در مورد پارسايان











در مورد پارسايان



در حق پارسايان وارسته چنين فرمود:


چو شمعند اين قوم بر اهل راز
در اين دهر و نيز از جهان بي‏نياز


به سر برده در زندگي آن چنان
تو گويي که باشد ز ديگر جهان‏


ز جان گشته بنياد حکمت نيوش
بود، حيرت‏انگيز آن چشم و گوش‏


ببينند و عبرت بگيرند سخت
پذيراي پندند و بيدار بخت‏


به پرهيز باشند از ناپسند
نه آن را پسنديده بر ديگرند


به خيرات و دانش بود مشتهر
بدين هر دو بر خلق شد راهبر


ببينيد، رمدم به مرگ بدن
گريبان بدرند از پيرهن‏


ندانند خود مرگ دل را بها
بدين مرگ هستند بي‏اعتنا


ولي پارسا از بدن غافل است
که اندوه اين قوم مرگ دل است‏


عظيم است بر پارسا مرگ دل
که دل را کند نور حق مشتعل‏


همايون ز جان، بنده‏ي حيدر است
اگر بر چنين بندگي، درخور است‏

[صفحه 311]


صفحه 311.