ديوان منسوب به علي[1]
شايد در ميان مردان تاريخي جهان تا کنون مردي به وجود نيامده باشد که مانند حضرت علي بن ابي طالب (ع) پسر عم پيغمبر (ص) با عظمت اسلام در ايام زندگاني، اقوال، اعمال و پس از زندگاني، مطالب تاريخي مربوطهي به او از هر جهت مورد اختلاف کلي قرار گرفته باشد و گويا اعجوبهي خلقت بودن آن وجود مقدس در جميع شؤون زندگانيش اثر نموده و در نتيجهي آن افکار و عقول بشر در بيدأ شناسايي خود و اقوال و اعمالش سرگردان شدهاند و اين سرگرداني هم موجب اختلافشان گرديده است و اگر چنين نبود شايد اين همه اختلافات دربارهي امامت، وصايت، تحکيم، خطب، محل دفن، اشعار و حتي سن او که در آن سن به حضرت محمد (ص) گرويد واقع نميشد و بر اثر اين اختلافات اين همه نزاعهاي مذهبي در ميانهي پيروان دين اسلام در نميگرفت. و براستي که بنده هر زمان خواستهام مطلبي راجع به اين مرد بزرگ تاريخي بنويسم، به هر کجا که دست زدهام اختلاف شديدي مشاهده کردهام که دچار شگفتي شدهام؛ چنانکه همين حالا که ميخواهم راجع به ديوان اشعاري که منسوب به آن حضرت است مطلبي بنويسم، از مشاهدهي کثرت اختلاف علما، فضلا و ادبا در اين موضوع- يعني در موضوع صحت يا عدم صحت انتساب ديوان به ايشان- دچار شگفتي شدهام و اين اختلافات تا آنجا معارض يکديگر هستند که از طرفي علامهي متتبعي مانند مجلسي در مقدمات بحار [صفحه 2] مينويسد: «انتساب کتاب ديوان به آن حضرت مشهور است و بسياري از اشعار مذکورهي در آن در ساير کتب روايت شده است، ولي مشکل است حکم دادن به صحت انتساب تمام آن اشعار به حضرت».[2]. از طرف ديگر فاضل اديب و مورخ محقق مشهوري مانند ياقوت حموي در معجم الادباء به نقل از ابوعثمان مازني که از اعاظم علماي نحو در نيمهي اول قرن سوم است مينويسد: «نزد ما به صحت نپيوسته که علي بن ابي طالب (ع) به شعري جز اين دو بيت سخن گفته باشد: تلکم قريش تمناني ليقتلني فان هلکت فرهن ذمتي لهم و البته ملاحظه ميفرماييد که بين اين دو قول تا چه درجه اختلاف است: يکي قسمتي از اشعار ديوان را که لابد از نصف بيشتر ميباشد از حضرت نميداند و ما براي تحقيق هر يک از اين دو قول يا قول ديگري که متعلق به خود ماست، بايد در پيرامون چند مطلب بحث کنيم؛ از آن جمله بايد اول اين بحث را به ميان آوريم که آيا اساسا حضرت علي بن ابي طالب (ع) شعر ميفرموده است يا نه؟ در خصوص اين بحث به طور اجمال به عرض ميرساند که: چون بيشتر شعراي جاهليت عرب، از پهلوانان و سرداران و جنگجويان بودند و روي اين اصل بيشتر اشعارشان در فخر و حماسه و خود ستايي بود که موجب تنازع بين قبايل واقع ميگرديد و منشأ همهي آنها هم عصبيت بود، لهذا اسلام که با عصبيت جاهليت دشمني سخت مينمود، از اموري که باعث تحريک حس عصبيت ميشد دوري ميکرد و چون برخي از اشعار شعراي عرب در آن ايام از هر امري بيشتر و شديدتر اين حس را تحريک ميکرد، بدين جهت پيغمبر اسلام و به تبع او خلفاي راشدين و صحابه با وجود علاقهي به شعر حتي المقدور از اين نوع شعر دوري ميجستند؛ زيرا اينگونه اشعار در آن عصر از [صفحه 3] عوامل مهمهي دشمني و افتراق به شمار ميرفت و اسلام همهي مردم را به دوستي و اجتماع دعوت مينمود و از طرف ديگر توجه زياد به شعر مستلزم فراغت خاطر و آسايش و آرامش درو نيست و پيغمبر (ص) و خلفاي راشدين و صحابه علاوه بر آنکه نشر دين اسلام به وسيلهي جهاد و تبليغ فراغت خاطري براي آنان باقي نميگذارد که زياد متوجه شعر و شاعري بيشتر شوند، احتياج به خطابه داشتند و به همين علت قرايح آنان از شعر و شاعري منعطف به خطابه شده بود و هر يک خطابههاي متعددي در موارد لزوم ايراد کرده بودند که در کتب نقل گرديده است و خطب حضرت علي بن ابي طالب (ع) خود معروف و مشهور ميباشد. با اينکه چندين نفر از علما و فضلا خطب او را جمع آوري کردهاند، هنوز تمام آنها در يک جا جمع آوري نگرديده است و کتاب نهجالبلاغه تأليف شريف رضي به تصريح خود رضي حاوي قطعات منتخبهي خطب حضرت است، نه جامع جميع خطب، و به طوري که علماي رجال نوشتهاند، حضرت عبدالعظيم هم که مدفون در ري ميباشد خطب حضرت علي (ع) را در کتاب مخصوص و مستقلي گرد آورده بوده است[4] که از ميان رفته و اثري از آن باقي نمانده، و اگر باقي مانده بود شايد بسياري از خطب را که نهجالبلاغه فاقد آنهاست در آن مشاهده ميکرديم و حالا هم که کتاب خطب علي تأليف حضرت عبدالعظيم از ميان رفته، باز ما ميدانيم که حضرت علي بن ابي طالب (ع) خطبههاي زيادي ايراد فرموده است که اگر همه در يک جا جمع آوري ميشد، حداقل ده برابر نهجالبلاغه بود، چه مواردي که ايراد خطبه را ايجاب ميکرده در تاريخ زندگاني آن حضرت معلوم است و آن موارد آن قدر متعدد و بسيار است که مسلم است در آنها علي (ع) خطبه هايي ايراد فرموده که مکرر هم نبوده و بالعکس مواردي که سرودن شعر را ايجاب کند در تاريخ زندگاني آن حضرت بندرت يافت ميشود و همچنين اينگونه موارد در حالات پيغمبر اکرم و ساير خلفا و صحابه کمتر و بندرت وجود دارد. به همين جهت هم بندرت برخورد به شعري ميکنيم که مسلم باشد آن را يکي از [صفحه 4] آنان سروده است؛ بخصوص که با وجود اين امور اسلوب قرآن و عظمت نبوت عقول و افکار صحابه را حيرت زده و قرايح ادبي آنان را دچار دهشت کرده بوده و با اين فکر حيران و عقل سرگردان و قريحهي دهشتناک نميتوانستند زياد شعر بگويند، ولي با اين حال چون اثر شعر در اذهان امر طبيعي است نميتوانستند يکسره به طور کلي قريحهي خود را از شعر دور سازند و حتي با تمام اشتغالات فکري و گرفتاريها خود پيغمبر (ص) گاه گاهي اظهار تمايل به شنيدن اشعار خوب مينمود و از آنها و گويندگان آنها تعريف ميفرمود؛ چنانکه از نابغهي جعدي (نه نابغهي ذبياني) در هنگام خواندن برخي از اشعار قصيدهي رائيهاش تعريف فرمود و در حقش دعاي «لايفضض الله فاک» کرد[5] و در موقع خواندن مصراعي از اشعار «لبيد» آن را با عبارت «راستترين گفتاري که شاعران گفتهاند» تحسين کرد[6] و بالاتر از اينها به بعضي از شعرا صله داد[7] و حسان بن ثابت را مأمور به شعر گفتن فرمود،[8] اما براي صيانت قرآن از تهمت کافران هيچ گاه خودش با قصد به شعر گفتن نپرداخت و از آنجا که اين تهمت متوجه خلفاي راشدين نميگرديد، آنان علاوه بر تعريف و تمجيد از شعرا، خودشان نيز گاهي- البته بندرت- به سرودن شعر ميپرداختند؛ چنانکه جمعي از ارباب ادب از ابوبکر قصيدهاي در حماسه، که آن را در غزوهي عبيدة بن حارث گفته بوده است، نقل کردهاند و همچنين از عمر و عثمان ابياتي در حکمت و غيرها روايت نمودهاند. اما از علي (ع) نسبت به سه خليفهي ديگر مانند ساير فضايل شعر بيشتر نقل شده و برخي از آن شعرها را علي (ع) در صفين فرموده است.[9] روي هم رفته اگر چه به قول ابن رشيق قيرواني «هيچ کس از صحابه نيست که شعري نگفته يا تمثل به شعري نجسته باشد»،[10] ولي معذالک به علت مشغول ساختن دين اسلام مردم را و خيره نمودن اسلوب [صفحه 5] قرآن افکار و عقول را و اشتغال مسلمين به جهاد و صرف قريحه در راه ايراد خطابه، شعر عرب در اول اسلام و عصر خلفاي راشدين اندکي از پيشرفت متوقف گرديد[11] و بنا بر اين علي (ع) که از هر کس زيادتر مشغول به نشر احکام اسلام و جهاد با دشمنان دين بود و به واسطهي برتري علمي و ادبي بر ديگران، اسلوب قرآن بيشتر فکر و عقلش را حيران ساخته بود و به ايراد خطابه هم آن قدر توجه داشت که ميتوان او را خطيب منحصر به فرد دين اسلام شناخت و حقاً هم چنين است. هر چند اشعارش نسبت به سه خليفهي ديگر زياد است، اما آن اندازه نيست که بتوان عنوان شاعر بر حضرتش اطلاق نمود و آن قدر اين اشعار کم است که مورخين قديم و معتبر - مانند ابن واضح يعقوبي و مسعودي و ابن قتيبه و ابوحنيفهي دينوري و طبري- در کتب تاريخي خود اشاره به آنها نکردهاند و فقط بعضي از آنان در ضمن تفصيل مبارزات آن حضرت گاهي رجزهايي از او نقل کردهاند که هم اختصاص به آن حضرت نداشته و هر مبارزي آنگونه رجزها را در هنگام مبارزه ميخوانده و هم رجز جزء شعر نيست. مورخان ديگر که پس از اين گروه آمدهاند کم کم اشعاري به علي (ع) نسبت دادهاند که در صحت انتساب آنها به او ترديد و جاي تحقيق است؛ چه، آن حضرت اشعاري از شعراي جاهليت در حفظ داشته که گاهي به آنها تمثل و استشهاد مينموده و در موقع تمثل و استشهاد گاهي با صراحت يا با کنايه گويندهي شعر را معرفي ميکرده و گاهي به واسطهي شهرت شعر يا به علت ديگر گويندهي شعر را معرفي نميکرده است؛ چنانکه مثلاً در خطبهاي که بعد از امر تحکيم در سال 37 هجري در صفين ايراد نمود، تمثل به شعر «دريد بن الصمه» جست و فرمود: «من با شما چنانم که برادر هوازني گفته است: امرتکم امري بمنعرج اللوي و با اين اشاره معلوم ساخت که گويندهي اين شعر «دريد» است، ولي در خطبهي شقشقيه هنگام تمثل جستن به شعر ابوبصير ميمون به قيس بن جندل مشهور به اعشي قيس که گفته است: [صفحه 6] «شتان ما يومي علي کورها با تصريح يا اشاره گويندهي آن را معلوم نساخته است و چون شريف رضي جامع خطب گويندهي آن را ميشناخته، پيش از نقل شعر مزبور نوشته است که: «حضرت تمثل به قول اعشي جست».[13] و به علت اينکه علي (ع) گاهي گويندهي شعرهايي را که بدآنها تمثل و استشهاد ميفرموده به تصريح يا به اشاره معلوم نميساخته است. بدين جهت بعدها براي کساني که تتبع در اشعار عرب نداشتهاند اشتباه دست داده که آيا آن اشعار از علي (ع) است يا از غير علي (ع) است؟ و با اين حال چون از طرفي هم ميدانستهاند که آن حضرت شعرهايي فرموده است، لهذا ظن آنان راجع به بودن آن اشعار از علي (ع) قوت ميگرفته و آنها را با همين کيفيت در کتب خود نقل ميکردهاند و نقل آنان سند صحت انتساب آن اشعار به علي (ع) براي ديگران ميشده؛ در صورتي که منشأ اين انتساب فقط دو چيز عدمي بوده: يکي عدم تصريح يا اشارهي حضرت به نام قائل، ديگري عدم تتبع ناقل در اشعار عرب، و يکي از شواهد بارز و مثالهاي عمدهي اين نوع اشتباه و انتساب، خواندن مکرر علي (ع) در هنگام ديدن عبدالرحمن بن ملجم مرادي اين شعر است: «اريد حياته و يريد قتلي که آن حضرت تصريح يا اشاره به نام قائل آن نميکرده و به همين علت اکثر مؤلفين حتي اکثر علما، و ادبا و مورخين بزرگ، قائل آن را خود حضرت دانسته و در کتب خويش آن را به او نسبت دادهاند؛ در حالي که عبدالملک بن بدرون حضر ميبستي در شرح قصيدهي رائيه ابن عبدون وزير که در رثأ پادشاهان بني الافطس آن را سروده است، تصريح ميکند که قائل اين شعر عمرو بن معديکرب است و آن را دربارهي قيس بن مکشوح مرادي گفته است[14] و از اينجا معلوم ميشود که حضرت مانند بيشتر اشعار ديگر به اين بيت تمثل جسته و ديگران به واسطهي نشناختن قائل آن را به او نسبت دادهاند و چون حضرت اشعار زيادي در حفظ داشته، به حدي که صحابه از او تفضيل شعراي جاهليت را ميپرسيدهاند و او اظهار نظر در اين باب ميفرموده[15] و به علت حفظ داشتن [صفحه 7] اشعار زياد در بسياري از موارد، تمثل يا استشهاد به آن اشعار ميجسته و چنانکه عرض کردم گاهي هم تصريح يا اشاره به گويندهي آن نميکرده، لهذا متأخرين که بيشترشان تتبعي در اشعار عرب نداشتهاند، اکثر اين نوع شعرها را که جز عمرويات او بوده به خود او نسبت داده و برايش عنوان شاعري قائل شدهاند؛ در صورتي که بين متقدمين اين عنوان را به هيچ وجه نداشته است، ولي متقدمين معتقد بودهاند که آن حضرت چند شعري فرموده است، اما با چند شعر به کسي عنوان شاعري نميتوان داد؛ بخصوص که اين عنوان تقريباً از مقام شامخ علي (ع) ميکاهد و در ميانهي متأخرين اين عنوان بتدريج آن قدر شيوع يافته و آن قدر شعر به او نسبت دادهاند که بعضي از نويسندگان حالات و فضايلش، همانطور که او را خطيب معرفي ميکردهاند، شاعر نيز مينوشتهاند و روي اين اصل براي ذکر سخنانش دو عنوان قرار ميدادند: يکي عنوان سخنان منثور، ديگري عنوان سخنان منظوم. و از جملهي اين نويسندگان محمدبن طلحهي شافعي[16] وسبط ابن جوزي[17] و شبلنجي[18] ميباشند که هر يک در کتب خود در فصل کلام منظوم اشعاري به آن حضرت نسبت دادهاند که بيشتر آنها از ديگران است و حتي برخي از آنها هم جز مرويات او نبوده؛ زيرا که عصر گويندگان آنها متأخر از عصر اميرالمؤمنين (ع) بوده و نظر به اينکه نسبت هيچ يک از آن ابيات (نه رجزها) به آن حضرت ثابت نيست، علامهي حلي با وجودي که از ابن طلحه مطالبي در کتب خود نقل کرده و مطالب السئول او به نظر مطالعهاش رسيده است در کتاب «کشف اليقين» که آن را براي الجايتو (سلطان محمد خدابنده) تأليف نموده، در بحث ششم که در بيان کلمات علي (ع) است، حتي يک بيت هم از او نقل نکرده و اشارهاي هم بداشتن سخن منظومش ننموده است و اگر نزد او ثابت بود که حضرت آن اشعار را که ابن طلحه به او نسبت داده و ديگران هم نقل کردهاند فرموده بوده است، بر فرض ميل به اختصار، لااقل اشارهاي به آنها ميکرد و ميگفت که حضرت اشعاري هم دارد که من براي اختصار آنها را نقل نميکنم؛ زيرا به [صفحه 8] چندين جهت جاي اين سخن در آن بحث بوده است و مانعي هم نداشته که همانطور که نوشته «علي (ع) سيد فصحأ و امام بلغأ بوده است»،[19] مثلاً بنويسد افصح شعرا هم بوده است و با اين حال بعضي از نويسندگان و مؤلفين کار را از امثال ابن طلحه و سبط ابن جوزي و شبلنجي و غير هم گذرانده و حتي از عنوان شاعري دادن به حضرت هم مطلب را غليظتر نموده و او را صاحب ديوان شعر معرفي کردهاند و از آنجا که اساس مقصود ما در اين گفتار بحث دربارهي همين ديوان است، لهذا براي عنوان شاعري نداشتن علي بن ابي طالب (ع)، مطلب را به اين مقدار از بيان در اينجا ختم ميکنيم و شروع به تحقيق شناسايي گرد آورندهي اين ديوان و اعتراضاتي که بر آن داريم مينماييم. پيش از آنکه دربارهي جامع ديوان و خود ديوان گفتگو کنيم، لازم است از باب مقدمه نکتهاي را که در بحث شاعر بودن يا نبودن اميرالمؤمنين (ع) به نحو اجمال عرض نمودم، اندکي تفصيل دهم و غرض از نکتهي مزبور اين است حالا که معلوم شد آن حضرت شعرهايي فرموده است، آن شعرها تقريباً چقدر است؟ زياد است يا کم؟ و در هر صورت صلاحيت تشکيل ديوان شعري را دارد يا نه؟ براي تفصيل اين مطلب و پاسخ دادن به اين پرسشها هر چند مختصر هم باشد، بايد معروض داشت که اشعار مسلمهي علي (ع) آن قدر کم است که مرزباني در «تاريخ النحاة» از يونس،[20] و صاحب قاموس از مازني و زمخشري،[21] و امير ازهري در حاشيهي مغني به نقل از تاريخ التحاة[22] و سيد عليخان مدني در «انوار الربيع» به نقل از صاحب قاموس[23] و جمعي ديگر نقل کرده و گفتهاند که: «نزد ما نه صحت يافته و نه به ما رسيده است که علي بن ابي طالب (ع) جز دو بيت، شعري گفته باشد» و اين دو بيت همان دو بيتي است که بنده آنها را قبلاً روايت کردم و اول آنها «تلکم قريش» ميباشد. و تمام اشخاصي که اين عقيده را اظهار داشته و نقل نمودهاند، از محققان اهل ادب [صفحه 9] هستند که سخن به گزافه نميگفتهاند و مقصود از مرزباني، محمد بن عمران کاتب، اولين جامع ديوان يزيد ميباشد که راويهي ادب و مائل به مذهب تشيع بوده و وفاتش به سال 384 اتفاق افتاده است[24] و يونس بن حبيب نحوي متوفي به سال 183 ميباشد که در عظمت مقام به جايي رسيده که بزرگاني مانند سيبويه و کسائي و فرا از او روايت ميکرده و علم ميآموختهاند[25] و صاحب قاموس، مجدالدين محمد بن يعقوب فيروز آبادي متوفي به سال 817 ميباشد که دربارهي کتابش گفتهاند: «قاموس کتابي است که گويي از وحي ناموس سرچشمه گرفته است».[26]. و مازني، ابوعثمان بکر بن محمد متوفي به سال 248 ميباشد که از فضلاي مردم و بزرگان و راويان و ثقاة آنها بوده[27] و زمخشري، جارالله محمودبن عمر متوفي به سال 538 ميباشد که در ذکأ خاطر وجودت قريحه به نهايت درجه رسيده و در هر علمي متفنن بوده[28] و امير ازهري نامش محمد و از اعاظم علماي مصر در قرن دوازدهم ميباشد که دقت نظر و تتبع وسيعش در ادبيات از حاشيهي مغني آشکار ميشود و سيد عليخان مدني، صدرالدين ابن نظام الدين احمد متوفي به سال 1120 ميباشد که در علوم عربيه و تحقيقات ادبيه در ميانهي علماي شيعه کمتر مانند داشته و از اعاظم علماي بارعين و افاخم نبلاي جامعين مذهب تشيع به شمار ميرفته و ماهر در لغت عرب و ناقد احاديث اماميه بوده است.[29]. و غرض بنده از اين معرفيها آن است که خوانندگان بدانند اين سخن را کساني گفته و نقل کردهاند که در نهايت درجهي تحقيق و تدقيق و تتبع بودهاند، اما با اين حال نتيجهاي که ميخواهم از گفتار و نقل اقوال اين بزرگان بگيرم، فقط اثبات کمي اشعار اميرالمؤمنين (ع) ميباشد، نه تصديق اين معني که آن حضرت جز دو بيت شعر نفرموده [صفحه 10] است؛ زيرا محققاً علي (ع) غير از اين دو بيت ابيات ديگري هم گفته است و حتي بعضي از همين اشخاص ابيات ديگري از او نقل کردهاند که معارض با اين گفتارشان ميباشد؛ چنانکه صاحب قاموس در ذيل عنوان برخي از موارد کتاب خود ابياتي غير از اين دو بيت از او روايت نموده.[30]. ياقوت حموي هم با اينکه جز اشخاصي است که اين عقيده را از ابوعثمان مازني نقل نمودهاند، در «معجم الادباء» غير اين دو بيت پنج بيت ديگر از آن حضرت روايت کرده و محشّي نيز دو بيت بر آن پنج بيت افزوده است، و ياقوت خود پيش از روايت آن ابيات تصريحاً نوشته که: «چيزي را از شعر و حکم او (علي ع-) ذکر ميکنم که صحيح باشد»،[31] و نقل امير ازهري در حاشيهي مغني مخالف با نقل ابن هشام در خود مغني است که اين شعر را از اشعار علي (ع) شاهد گفتار خود آورده: «فلما تبينا الهدي کان کلنا و تصريح نموده که قائل آن علي (ع) است[32] و مؤلف «جامع الشواهد» نوشته که: آن را اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) در مدح خويش و اهل بيتش فرموده است[33] و جماعت بسيار ديگري هم غير اين اشخاص اشعاري از آن حضرت روايت کردهاند که نميتوان به اين آساني روايت آنان را رد نمود. زبيدي از استادش[34] نقل کرده است که: «شايد سند اين دو بيت نزد اين اشخاص (يعني مازني و يونس و زمخشري) قوي بوده والا چند بيت ديگر از علي (ع) روايت بلکه روايت برخي از آنها متواتر شده، به حدي که نفوس مطمئن نميشوند غير از اين دو بيت ابيات ديگري نگفته باشد؛ بخصوص که شعبي گفته: «ابوبکر و عمر و عثمان شعر [صفحه 11] ميگفتند و علي (ع) اشعر آنان بوده و جمع ديگر نيز مانند شعبي اين مطلب را بيان نمودهاند و اشعار حکمي و غيره به او زياد نسبت داده شده است».[35]. اين گفتار کاملاً صحيح است و ظاهراً هم اشخاص مذکور به علت قوي بودن سند روايت اين دو بيت و قوي نبودن سند روايت ابيات ديگر حکم به صحت صدور اين دو بيت از طبع اميرالمؤمنين (ع) و عدم صحت صدور ابيات ديگر از طبع آن حضرت نمودهاند و قوي نبودن سند روايت ساير ابيات نزد آنان هم موجب تصديق ما به اتقان حکمشان نبايد بشود؛ زيرا سخن شعبي اين حکم را از اتقان اندکي دور ساخته است، چون که از طرفي شعبي از بزرگان تابعين و از اهل کوفه- يعني از اهل دارالخلافهي اميرالمؤمنين و مردي کثير العلم بوده- و مسلماً آن حضرت را ديده است، به علت اينکه ابن خلکان از قول خود او نقل کرده که تولدش در سال واقعهي جولاء- يعني سال نوزدهم هجري- بوده[36] و بنابراين در هنگام شهادت اميرالمؤمنين (ع) که سال چهلم هجرت بوده، بيست و يک سال داشته است و در اين مدت اگر هم از آن حضرت مستقيماً علم نياموخته، او را ديده و از حالاتش آگاهي يافته و دانسته است که شعر ميفرموده. و از طرف ديگر اشعر بودن علي (ع) از ابوبکر و عمر و عثمان نزد شعبي، دلالت بر اين ميکند که شعبي معتقد بوده که آن حضرت جز دو بيت ابيات ديگري نيز فرموده است؛ زيرا او با دو بيت هرگز حکم نميکرده که علي (ع) اشعر خلفاي راشدين ميباشد، در صورتي که يکي از اشعار ابوبکر به تنهايي قصيدهي حماسهاي بود متضمن چندين بيت که آن را در غزوهي عبيدة بن حارث گفته[37] و ديگر هفت بيت است در خطاب به مسطح دربارهي افک او به عايشه که آنها را ابن عبدالبرمالکي اندلسي در ترجمهي «عوف بن اثاثه» در کتاب «استيعاب» نقل نموده[38] و با اين حال و با خصوصياتي که شعبي داشته و زمانش نزديکتر از زمان اشخاص مذکور به علي بن ابي طالب (ع) [صفحه 12] بوده، سخنش متقنتر از سخن آنان در اين مورد ميباشد. و خلاصهي کلام اين است که آن حضرت محققاً زيادتر از دو بيت شعر فرموده است و شايد عدد تقريبي ابياتش همان دو صد بيتي باشد که آنها را ابوالحسن علي بن احمد بن محمد فنجگردي نيشابوري در يک جابه نام «سلوة الشيعه» يا «تاج الاشعار» گرد آورده بوده است. و دربارهي ساير ابيات که به آن حضرت نسبت داده شده به هيچ وجه نميتوان حکم قطعي داد که از ايشان است؛ چه، دواعي براي انتساب ابيات زياد به او از چندين جهت وجود داشته است و بنابر وجود همان دواعي- که اينجا جاي ذکر آنها نيست- کساني که تسامح در اينگونه امور را جايز ميشمرند، ابيات زيادي به علي بن ابي طالب (ع) نسبت دادهاند که بيشتر آنها به طور تحقيق از او نيست و تصور ميکنم کساني هم که چنين نبودهاند- يعني نسبت تسامح در اينگونه امور را جايز نميشمردهاند- بدان علت آن اشعار زياد را به آن حضرت نسبت دادهاند که شنيده يا در کتب خواندهاند که گويندهي هر يک از آنها علي بن ابي طالب (ع) است و ندانستهاند که علي بن ابي طالب (ع) نام بسيار وجود داشته و از کساني که هم اکنون نامشان به خاطر هست يکي؛ علي بن ابي طالب پدر احمد طبرسي مؤلف کتاب «احتجاج» از علماي شيعه ميباشد که محدث نوري نام او را به همين طريق نوشته است.[39]. ديگري علي بن ابي طالب جهمه از رجال ثقهي اماميه ميباشد که مجلسي دوم او را اسم برده.[40] ديگر علي بن ابي طالب پدر شيخ علي از فقهاي شيعه ميباشد که او را شيخ منتجب الدين ذکر نموده.[41] ديگر علي بن ابي طالب مغربي که در حسن خط کوفي ضرب المثل بوده[42] و به ظن نزديک به يقين قرآن محفوظ در مشهد رأس الحسين قاهرهي مصر و قرآني که نصف آن در بقعهي امامزاده احمد شاه چراغ در شيراز و نصف ديگر آن در کتابخانهي حضرت رضا در مشهد محفوظ ميباشد و به خط کوفي است و مردم آنها را به خط حضرت علي بن ابي طالب (ع) از خلفاي راشدين ميدانند، به خط [صفحه 13] همين علي بن ابي طالُب مغربي است، به دلايلي که ذکر آنها خارج از موضوع بحث ما ميباشد. ديگر علي بن ابي طالب سليقي از مشايخ قطب راوندي.[43] ديگر علي بن ابي طالب نرتمني (کذا) است که باز شيخ منتجب الدين او را ذکر نموده.[44] ديگر علي بن ابي طالب بن مبارک نيشابوري و علي بن ابي طالب بن اسحاق مروزي و علي بن ابي طالب بن عثمان و علي بن ابي طالب بن سليمان رازي ميباشند که هر چهار از رجال حديث و روات بودهاند و ابن ابي الحديد نام آنان را برده است.[45]. و همين ابن ابي الحديد در ضمن يک حکايت لطيف ادبي نقل کرده است که يکي از وعاظ مشهور عصر الناصرالدين الله در بغداد بر سر منبر گفت: «سلوني قبل ان تفقدوني». مردي که نامش احمد بن عبدالعزيز کزي بود از اين سخن بر آشفت و برخاست رو به واعظ کرد و گفت: ما نشنيدهايم که اين سخن را کسي جز علي بن ابي طالب گفته باشد و بقيهي خبر هم معلوم است. و مقصودش از بقيهي خبر اين جمله بود که حضرت فرموده است: «لا يقولها بعدي الامدع». واعظ خواست که اظهار فضل نموده معرفتش را به رجال حديث و روات بنماياند، گفت: علي بن ابي طالب کدام است؟ آيا مقصود علي بن ابي طالب بن مبارک نيشابوريست؟ يا؟ يا؟ يا؟ و شروع کرد به شمردن هفت يا هشت نفر از اصحاب حديث که نام همهي آنان علي بن ابي طالب بود.[46] غرض آن است که علي بن ابي طالب نام زياد وجود داشته است و به قول شاعر عرب: «وقد تلتقي الاسمأ في الناس و الکني و چون علي بن ابي طالب (ع) پسر عم پيغمبر اسلام و خليفهي مسلمين مشهورترين آنان بوده و در هنگام اطلاق اين نام بر او منصرف ميشود، لهذا هر جا که شعري به نام علي بن ابي طالب ديده يا شنيدهاند، آن را از آن حضرت پنداشتهاند و يکي از علل عمدهي خلط اشعار همين توافق نام يا نام شاعري (تخلص) گويندگان شعر است؛ چنانکه [صفحه 14] به علت اشتراک نام و نام پدر امام شافعي با مؤلف کتاب «سرائر» که از بزرگان علماي شيعه در قرن ششم بوده و هر دو محمد بن ادريس نام داشته و گاهي هم هر دو شعر ميگفتهاند، چندين شعر صاحب کتاب سرائر را در مدح اهل بيت به امام شافعي نسبت دادهاند؛ زيرا در کتب ديدهاند گويندهي آن اشعار را محمد بن ادريس نوشتهاند و تصور کردهاند که مقصود محمد بن ادريس شافعي بوده و همين اشتباه هم دربارهي اشعاري که در کتب به نام علي بن ابي طالب نقل شده روي داده است و همه را به علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين (ع) نسبت دادهاند. و علاوه بر اين اشتباه چون مضمون بعضي از اشعار مذهبي و اخلاقي برخي از شعراي عرب با مضمون بعضي از سخنان آن حضرت موافق افتاده و حتي گاهي آن اشعار بخصوص متضمن معاني آن سخنان ميباشد- يعني شاعر مضمون همان سخنان را به نظم آورده است- بدين جهت آن اشعار را به اميرالمؤمنين (ع) نسبت دادهاند، در صورتي که اسامي گويندگان آنها هم موافق با اسم علي بن ابي طالب نميباشد و از جملهي اين اشعار اين دو بيت است: «لو کان بالحيل الغني لوجدتني «لکن من رزق الحجي حرم الغني و هر دو بيت در حرف قاف ديوان منسوب به آن حضرت ثبت شده است و حال آنکه به تصريح شيخ بهايي هر دو با دو بيت ديگر از شافعي ميباشد.[47] نهايت اينکه در ديوان به جاي کلمهي «افلاک» که مناسبتر است کلمهي «اقطار» مسطور است و ديگر چهار بيت است که اول آنها اين است: «و اخوان تخذتهم دروعاً که به اميرالمؤمنين (ع) نسبت داده شده و گفتهاند آنها را دربارهي طلحه و زبير فرموده است و حال آنکه به تصريح زمخشري در «ربيع الابرار» از ابوالحسن بن فضال نحوي و به قول ديگري از ابن رومي ميباشند و از شيخ حسين طبيب در شرح شواهد «مطول» نقل [صفحه 15] شده است که: سکهي سخن علي (ع) بر آنها نيست[48] و اينگونه اشتباه بيشتر از اشتباه اولي براي اشخاص در موضوع انتساب بعضي از اشعار به علي (ع) روي داده است و هر کس که سخن آن حضرت را شناخته باشد ميداند که آن اشعار از علي (ع) نيست و اگر تتبعي در کتب ادبي عرب بنمايد ميتواند گويندگان آنها را بشناسد؛ زيرا آن حضرت سبک مخصوصي در شعر دارد که ديگري آن سبک را ندارد و يکي از محشيان کتاب «معجم الادباء» دربارهي نثر و نظمي که در متن کتاب به اميرالمؤمنين (ع) نسبت داده نوشته است: «نسبت اين نثر و نظم به علي (ع) دروغ است و اسلوب آنها به اسلوب علي (ع) در نثر و نظم شباهت ندارد».[49]. به هر حال به سبب اين قبيل اشعار که يا به واسطهي توافق نام و نام پدر گويندگان آنها با نام و نام پدر آن حضرت[50] يا به علت توافق معني و مضمون آنها با اخبار مرويه از آن حضرت يا به علل ديگر به علي بن ابي طالب (ع) نسبت داده شده و بيشتر آنها محققاً از ايشان نيست، معذلک برخي از علما و ادبا ديواني گرد آوردهاند که اکنون در عصر ما به ديوان اشعار اميرالمؤمنين (ع) شهرت يافته است و قصد عمدهي ما اين است بيان کنيم اين ديوان را چه کسي در چه زماني گرد آورده است؛ زيرا در آن مطلبي که جامع و زمان جمع آن را بخوانندگان معرفي نمايد وجود ندارد.
.
ولا وجدک مابروا ولا ظفروا
بذات روقين لايعقو لها اثر»[3].
فلم تستبينوا النصح الاضحي الغد»[12].
و يوم حيان اخي جابر»
غديرک من خليلک من مراد»
علي طاعة الرحمن و الحق و التقي»
کثيراً ولکن ميزوا في الخلائق»
بنجوم افلاک السمأ تعلقي»
ضدان مفترقان اي تفرق»
فکانوها ولکن للاعادي»
صفحه 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 15.