اعتراض علي به فرماندار بصره، پيرامون خيانتش به بيت المال











اعتراض علي به فرماندار بصره، پيرامون خيانتش به بيت‏المال



«فضح رويدا فکانک قد بلغت المدي»

آهسته‏تر شتر بچران که چراگاه به پايان رسيده است.

به دربار دادپرور علي (ع) خبر رسيد که پسرعمويش «عبدالله» پسر عباس، فرماندار بصره در مال مسلمين خيانت مي‏کند و ثروت همگاني را براي خودش پس‏انداز مي‏کند. اين خبر بر اميرالمومنين (ع) سخت ناگوار آمده، نامه‏ي زير را بي‏درنگ به فرماندار بصره فرستاد.


چه پويي چراگاه پايان گرفت
شتر مي‏چراني هنوز، اي شگفت؟!


به فرزند عباس عبد خدا
که در بصره او هست فرمانروا


تو با من ز يک ريشه و يک نژاد
پديد آمدي بود اينم به ياد


قرابت به پيغمبر نامدار
ترا گشت سرمايه‏ي اعتبار


بدين خون و اين ريشه و اين تبار
به خود گفتم اين هست پرهيزکار


به کار حکومت گرفتم شريک
ترا زآنکه دانستمت مرد نيک‏


دريغا که کردم بزرگ اشتباه
در انديشه از راه رفتم به چاه‏


تو اکنون چو پيشينيان تباه
طمع بسته‏اي سخت در مال و جاه‏


هم اکنون که آشفته شد روزگار
برادرکشي، جنگ شد برقرار


تو هم دشمني پيشه کردي به من
به پستي گراييدي از جان و تن‏


برآورده دست خطا ز آستين
به غارت بري هستي مسلمين‏


به من پشت کردي همي چون سپر
خيانت نمودي در اين رهگذر


تو با ظاهر خوب و آراسته
به تدليس پيدا کني خواسته‏


تو چون گرگ لاغر ميان نزار
که بزهاي مظلوم سازد شکار

[صفحه 55]

به مال يتيمان و بيوه‏زنان
طمع بسته، بردي زر از اين و آن‏


شنيدم که سيم و طلا بر حجاز
فرستي ذخيره براي نياز


شنيدم که سيم و طلا بر حجاز
فرستي ذخيره براي نياز


که شايد به پيري به کار آيدت
همي مايه اعتبار آيدت‏


به حال تو فرزند عباس، واي
که ايمان نداري دگر بر خداي‏


نينديشي از کار روز جزا
که باشد محاسب در آنجا خدا


ترا من خردمند کردم حساب
ندانستمت نادرست و خراب‏


چگونه تو از درهم بينوا
کني خانه و زندگاني بنا


ز خون دل مضطر لا علاج
چگونه کني عشرت و ازدواج‏


به هنگام بلعيدن لقمه‏ها
که شد چرب و شيرين به غايت ترا


بينديش کاين شيره‏ي جان کيست
که در بينوايي کشد رنج زيست‏


نمي‏ترسي آيا ز خشم خدا؟
نينديشي از توده‏ي بينوا؟


خدا را تو داني فراموشکار
که فارغ شدي از بد روزگار


بدين زر که از خون جنگاوران
شده جمع با بازوي اين و آن‏


گشودي تو دست خيانت بدو
نه آسان ترا مي‏رود در گلو


هم اکنون که اين نامه آيد ترا
نبايد به يک دم تامل روا


ز هر جا که برداشتي سيم و زر
به جايش بنه، دور گرد از خطر


مبادا که ناچار قهر خدا
به شکل علي (ع) سخت گيرد ترا


اگر آنچه گفتم نياري به کار
کشم سخت از روزگارت دمار


به آنکس که بيهوده بر وي قسم
نخوردند اکنون قسم مي‏خورم‏


که گر دامنت را نسازي تو پاک
از اين ننگ سازم ترا چاک چاک‏


به تيغي که هر کس از او کشته شد
به دوزخ درون، بخت برگشته شد


شما اي بني‏هاشم، اي مومنان
که هستيد با من ز يک خاندان‏


بدانيد نزد علي (ع) ارج دين
بود برتر از خانواده، يقين‏


به قرآن که فرموده خود کردگار
چو آغاز شد صبح روزشمار


گسسته شود پاک پيوندها
نماند چنين رشته‏هايي بجا


نديدي که در جنگهاي قديم
چه مايه ز اقوام گردن زديم‏


که بر ضد پيغمبر پاکدين
برآورده دست ستم ز آستين‏

[صفحه 56]

هم اکنون که بر مسلمين پيشوا
منم، دست کوته کن از ماجرا


در آينده پنهان شوي زير خاک
از آن روز بايد شد انديشناک‏


کساني که اکنون به گرد تواند
چو در خاک رفتي همه مي‏روند


تو مي‏ماني و بار وزر و وبال
به وجدان آلوده، افسرده حال‏


در آن گور و تنهايي تيره فام
خدا هست و آن آتش انتقام‏


بينديش و در عدل شو استوار
خدا جوي و بينا و پرهيزکار

[صفحه 57]


صفحه 55، 56، 57.