جامع ديوان علي











جامع ديوان علي



درباره‏ي گردآورنده‏ي ديوان منسوب به اميرالمؤمنين (ع) علما و فضلا اختلاف کرده‏اند و علت اختلاف بيشتر ناشي از اين است که جمع کننده‏ي اشعار منسوب به آن حضرت چند

[صفحه 16]

نفر بوده‏اند.

علامه‏ي مجلسي پس از آنکه ديوان مزبور را در عداد کتبي ذکر کرده که مدارک و مآخذ او در تأليف «بحارالانوار» بوده، در فصلي که براي بيان وثوق مدارک خويش نوشته اظهار فرموده است: «از معالم ابن شهر آشوب مستفاد مي‏شود که کتاب ديوان تأليف علي بن احمد اديب نيشابوري از جمله‏ي علماي ما- يعني شيعه‏ي امامي- مي‏باشد و نجاشي در عداد کتب عبدالعزيز بن يحيي جلودي کتاب شعر علي را نوشته است».[1].

صاحب روضات الجنات در ذيل حالات حسين بن معين الدين ميبدي مي‏نويسد: «ظاهراً ديوان مبارک از گرد آورده‏هاي امام فاضل ابوالحسن علي بن احمد بن محمد فنجگردي.[2] اديب نيشابوري مي‏باشد که نام آن را تاج الاشعار و سلوة الشيعة گذارده». پس از آن صاحب روضات عبارت مجلسي را که قبلاً نقل شد آورده است.[3] و باز همو در حالات محمد بن حسين بن حسن بيهقي مشهور به قطب الدين کيدري مي‏نويسد: «از جمله تأليفات او کتابي است که در آن اشعار مولانا اميرالمؤمنين را جمع کرده و آن را انوارالعقول ناميده است و دور نيست که کتاب مزبور همين ديوان مرتضوي باشد که در زمان ما موجود و منسوب به آن حضرت است».[4].

مؤلف «طرائق الحقائق» بدون ذکر مأخذ، هر دو عبارت صاحب روضات را در يکجا جمع کرده و مي‏گويد: «در جامع و مدون ديوان حضرت امير خلاف است. بعضي گفته‏اند ابوالحسن محمد بن حسين بن حسن بيهقي است که مشتهر به قطب الدين کيدري است که از جمله‏ي تصانيف او نوشته‏اند شرح نهج‏البلاغه و کتاب انوارالعقول است و در اين کتاب جمع نموده اشعار حضرت را و بعضي بر آن رفته‏اند که مدون آن ابي الحسن علي بن احمد بن محمد فنجگردي است و نام آن را تاج الاشعار نهاده، سپس او هم عبارت علامه‏ي

[صفحه 17]

مجلسي را نقل کرده است».[5].

در «کشف الظنون» ذيل عنوان ديوان علي بن ابي طالب رضي الله عنه بدون آنکه هيچ گونه مطلبي راجع به جامع ديوان و صحت و سقم انتساب اشعار به آن حضرت بنويسد، فقط از شرح ميبدي سخن گفته، اما اسماعيل پاشا در «ايضاح المکنون» که ذيل بر کشف الظنون است مي‏نويسد: «انوار العقول من اشعار وصي الرسول تأليف يکي از علماي شيعه است که مؤلفش ذکر نشده، اولش اين عبارت است: الحمد الله الذي ذلت لعزته الجبابرة الخ».[6].

من خود کتاب «انوار العقول» را نديده‏ام اما صاحب «الذريعه» که نسخه‏اي از آن را به خط محمد نصير بن نظام الدين محمود قرشي کرماني در کتابخانه‏ي مرحوم ميرزا محمد طهراني ديده و به سال 1035 نوشته شده بوده، اينگونه معرفي کرده است: «انوارالعقول من اشعار وصي الرسول ديوان اشعار منسوب به امام اميرالمؤمنين است. مرتب به حروف هجا در قوافي گرد آورده‏ي قطب الدين کيدري شارح نهج البلاغه، آغاز آن چنين است: الحمد للله الذي دانت لعزته الجبابرة و تضعضعت دون عظمته الاکاسرة. چنانکه مؤلف در اول کتاب مي‏گويد: وي قبلاً آنچه در آداب و حکم و مواعظ و پند بوده جمع کرده و نامش را «الحديقة الانيقة» نهاده، پس از آن در فحص کتب کوشش فراوان به کار برده، تمام اشعاري که منسوب به امام بوده در اين کتاب گرد آورده نامش را «انوارالعقول» گذارده.

از مآخذ خود سه ديوان را نام مي‏برد که پيش از او وجود داشته: اولي ديواني بوده که ابوالحسن علي بن احمدبن محمد فنجگردي نيشابوري متوفي به سال 513 يا 512 جمع کرده مشتمل بر دويست بيت که نامش «سلوة الشيعة» يا تاج الاشعار است. دومي گرد آورده‏ي يکي از بزرگان اهل علم است که مبسوطتر از کتاب فنجگردي است. در اين کتاب بعضي اشعار که در کتاب محمد بن اسحاق صاحب «سيره» و متون ديگر به امام نسبت داده شده استخراج گرديده است. سومي آن چيزي است که سيد ابوالبرکات هبة ا لله‏بن محمد حسيني جمع کرده است.

[صفحه 18]

کيدري غير از اين ديوانهاي سه گانه از کتب سيره و تواريخ معتمده نيز استفاده کرده، ولي تصريح مي‏کند که حکم قطعي و يقيني نمي‏توان داد که گوينده‏ي اين اشعار علي (ع) است؛ زيرا در امثال اين امور حکم قطعي متعذرست و بايد به همان گماني که از نقل راويان حاصل مي‏شود اکتفأ کرد. همچنين نمي‏توان ادعأ کرد که تمام اشعار آن حضرت همينهاست که ما بر آنها دست يافته‏ايم. وي در هنگام نقل هر شعري مأخذ خود را از ديوانهاي سه گانه‏ي مذکور و کتاب تفسير امام عسکري و کتب شيخ مفيد و شيخ طوسي و غير اينها بيان مي‏کند. سندهاي روايت هر يک را هم نقل مي‏نمايد؛ مانند روايت محمد بن اسحاق و روايت امام علي بن احمد واحدي که پيشواي بي منازع شافعيان در خراسان بوده و روايت احمد بن محمد مرزوقي و روايت ابوالجيش مظفر بلخي و روايات ديگران.

مؤلف در پايان کتاب گفته‏است: التقاط اين‏دُرهاي کمياب وکشيدن آنها در يک‏رشته نتيجه‏ي کوشش و مجاهدت بسيارست و اين گفتار مرا درباره‏ي آن البته فراموش مکن:


خيرالدواوين تحويه و تحفظه
ديوان شعر اميرالمؤمنين علي‏


فيه المعالي و فيه الفضل مجتمعاً
کفضل صاحبه في العالمين علي»


صاحب ذريعه مي‏نويسد: «از خود کتاب احتياط مؤلف در نقل و نسبت شعرها آشکار است و نشان مي‏دهد که آنچه راجع به کوشش خود در گرد آوري اشعار اظهار داشته درست و بر طبق واقع است». پس از اين صاحب ذريعه مي‏گويد: «نسخه‏ي چاپ شده‏ي ديوان اميرالمؤمنين (ع) در ترتيب قريب به همين کتاب است، ولي تمام سندهاي روايات و مقدار زيادي از اشعار را از آن حذف کرده‏اند».[7].

اين بود خلاصه‏ي ترجمه‏ي آنچه در الذريعه ذيل عنوان «انوار العقول من اشعار وصي الرسول» راجع به جامع ديوان منسوب به اميرالمؤمنين نوشته شده است و در اينجا بايد سخن تازه‏اي را که مؤلف «فرهنگ خاور شناسان» گفته و مايه‏ي تعجب است فقط محض اطلاع به عرض مطالعه کنندگان عزيز برسانيم:

[صفحه 19]

اين مؤلف جامع ديوان را سيد رضي برادر شريف مرتضي دانسته[8] و تاکنون اين بنده در هيچ کتاب معتبري چنين مطلبي را نديده است و چون جامعترين سخني که درباره‏ي جامع اين ديوان گفته شده همان است که علامه‏ي مجلسي و صاحب ذريعه فرموده‏اند، لهذا از نقل اقوال مؤلفين ديگر در مي‏گذريم و به اظهار چند نظر خويش به نحو اجمال مي‏پردازيم:

1- در اين ديوان کلماتي بيگانه مخصوصاً فارسي وجود دارد که در صدر اسلام و زمان خلفاي راشدين هنوز داخل زبان عربي نگرديده و تعريب نشده بوده است.

2- حِکَم و امثالي دارد که متعلق به ايرانيان و روميان و يونانيان بوده و پس از اختلاط با آن اقوام مخصوصاً پس از نهضت علمي و ادبي در عصر عباسيان قوم عرب با آنها آشنا شده است.

3- در بعضي قطعات مطلب با تقسيمات فلسفي بيان گرديده که آن هم بعد از قرن دوم و بعد از ظهور فلسفه در بين مسلمانان، عرب با آن آشنا شده است.

4- ابياتي مشعر بر اسرار حروف در اين ديوان ديده مي‏شود که در عصر علي (ع) چنين موضوعاتي در ميان عرب سابقه نداشته و ابن خلدون تصريح کرده که علم اسرار حروف پس از صدر اول انتشار يافته است.[9].

5- در اين ديوان معما هست در صورتي که در عصر اميرالمؤمنين (ع) معما و لغز نبوده[10] و هر چند برخي از مؤلفين پيدايش معما و لغز را در قرنهاي سوم و چهارم دانسته‏اند، اما ابن خلکان حکايتي (ظاهراً از تاريخ خطيب بغدادي) نقل کرده که معلوم مي‏دارد در اوايل قرن دوم مسلمانان با اين نوع شعر آشنا بوده‏اند و ما جهت مزيد فايده قسمت آخر آن حکايت را که مربوط به اين مطلب است نقل مي‏کنيم: حماد راويه به ابو عطأ سندي گفت آيا لغز مي‏داني؟ جواب داد آري، حمادسه لغز از او پرسيد که همه را جواب داد

سؤال اول درباره ملخ بود:

[صفحه 20]

فما صفرأ تکني امّ عوف
کانّ سويقتيها منجلان‏


سؤال دوم راجع به آهن بن نيزه:


فما اسم حديدة في الرمح ترسي
دوين الصدر ليست بالسنان‏


سؤال سوم مربوط به مسجدي در بصره واقع در جوار بني شيطان:


اتعرف مسجداً لبني تميم
فويق الميل دون بني ابان[11].


چنانکه مي‏دانيد حمادراويه و ابوعطأ سندي در نيمه‏ي اول قرن دوم مي‏زيسته‏اند و وفات حماد در سال 155 بوده است.

بعضي گفته‏اند واضع علم معما خليل بن احمد بوده که وفاتش در نيمه‏ي دوم قرن دوم اتفاق افتاده و اما آنچه صاحب روضات به نقل از ميرزا عبدالله افندي در «رياض العلمأ» نوشته است که واضع و مدون اين فن ابتدأ شرف الدين علي يزدي مؤلف «ظفر نامه» بوده[12] قابل قبول نمي‏تواند باشد؛ زيرا اگر هم مرادش معما در زبان فارسي بوده باز درست نيست و پيش از او کساني به فارسي لغز و معما گفته‏اند.

به هر حال تاريخ پيدايش معما و لغز در ادبيات دوره‏ي اسلامي قديمي است، اما به صدر اسلام نمي‏رسد و در اين ديوان معمايي به نام «محمد» هست که ما پيش ازين به نقل آن پرداختيم.

6- اغلب ابيات اين ديوان از لحاظ ادبي چنان نيست که لايق مقام فصاحت و بلاغت امام باشد. کسي که نه تنها بزرگان اهل ادب در اسلام از جميع فرق مذهبي شيعه و سني بلکه تمام عربي‏دانهاي ماهر و سخن شناس کيشهاي ديگر همه اذعان کرده‏اند که فصاحت و بلاغتش در بالاترين درجه بوده و در عصر خودش و در اعصار و قرون بعد مشابهي برايش يافت نشده است. با اين وصف چگونه مي‏توان نسبت ابياتي را به او داد که در سطح پايين جاي دارد؟

البته هيچ کس نبايد انتظار داشته باشد در اشعار آن حضرت مبالغه و تشبيه و استعاره و ايهام و ساير دقايق شعري که موجب تزيين کلام شاعران است به کار رفته باشد، اما با

[صفحه 21]

اين حال هيچ اديبي هم نمي‏تواند باور کند کسي که در وصف سخنش فحول ارباب ادب گفته‏اند: دون کلام خالق مخلوق است و در خطابه بي شبه و نظير است. نظمش جز آنکه مطلبي راست و درست است هيچ مزيت ادبي نداشته باشد. علاوه بر آنکه تعداد قابل توجهي از ابيات اين ديوان در کتب تاريخي و ادبي به نام اشخاص ديگر ضبط و ثبت شده، چون ابياتي هم در آن هست که از نظر ادبي جلب توجه نمي‏کند و به قول يکي از بزرگان ادب عرب، طلاوت و طلاقت ندارند و سکه‏ي سخن علي (ع) بر آنها ديده نمي‏شود، پس ادعاي صحيح درباره‏ي اين ديوان همان است که علامه‏ي مجلسي و علماي بنام ديگر گفته‏اند که حکم به صحت انتساب تمام ابيات اين ديوان به اميرالمؤمنين (ع) مشکل و متعذر است و چه زيبا گفته است مولانا حسين ميبدي يزدي در شرح جامع و مفيد خود بر اين ديوان: «به يقين معلوم نيست که اين بحر از خاشاک شعر غير صافي است، ولي اگر يک بيت شعر اوست مرا (و ما را) در دنيا و عقبي کافي است».

با اينکه تسامح در نسبت دادن اشعار به غير صاحبان اصلي گناه ادبي نابخشودني است؛ چه، هم حق گوينده‏ي اصلي ضايع مي‏شود و هم بسا که منسوب اليه راضي به اين نسبت نباشد، مع الوصف در دواوين شعري و تذکره‏ها و جنگها و کتب ادبي چه بسيار اشعاري که از شاعراني است و به شاعران ديگر نسبت داده شده است؛ چنانکه وقتي در دوره‏ي دوم مجله‏ي «آينده» از طرف مدير فاضل آن غزلي از خيالي بخارايي چاپ و به شيخ بهايي نسبت داده شده بود[13] که به همين مناسبت من مقاله‏اي نوشتم و در مجله‏ي يادگار[14] منتشر ساختم.



صفحه 16، 17، 18، 19، 20، 21.





  1. بحارالانوار: ج 1، ص 10 و 16، چاپ کمپاني.
  2. اين نسبت در چاپهاي روضات و طرائق و چند کتاب ديگر به صورت (ضخکردي) ديده مي‏شود، ولي بلاشک «فنجگردي» درست است و آن همان پنجگرد مي‏باشد که از قراء نيشابور بوده است.
  3. روضات‏الجنات، ص 259.
  4. روضات‏الجنات، ص 505.
  5. طرائق الحقائق، ج 3، ص 53.
  6. ايضاح المکنون، ج 1 ستون 144.
  7. الذريعة الي تصانيف الشيعه‏ي، ج 2، ص 431 و ج 3، ص 205.
  8. فرهنگ خاورشناسان، ابوالقاسم سحاب، ص 205.
  9. مقدمه‏ي ابن خلدون، ص 353.
  10. آداب‏اللغة العربية، ج 3، ص 118.
  11. وفيات‏الاعيان، ج 2، ص 245.
  12. روضات‏الجنات، ص 260.
  13. آينده، جلد سوم، شماره هشتم.
  14. يادگار، سال دوم، شماره‏ي دوم.