سرزنش مولي، فرماندار نالايق آذربايجان را
تو پنداشتي کاذر آبادگان فرو بردي آن لقمه در کام خويش تو هستي در آن خطه خدمتگزار به هوش آي، خدمت نگردد خطا تو مسئول باشي همي نزد ما قباله نشد آذر آبادگان سزا نيست چون مستبدان جفا روا نيست جز مصرف مردمان بدان «اشعث» اکنون نباشد روا که بايد بدانم چها بردهاي علي (ع) را مپندار نامهربان نه بگذاردت پنجه در خون کس درست اگر در امانت، حساب شود آشکارا ترا بيگمان [صفحه 332]
اين نامه را از کوفه به اشعث بن قيس- که از سوي اميرالمومنين (ع) فرماندار آذربايجان بود- فرستاد:
چو لقمه نهادم ترا در دهان!
ولي نيست پندارت از ياوه بيش
امانت بود مردم آن ديار
خيانت نبد در امانت روا
که ميبينم از دور هر دم ترا
که ملک تو گرديده باشد چنان
بر آن مرز و آن قوم داني روا
خزانه، مکن بخش بر اين و آن
در آن مرز بر خلق سازي جفا
وز آن بردهها خود چها کردهاي
چو آزاد نگذاردت آن چنان
علي (ع) هست بر خلق فريادرس
ز مهر علي (ع) ميشوي کامياب
علي (ع) بوده فرماندهي مهربان
صفحه 332.