 139.