به برخي سرداران سپاه
به نام خداوند احسان و مهر چو تسليم دشمن نگردد به جنگ ور از صلح گويد نبايد به کين چنين دوست دارم به هر رهگذار چه خوبست نگشوده شمشير کين بياري بجوييد مردان کار بسيج سپه گرد به اجبار بود که رونق نگيرد ز سرباز سست چه بهتر، که باشد ز اردو به دور [صفحه 318]
به سرداران سپاه خود مينويسد:
که اويست روشنگر ماه و مهر
ببنديد بر او همي عرصه تنگ
به دشمن شود تنگ روي زمين
به جان بوده خود ياور دوستدار
شود جمع ما با عدالت قرين
چو ناچار گرديد از کارزار
سپاهي، چنين ياوه و خوار بود
سپه، کار لشگر شود نادرست
چه مجبور سرباز شد از حضور
صفحه 318.