بعضي سفارش حضرت علي درباره مدح دنيا











بعضي سفارش حضرت علي درباره مدح دنيا



الدنيا... مسجد احباء الله...، و متجر اولياء الله

دنيا، جاي عبادت و بندگي دوستان خدا...، و جاي بازرگاني دوستاران خداست.

آناني که خود را پرهيزکار جلوه مي‏دهند و مي‏خواهند که همچون پارسايان در جامعه به وارستگي و تجرد تظاهر کنند، دم‏به‏دم از دنيا بد مي‏گويند و چنين مي‏نمايند که به مال و حال گيتي علاقه ندارند و شيفته آخرت و سراي جاويدند. ولي قلب آنها از عشق به جلوه‏هاي دنيا لبريز است. از اينان کسي در نزد اميرالمومنين حديث دنيا گفت و آن را سخت سرزنش کرد. اين خطابه را که اکنون ملاحظه مي‏کنيد درباره‏ي دنيا ايراد شده است و طرف سخن آن دروغزن فريبکار است:


تو اي آنکه گفتي جهانست بد
دلت در هوايش به جان مي‏تپد


تو گر زشت داني سراي سپنج
ز عشقش چرا مي‏بري درد و رنج‏


تو دنبال او مي‏روي دربدر
و يا او به پاي تو بنهاده سر


اگر عاشق تست دنيا ز چيست؟
که نوع ترا مي‏کند سر به نيست‏


کند قتل در راه تو دم به دم
ترا رهنمايي کند بر عدم‏


به راه تو پوسيده‏ها استخوان
نهد تا ببيني خودت را چنان‏


حکايت ز خونخواري خويشتن
به گوشت فروخواند اي لافزن!


محال است خود عاشقي اين کند
که معشوق بر خويش بدبين کند


پس اي مدعي، عاشق او تويي!
مکن زشت نامش در اين بدخويي‏


چو از عشق دنيا تويي بي‏قرار
به معشوق، تير ملامت مبار


تو زاهد نمايي و دور از يقين
وگرنه ز دنيا نگفتي چنين‏

[صفحه 101]

که دنيا نه آن‏سان بود ناپسند
که همچون تو بر او زند نيشخند


چو دنيا بود مهد عشق و رضا
چه داري به دنيا ملامت روا


جهان مکتب دانش است و کمال
فضائل در اينجا بود بالمال‏


دگر معبد پاک پيغمبران
به دنيا بود نيست حرفي در آن‏


فرشته در اينجا گذارد نماز
کند شکر از ايزد بي‏نياز


جهاني که موهون‏شناسي به نام
بود دوستي خالص و خوش‏مرام‏


اگر در تو بيند خلوصي تمام
ترا رهنمايي نمايد مدام‏


کساني که سرخوش به مينو شدند
ز اعمال دنيا بدان سو شدند


بود کشتزاري فراخ و تميز
که خرمن گهش هست در رستخيز


دگر آنکه دنياست دشت نبرد
که سازد جدا جاي نامرد و مرد


چو دنياست ميزان رد و قبول
جدا مي‏کند بردبار از عجول‏


به دنيا شهيدان گلگون کفن
به خون غرقه گشتند در انجمن‏


در اينجا برآورده خود بال و پر
نمودند تا ملک اعلا گذر


در اينجا کسي را که بد گوش و هوش
به دنيا همي گشته حکمت نيوش‏


مکافات را هم مهيا کند
که روشن بدان چشم بينا کند


کسي را که به عزم و راي متين
ز دنيا بود راضي و نيک‏بين‏


که هر کس بدي کرد، بد ديده است
وگر بد نکرده، نرنجيده است‏


عجب ثروت و مکنتش دلکش است!
که دنياي دينار و درهم خوش است‏


به دست آوري مال از کسب و کار
ببيني به دنيا خوش از روزگار


بپوش و بپوشان، بنوشان، بنوش
کند آفرين هر زمانت سروش‏


خوشا آن توانگر که از مال خويش
ببخشد بدان ناتوانان ريش‏


بفرموده در آسماني کتاب
خداوند دادار مالک رقاب‏


بدان مايه لذت که کردم حلال
از او بهره گيريد آسوده حال‏


به نزد خدا چون فرشته نکو
بود آن توانگر که شد شکرگو


توانگر به دست و دل مهربان
چو بر دردمندان شود ميزبان‏


به درويش بخشد از اندازه بيش
کند ميهمان در سرا قوم و خويش‏


توانگر اگر بود روزي چنين
بهشتش دهد ايزد بي‏قرين‏

[صفحه 102]


صفحه 101، 102.