نكوهش اخلاق و خوهاي ناشايسته











نکوهش اخلاق و خوهاي ناشايسته



«يقصر اذا عمل و يبالغ اذا سال،...»

از کساني نباش که... اگر طاعت و بندگي کند، کوتاهي نمايد و چون (از خدا) درخواست حاجت کند اصرار نمايد.

مرد گمنامي از اميرالمومنين (ع) درخواست کرد که او را اندرزي چند گويد. علي (ع) در پاسخ درخواست او چنين فرمود:


بود مزد آن را که کرده است کار
چو نا کشته‏اي چشم خرمن مدار


بود خاص آنان، بهشت خدا
که پاکيزه بودند در اين سرا


مخور از رياکار، هرگز فريب
که گسترده دام ريا نانجيب‏


که خود ساده‏دل را نمايد شکار
به نيرنگ از وي برآرد دمار


چو يزدان بر اهل ريا دشمن است
رياکار در راه اهريمن است‏


چو کردار او مثل گفتار نيست
کسي خوارتر از رياکار نيست‏


اگر دوست داري تو پرهيزکار
بدو اقتدا کن در اين روزگار


به آلوده دامن اگر دشمني
مبادا که آلوده دامن کني‏


به طوفان چو شد کشتي خيره‏سر
به زاري کشد ناله‏ها از جگر


پشيمان به راه خدا رو نهد
رياکاري و شرک يک سو نهد


ولي واي از آن روز و آن روزگار
که گردد ز گردابها برکنار


شود خيره‏سرتر ز روز نخست
ز گرداب چون شد برون تندرست‏


فزونخواه و بيکاره و خودپسند
به ظلمات شهوت چنين مردمند


سراب حقيقت بود در نظر
به گرداب شهوت شود غوطه‏ور


فرومايه و پست و بي‏آبرو
گدايي کند از در اين و او


چو چيزي ربايند مدحت‏گرند
به يک بار راندن حيا بشگرند

[صفحه 130]

به ممدوح خودبسته بس ناسزا
به ياوه دارند شرم از خدا؟


همه بنده بر آستان ملوک
شکم سير دارند با اين سلوک‏


بود سخت بيزار از مستمند
چو بي‏سفره باشد فقير نژند


گلين کلبه و کاسه چوبين بود
چنين خانه کي جاي خودبين بود؟!


ندارند در دل ز يزدان هراس
فروشند دين با غذا و لباس‏


سبکتر ز هر چيز ايمان او
زيانکار در نزد او راستگو


کند از گنه توبه بسيار زود
ولي گرگ با توبه آن شد که بود


اگر بود با ديده‏اي اشگ‏ريز
بود در دلش آتش کينه، تيز


مبادا که با چشم رافت نگر
بدين قوم ناچيز سازي گذر


که تنها نوازشگر مهربان
شود پاره به دندانشان!


تو گر پارسايي و پرهيزکار
بدان را به وجدان خود عرضه دار


گر از کارشان شرم داري به جان
تو در کوي پرهيزکاري بمان‏

[صفحه 131]


صفحه 130، 131.