سفارش حضرت علي به فرزندان خود و سايرين











سفارش حضرت علي به فرزندان خود و سايرين



«اوصيکما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه کتابي»

به شما و جهانيان وصيت مي‏کنم.

من از آن روز که دل را از دست داده‏ام، خويشتن را هم گم کرده‏ام آري، من و دل با هم گم شديم، ما جز شبهي موهوم، جز سايه‏اي هموزن خيال چيز ديگر نيستيم که داستان حاضر و غايب سرگذشت زندگي ماست. باري نخست، به روي دل و سپس بر برگهاي نهج‏البلاغه خم شدم تا يکتا الهه عشق را که در سيزده قرن پيش، عاشقانه خود را فداي معشوق کرد و جهاني را شيفته و فريفته‏ي خود ساخت و تاريخ پر شکوه و افتخارش را به خون خويش رنگين نمود تا لکه ننگ و خواري بر آن ننشيند. او را، با همان رخسار به فرزندانش، وصيتهايش را به مانند گلهايي در سبد واژه‏ها پيشکش حسن و حسين (ع) آيندگان مي‏کند:


شما اي دو فرزند روشن‏روان
سفارش پذيريد از من به جان‏


که اين گفته بسيار ارزنده است
چو روشنگر راه آينده است‏


هر آن کس که اين گفته بندد به کار
برآسايد از گردش روزگار


خداوند در هر کجا حاضر است
به گفتار و کردارمان ناظر است‏


چو هر راز بر وي بود آشکار
سزد آنکه باشيد پرهيزکار


به دنيا مبنديد زنهار جان
که عاشق فريبست و زيبا ميان‏


ولي خدعه سازد به پايان کار
که بد عهد و سست است و ناپايدار


مداريد جز حرف حق بر زبان
که راضي شود ايزد مهربان‏


که چون حرف حق را تو گفتي به جا
خداوند را کرده باشي رضا

[صفحه 76]

مخواهيد از غير يزدان جزا
بگوييد حق را براي خدا


هميشه به درمانده باشيد يار
نبايد ستمديده ماند نزار


ببنديد با قهر دست ستم
ندانيد ناپاک را محترم‏


ببنديد با مهر، دست خلاف
کمر بسته بر چاره‏ي اختلاف‏


که فرمود پيغمبر پاک‏دين
که بر جان پاکش هزار آفرين‏


که مقبول‏تر شد ز صوم و صلات
چو برديد مردم به راه نجات‏


يتيمان درمانده را غمگسار
ز جان بوده بر ريش مرهم گذار


ديگر نيز در حق همسايگان
نکوکار باشيد و بس مهربان‏


پيمبر به تاييد همسايگان
چنان گفت با من که کردم گمان‏


که همسايگان نيز از اين رهگذر
چو فرزند باشند ميراث‏بر


گراميست قرآن و حرمت از آن
بود فرض بر توده‏ي مومنان‏


در انجام احکام آن، سخت کوش
بمانيد و بر او سپاريد گوش‏


ستون است بر دين و آيين، نماز
بدو سخت بنديد دست نياز


متابيد در کعبه، روي از طواف
که پيچيدن از کعبه باشد خلاف‏


شما را سفارشگرم بر جهاد
مسلمان بي‏جهد، هرگز مباد


در احراز حق بوده پيکارگر
که ناموس، حفظ است از اين رهگذر


پي حفظ ناموس و دين و عيال
بکوشيد تا پاي جان بالمال‏


که گر کشته گرديد در راه حق
بود بهتر از زنده با طعن و دق‏


بجنگيد چون رنگ خون بر کفن
بود بهتر از زنده بي‏خويشتن‏


که يک کشته‏ي با شرف در مزار
به از زنده در ننگ، صدها هزار


تهيدست گر داشتي قوم و خويش
ببخشاي بر او ز اموال خويش‏


مکن هيچ قطع رحم زينهار
که دستور فرموده پروردگار


به دست و زبان نهي منکر کنيد
به معروف، امر مکرر کنيد


که گر اين دو ناديده انگار گشت
جهاني به کام ستمکار گشت‏


مبادا که دست ستمکار، دون
نهال شرف را کند واژگون‏


چو زين دهر رفتم به ديگر سراي
مبادا به خونخواهيم کرده راي‏


چو تصميم داير شود بر تقاص
بود قاتلم، مستحق قصاص‏

[صفحه 77]

مبادا که چون کشته گشتم به کين
برآريد دست خطا ز آستين‏


چو بوده است خود، قاتلم يک نفر
مبادا شود کشته کس بيشتر


به يک ضربت افکنده جسمم ز پا
بدو بيشتر نيست هرگز سزا


مبادا در اعدام او بي‏درنگ
ابر سنت جاهلي برده چنگ‏


نبايد که او مثله گردد به کين
که فرموده پيغمبر نازنين‏


نبايد شود مثله حيوان پست
که حکم نبي را نبايد شکست‏


هم اکنون ز من گشت بايد جدا
که خوش مي‏روم در پناه خدا

[صفحه 78]


صفحه 76، 77، 78.