عمل خوب و بد، محاسبه خواهد شد











عمل خوب و بد، محاسبه خواهد شد



«ما تزرع تحصد»

آنچه را که مي‏کاري، درو مي‏کني (تو جو کشته‏اي، گندم نخواهي درود).


خداوند اندر کتاب مجيد
بفرمود و از جان ببايد شنيد


تبهکار اگر يافت فرصت ز من
نبايد شود غره بر خويشتن‏


مپندارد آن پست ناپاکدين
که غافل شد از او جهان‏آفرين‏


و يا آنکه از خويش گردد رضا
چو فرصت بدو داده باشد خدا


رها کردم از آن جهت بدسکال
که آلوده گردد به وزر و وبال‏


پس آنگاه آن جان ناپاک دون
به کيفر، به دوزخ شود سرنگون‏


ستمکار پنداشت حق، غافل است
ز پيروزيش در ستم خوشدل است‏


به ناگاه خشم خداوندگار
زند شعله بر جان آن نابکار


در آن حال بدکاره‏ي تيره، سخت
به بيداري حق، يقين کرد سخت‏


زند چنگ در دامن اين و آن
نگيرد کسي دست او زان ميان‏


نه او را کسي مي‏رود پيشواز
نه دستي دگر هست سويش دراز


ثناگوي، قفل خموشي به لب
زند چون ستمگر بود در تعب‏


گروهي دگر، طعنه و ناسزا
بگويند بر او چو افتد ز پا


ستمگر در اين حال آسيمه سر
سياه است آينده‏اش در نظر


به جان عزيزم هر آن کس که پند
پذيرد نبيند دگر او گزند


چراغ خرد گر فروزد به دست
به تاريکي دهر افتد، شکست‏


چو دست خدايش بود پشت سر
نه گمراه گردد نيفتد دگر


نيازش نباشد به غير از اله
به وامانده ياران در نيمه راه‏


نگردد ستمکاره‏ي نابکار
چو از جان و دل گشته پرهيزکار

[صفحه 120]

درستي کند پيشه و ز راه راست
نپيچد که پيچيدن از حق خطاست‏


تو انسان مست از شراب غرور
که افتاده در خودسري بي‏شعور


پي چاره برگير سر را ز خواب
ز احوال پيشينيان رخ متاب‏


به گفتار پيغمبر نازنين
به دقت فرادار گوش يقين‏


جهان شد ز انديشه‏اش باصفا
سزد پيروي از چنين رهنما


چنان با تو رفتار دارد خدا
که در حق مردم بياري بجا


همان بذر کاندر زمين کاشتي
به ناچار آن کشته برداشتي‏


ز گهواره چون رهسپاري به گور
از اين هول صحرا نمايي عبور


بينديش اگر خويش، صاحبدلي
چرا از چنين منزلي غافلي‏


ز قرآن کنون چند پندي ترا
بگويم که باشد ترا رهنما


اگر جان بدين پند تزيين کني
ز خود حال و آينده، تامين کني‏


ندارد خداوند يکتا قرين
به درگاه او بر زمين نه، جبين‏


مکن روح پاکيزه‏ي خود تباه
به خيره مينداز خود را به چاه‏


مده دين و وجدان به دنيا ز دست
که گردد هلاک از هوس، خودپرست‏


به هم نوع خود چهره يک رنگ دار
زبان و دلت را هماهنگ دار


به دنيا کجا برتري، از دواب
اگر هست برنامه‏ات خورد و خواب؟


تو درنده را خوانده بيدادگر
چو بيداد کردي چه باشي دگر


و کردي بزک چون زنان جوان
ترا هست آيا ز مردي نشان؟


کسي را که ايمان به يزدان بود
سه خصلت ورا زيور جان بود


فروتن، رحيم است و پرهيزکار
بسنجيد احوال خود زين قرار

[صفحه 121]


صفحه 120، 121.