نظارت هميشگي علي بر سپاه
من همه جا در کار سپاه نظارت دارم. «هيت» شهر زيبايي بود که بر ساحل رود فرات قرار داشت و در خلافت اميرالمومنين (ع) از شهرهاي آباد و دلانگيز عراق بود و فرمانروايي آن را «کميل بن زياد» پارساي کوفي بر عهده داشت. سپاه عراق که به سوي شام حرکت کرده بودند، ناگزير از شهرهايي ميگذشتند که «هيت» هم از آنها بود. اين نامه را اميرالمومنين (ع) به نام فرمانرواي «هيت» ولي به گونه بخشنامه به همه فرمانروايان گذرگاه سپاه خود فرستاد: بود از علي (ع) بندهي کردگار بهين نامهاي بر «کميل زياد» بدين شيوه بر حاکمان دگر گرفته است دستور از ما سپاه چو افراد عادي نمايد گذر نه منت گذارند بر اين و آن کسي کو بجنگد پي حفظ دين تکبر به مردم نمودن خطاست وگر نيز جنسي خريد از شما اگر بود سرباز ما گرسنه اگر غير از اين بود سرباز ما ولي بهتر آنست کو را به ما که ما را نه خود حاجبي بر در است علي (ع) هست چون خلق پشمينه بر دگر آنکه سرباز اسلام را که اين آهنين خود، رويين تنست پي حفظ اين مرز و دين و شرف روا نيست اوباش شهر شما و يا آنکه بيرحم کاسبنما دگر خود کميلا، نداري خبر کفايت نداري در انجام کار ز شهر تو چون نانجيبان شام چپاول نمودند قرقيسيا تو غارتگران را گرفتي به دوش تو پرهيزکاري و بس نازنين در آنجا به جاي تو گر يک جوان ز خون، رنگ ميکرد دشت نبرد که پيران ندارند توش و توان از اين غفلتت، رفت شهري ز دست نبودي تو فرماندهي نامدار که پيري ترا سخت افسرده است تو نتواني از بازوان ضعيف از اين کار بردم به يزدان پناه هميدون دگر ره حق مسلمين [صفحه 94]
«انا بين اظهر الجيش»
سوي حاکم «هيت» پرهيزکار
گرامي به پرهيز و نامي ز داد
که ارتش از آن بوم دارد گذر
به هر شهر و منزل که او راست راه
نبايد کس از او ببيند ضرر
که جنگيده سرباز با دشمنان
نگهدار حق است و اين سرزمين
ز سرباز کبر و ستم نابجاست
موظف بود او به رد بها
به خورجين نبودش چو زاد و بنه
سزاوار باشد که بيند جزا
رها کرده تا آنکه بيند جزا
چو بيپاسبان، خانهي رهبر است
به احياي حق، بسته دارد کمر
پذيريد با لطف و مهر و صفا
کزو برحذر لشگر دشمنست
به خون، غوطهور گشته از هر طرف
بدين مرد توهين کند نابجا
بدين مرد اجحاف دارد روا
که پيري ترا کرده زير و زبر
که دشمن کند سوي مرزت گذار
گذشتند ناگه گسسته لجام
نگشتي تو آگاه زين ماجرا
از اين سو بدان سوي و گشتي خموش
ولي تاب دشمن نداري يقين
همي بود سرباز و هم حکمران
هم از جان دشمن برآورد گرد
به خدمت نباشند همچون جوان
حريم هزاران مسلمان شکست
که از جان دشمن برآرد دمار
رمق ز استخوانهاي تو برده است
کني شهر ايمن ز چنگ حريف
که بر تو ببخشايد اين اشتباه
ببخشد ترا ايزد بيقرين
صفحه 94.