در مذمت خوارج و يادآوري روز اول بيعت
گشوديد دست تمنا به ما گشوديد آغوش، اميدوار چنين ياد دارم که با ازدحام که بر حوض جستند ره بيقرار همه بند نعلينتان پاره شد کساني که بودند خود پيل زور لگدکوب کردند بس ناتوان در آن حال دست حمايت به پيش چه خرسند گشتيد خود آن زمان همه مرد و زن، کودک خردسال دگر پيره زالان و دوشيزگان به بيعت چنين گشته دل استوار [صفحه 310]
در آشوب خوارج که زمزمه خلاف از مردم برخاست، چنين فرمود:
اجابت نکردم نخست از شما
که بگشايم آغوش بر آن قرار
چنان اشتران گسسته لگام
به انبوه برديد بر هم فشار
ردا از بر و دوش آواره شد
گشودند بر خويش راه عبور
که پيمان ببندند با ما بجان
گشودم پي حفظ آيين و کيش
که بر چرخ برخاست فريادتان
دگر پيرمردان آشفته حال
برآورده از پرده وز خانمان
اطاعت نماييد بر اين قرار
صفحه 310.