پرهيز قضات از دنيا طلبي











پرهيز قضات از دنيا طلبي



گفته شد که «شريح بن هاني» قاضي‏القضات کوفه خانه‏اي به بهاي هشتاد سکه طلا خريده و مطابق مقررات، اين معامله را در يک قبال رسمي ثبت کرده است تا ملکيت وي ثابت و قانوني باشد. اميرالمومنين (ع) بدو گفت:


شنيدم خريدي تو يک خانه را
به هشتاد دينار پول طلا


قباله نمودي که تا ديگران
نيازند دست تجاوز بر آن‏


شريح بن هاني به پاسخ چنين:
درست است گفت اي شه مومنين‏


در اين حال پيشاني مرتضي
بشد تيره گفتا بدو نارضا


تو هرگز در انديشه رفتي که چون
چنين مالکيت شود واژگون‏


ترا نيز جويند و يابند سخت
برون مي‏کشندت از اين کاخ بخت‏


ز دامان دنيا کشندت به زور
برندت همي سوي تاريک گور


شريحا! در اين روز ماتم قرين
قباله به کارت نيايد يقين‏


بر آن سکه‏ها خوب کردي نگاه
نباشد نهان بينشان وامخواه‏


که ناچار بر گردنت زين ميان
بماند حقوق از ستمديدگان‏


اگر من نوشتم همي اين سند
چنين بود فحواي آن مستند


که اين خانه را مردکي کم‏خرد
ز بيمايه‏اي بينوا مي‏خرد


برانگيخته زين ميان خود گواه
که از او نگيرند در اشتباه‏


بود خانه از ريشه ناپايدار
به راه زوال است او را قرار


حدودش پديد است از چار جا
به اندوه و تهديد و رنج و بلا


دگر حد او فتنه و ماتم است
که بازيچه‏ي درد و رنج و غم است‏

[صفحه 316]

چه نادان که وحشت‏سرا را خريد
ز کوي قناعت چنين پا کشيد


خريدار شد از طريق خلاف
ز پرهيزکاري سوي انحراف‏


نخوانده است اين ناکس تيره‏بخت
حديثي ز تاج و پيامي ز تخت‏


ز کسري و قيصر، ملوک حمير
نخوانده است خود داستان بي‏نظير


که اين تاجداران با آب و جاه
همه خفته در خاک سرد و سياه‏


به ميزان، چو شد صاحب سيم و زر
بپرسند، چون شد از آن بهره‏ور


چه سان جمع گردديد و چون شد ز دست؟
دريغا بر احوال آن زرپرست!

[صفحه 317]


صفحه 316، 317.