نامه علي به حاكم يكي از شهرهاي فارس











نامه علي به حاکم يکي از شهرهاي فارس



«لا تصلح دنياک بمحق دينک»

با ويراني دين، دنيا را آباد مکن.

«مصقله بن هبيره الشيباني» بر «اردشير خره»، يکي از شهرهاي فارس فرمانروايي داشت و شايد در هنگام تقسيم بيت‏المال، قدري از دوستان صميمي خود جانبدار کرده بود. چون اين گزارش از سوي بازرسان مخفي به اميرالمومنين (ع) رسيد، بي‏درنگ اين نامه به نام «مصقله» نگاشته و ارسال شد:


شنيدم به تقسيم اموال رب
برانگيختي خشم حق بي‏سبب‏


به ترميم دنياي خود ناروا
همي سخت رنجانده‏اي پيشوا


شکستي در اين کار، بنيان دين
که خشنود سازي ز خود، آن و اين‏


به شهري که هستي در آن حکمران
به تبذير بر دين رساندي زيان‏


به گرد سراي تو اي مصقله!
يکي جمع بي‏مايه باشد يله‏


عربهاي بي‏مايه لخت پا
به ترفند داري به گرد سرا


که چون حکم عزلت رسد آن زمان
شفيع تو گردند آن ناکسان‏


همان جمع درمانده‏ي مفتخوار
که دزديده عقل ترا با شعار


ترا کرده گمراه آن‏سان به لاف
که پيموده‏اي راههاي خلاف‏


خيانت در اموال حق، ناسزا
به نفع گدايان تو داري روا


نمي‏داني اي بي‏خرد مصقله!
که هستند اوباش گردت يله‏


نه آسان به دست آمد اين سيم و زر
که سرباز اسلام داده است سر


به شمشير، آن پول سرخ و سفيد
به کوشش ز هر گوشه آمد پديد


کنون است اين گنج چون خونبها
خيانت بدين مال کي شد روا؟

[صفحه 66]

نبخشي به بيهوده بر اين و آن
کزين کار البته بيني زيان‏


اگر راست باشد چنين گفته‏ها
سزاي خيانت بگيري ز ما


وخيم است پايان کارت، وخيم
از اين کرده افتي تو در رنج و بيم‏


بدانکس که تخم نبات از زمين
برآورد و پرورد انسان چنين‏


قسم مي‏خورم گر گزارش درست
بود تا همه عمر، اين رنج تست‏


مگير اين چنين سهل، امر خدا
خيانت به احکام نبود روا


در اين ره دگر باره گويم ترا
بپرهيز و غافل مباش از خدا


مسلمان که باشد عرب يا عجم
به نزد خداوند شد محترم‏


مسلمان به هر رنگ و گوهر بود
به نزديک يزدان برابر بود


بينديش بر خويش، زين رهگذر
ز اسراف و تبذير شو برحذر

[صفحه 67]


صفحه 66، 67.