دعاي آن حضرت در شدائد و مشکلات
تا اينکه با رغبت تو را خوانده و با صفا تو را بخوانم، و به تو اميد بندم، و در تمامي موارد تو را جبران کننده و متوجه بخود، و بخشنده گناهان و پوشاننده عيوبم يافتم، از آنروز که مرا به اين سراي آزمايش آورده تا بنگري براي سراي ديگر چه توشه برميگيرم يک لحظه نيکيت را از من دريغ نداشتي. خدايا! پس من آزاده شده توأم از تمام مشکلات و شدائد، و غمهائي که به سبب مقدراتت و انواع بلاهاي سخت بر من عارض شده است، از تو جز رفتار نيک چيزي بياد نداشته و جز فزون بخشي چيزي نديدهام، خيرت شامل حالم بوده و فضلت بر من پياپي، و نعمتت نزدم متّصل است، ترسم را تحقق ندادي بلکه اميدم را به انجام رساندي، و در سفرها مصاحبم بوده و در حضر گراميم داشتي، و بيماريهايم را شفا داده و رنجم را بهبودي بخشيدي، و بازگشتگاه و جايگاهم را نيکو کردي، و به شماتت دشمنان مرا دچار نساخته و دشمنم را هدف تير قرار داده، و شر دشمنانم را کفايت نمودي. خدايا! چه بسيار دشمني که شمشير دشمني بروي من کشيد و براي کشتنم لبه خنجرش را تيز کرد، و دم برندهاش را برايم آماده کرد، و زهرهاي کشندهاش را برايم آميخت، و تيرهاي نشان گيرش را بسويم نشانه رفت، و قصد داشت که بمن آزار برساند، و جرعههاي تلخ زهر خود را به گلويم فرو ريزد، در آن حال اي خداي من تو به ناتواني من نگريستي که من طاقت دردهاي ناگوار را ندارم، و ديدي که از استمداد در برابر کسي که به قصد جنگ با من برخاسته عاجزم، و تنهائيم را در بسياري از مشکلاتي که بمن روي آورده و برايم کمين قرار داده نظاره کردي، در آنچه فکر من در استمداد از امثال او به جائي نميرسد. پروردگارا! پس مرا به کمک خود ياري دادي، و پشتم را بياريت محکم نمودي، و تيغ برندهاش را بر من کند کردي، و او را پس از زحماتي که در جمع آوري نفرات کشيده بود تنها گذاردي، و مرا بر او تفوق و برتري دادي، و او را خسته و درمانده بازگرداندي، در حالي که تشنگياش فرو ننشسته بود، و سوز دلش خنک نشده بود، و دست خود را به دندان ميگزيد، و روي گرداند در حاليکه پرچمهايش را رها ساخته بود، و آرزوهايش به تحقق نپيوسته بود. خدايا! و چه بسيار تجاوزگري که با نقشههاي شومش بمن ستم کرده، و براي شکار کردنم دامها نهاده است، و مانند درندهاي که براي شکار فراريش کمين کرده به کمين من نشست تا فرصتي بدست آورده و به شکار خود برسد، در صورت ظاهر از روي تملق و چاپلوسي خود را خرسند نشان داده و روي گشادهاش را بمن مينمود. خدايا! ولي همينکه تو نادرستي باطنش و زشتي ضميرش را ديدي او را در همان چاه خود از سر انداخته و در گودالش سرنگون ساختي، و به پشت انداختي و به سنگ خودش او را زدي، و به سر نيزه خودش او را کشتي، و با زه کمانش جانش را گرفتي، و نيرنگش را به خودش بازگرداندي، و در بند پشيماني خود گرفتارش کردي، تا اينکه پس از نخوت و تکبر خوار و زبون گشته، و پس از گردنکشي به زانو و پستي درآمده، و در همان بندي که مي خواست مرا در آن ببيند با خواري گرفتار شد. و اگر رحمتت نبود چيزي نمانده بود که من هم به همان بلائي که او دچار گشته دچار شوم، پس ستايش خاص آن پروردگار نيرومندي است که کسي با او منازعه نکند، و به سرپرست و بردباري که شتاب نورزد، و پابرجائي که غافل نگردد، و بردباري که جهل در او راه ندارد. پروردگارا! تو را ميخوانم در حاليکه پناهنده بتو، مطمئن به سرعت اجابتت هستم، توکل دارم بر آن سابقه خوبي که پيوسته از حمايتت از خويشتن سراغ دارم، و دانايم به اينکه هر کسي که به سايه حمايتت پناه برد مغلوب نگردد، و حوادث کوبنده روزگار به مقرّ ياريت کارگر نشود، اي پروردگارم تو بودي که مرا به توانائيت رها ساختي، و از گزند او به لطف و بزرگواريت رهايي دادي. خدايا! و چه ابرهاي گرفتاري که آنها را از من پراکندي، و چه آسمان نعمتي که بر من فرو باريدي، و نهرهاي بزرگواري که جاري ساختي، و چشمههاي جوشان حوادثي که پر کردي، و لکههاي کوچکي از مهر خود که گستراندي، و پردههاي گرفتاري که بر طرف کردي، و اندوههاي سهمگيني که از من زدودي، و زرههاي تندرستي که بر من پوشاندي، و حوادث ديگري را که مقدر فرمودي، و هر گاه آنها را طلب کردي از طلبشان در نماندي، و هر گاه آنها را اراده فرمودي قدرت بر خودداري کردن نداشتند. خدايا! و چه بسا حسود بد ذاتي که مرا مورد حسدش قرار داد، و با زبان تيزش مرا آزرد، و با گوشه چشمش تيري بر بدنم زد، و آبروي مرا هدف تيرهاي خود قرار داد، و کارهائي را به گردنم انداخت که پيوسته تو آنها را از من کفايت فرمودي. خدايا! و چه بسا گمانهاي خوشي از مرا که جامه عمل پوشاندي، و فقري که جبران کردي، و روزيم را که گستراندي، و لغزشهائي که در آنها مرا برپا داشتي، و گرفتاريهائي را که برطرف کردي، و بيچارگي که از من گرداندي، و نعمتي که بمن عطا کردي، از کارهايت مورد بازخواست قرار نگرفته و در عطايت بخل نميورزي، از تو خواهند و تو عطا فرمائي، و سؤال نکرده تو آغاز نمائي، و از فزوني بخشيت در خواست کنند و تو دريغ نداري. هر چه کني همه از روي نعمت بخشي و امتنان و جود و احسان توست، ولي من در برابر کاري نکردهام جز فرو رفتن در گناهان و پرده دري محرماتت، و تجاوز از حدود و مقرراتت، و بي خبري از تهديدت، و پيروي از دشمن خود و دشمنت، و اين اعمال تو را باز نداشت از اينکه احسانت را بر من کامل گرداني و نعمتهايت را بر من پياپي فرو ريزي، و مرا از ارتکاب آنچه موجب خشم توست بازنداشت. خدايا! اين جايگاه کسي است که به کوتاهي در اداي حقت اعتراف دارد، و بر عليه خود گواهي دهد که نعمت خود را بر او فروگذار نکردي، به بهترين نحو او را سرپرستي نمودي، پس اي خدايم بدان اندازه بمن ببخش که بتوانم خود را به رحمتت برسانم، و آنرا نردباني قرار داده و موجبات خشنوديت را بدست آورم، و از عقاب و شکنجهات خود را ايمن گردانم، زيرا تو هر چه را بخواهي انجام داده، و به آنچه خواهي حکم نمائي و تو بر هر چيز توانائي. خدايا! پس ستايشم براي تو هميشگي است، ثنايم بر تو جاودانه، از جهاني تا جهان ديگر استمرار مييابد، و آنرا به گونههاي مختلف تسبيح و انواع مختلف تقديس بر زبان جاري سازم، و همه از روي خلوص براي ذکرت و بدست آوردن خشنوديت ميباشد، به ستايشي خالص و ستودني بي آلايش، به تعداد بسيار در آشکار ساختن دروغ مشرکان. در نيرويت کسي تو را کمک ندهد، و در خداونديت شريکي نداري، و هنگاميکه هر يک از موجودات را روي سرشتهاي مختلف مقرر داشتي، و خلائق را بر اشکال متفاوت خلق فرمودي دچار سختي نشدي، پندارها حجابهاي غيب تو را ندريده، تا بتواند به حد و اندازهاي در عظمتت، و به کيفيتي در ازليّتت، و به امکاني در ديرينه بودنت معتقد گردد. و همّتهاي بلند به درک حقيقتت نرسد، و هوشهاي تيزبين بتو دست نيابند، و ديد بينندگان بتو نرسد، چه در مجد جبروتت و قدرت بزرگت، وصف قدرتت از بيان و توصيف آفريدگانت برتر، و بزرگي عظمتت از آن والاتر است، آنچه را که اراده افزايشش را بنمائي کم نگردد، و آنچه را اراده کاهشش را بکني افزون نشود، و در آنهنگام که موجودات را آفريدي کسي ناظر کارت نبود، و هنگامي که جانها را از نيستي به هستي آوردي همانندي نداشتي. زبانها از توصيفت کُند، و خرد از رسيدن به کنه تو ناتوان است، و چگونه ممکن است آنها ياراي توصيف حقيقت تو باشند يا تو را در برگيرند، در صورتيکه توئي آن قاهر منزهي که هميشه بوده و در عوالم ناديده جاودان است، و کسي جز تو در آن عالم وجود نداشته و آن عوالم کسي را جز تو نديده است. در مقام ملکوتت راههاي ژرف فکر حيران گرديده، و از درک ذاتت چشم بينا ناتوان گشته، پادشاهان در برابر هيبتت فروتن شده، و چهرهها در برابر عزّتت به خواري ذلت خاضع گشته، و هر چيز در پيشگاه عظمتت فرمانبردار، و همه در برابر قدرتت تسليمند، و گردنها براي پادشاهيت فروتن ميباشند، و در اينجا تدبير و انديشه در گرداندن توصيفاتت گم گشته، و هر که در اين مورد به تفکر پرداخت ديدهاش خسته و ناتوان به سويش بازگشت، و عقلش مبهوت و فکرش حيران شد. خدايا! پس توراست ستايش پي در پي و پيوسته و هميشگي که فنا نيابد، و در ملکوت گم نشود، و در جهان مضمحل نگردد، و در عالم معرفت چيزي از آن کم نشود، و تو راست ستايش ستايشي که خوبيهايش به شماره نيايد، در شب چون پشت کند، و در بامداد هنگاميکه پرده برگيرد، و در خشکي و دريا، و صبحگاه و شامگاه، و شبانگاه و بامداد، و ظهر و سحر. خدايا! به توفيق خودت نجات و رهائي را براي من حاضر کردي، و مرا در ولايت عصمت قرار دادي، و بالاتر از تاب و توانم مرا تکليف نفرمودي، چون جز به فرمانبرداريم از من خشنود نگشتي، پس اين شکر و سپاسگزاري من به هر اندازه که با زبان براي اداي آن بکوشم، و به هر مقدر که در کردار براي آن سعي کنم اداي حق تو را نکند و فضل و کرمت را تلافي ننمايد، زيرا توئي آن خدائي که معبودي جز تو نيست، هيچ غائبي از نظرت پنهان نمانده و هيچ پنهاني بر تو مخفي نميباشد، و هيچ گمشدهاي در تاريکيهاي پنهان از ديد تو گم نشود، هر گاه اراده امري را نمائي فرمانت همانست که اراده وجود آن امر را بکني. خدايا! توراست ستايش همانند آن ستايشي که ذاتت را بدان ستايش کردي، و چندين برابر آنچه ستايشگران تو را بدان ستايش کردند، و تسبيح گويان تو را بدان تسبيح، و تمجيد کنان تو را بدان تمجيد، و تکبير گويان تو را بدان تکبير، و بزرگ شمرندگان تو را بدان بزرگ شمرند، تا بدانجا که شخص من ستايش کنم تو را در هر چشم بر هم زدني، و بلکه کمتر از اين مقدار، باندازه ستايش همه ستايش کنندگان، و يکتا پرستي جميع مخلصان، و تنزيه گوئي تمام دوستان عارف به مقامت، و ثناي همه ثناگويان، و به اندازه آنچه تو بدان عارف هستي و مورد پسند توست از همه آفريدگانت از حيوان و جماد. خدايا! و بسويت مشتاقم براي سپاسگزاري همين که مرا به ستايش خود گويا کردي، و براستي که در اين مورد چه تکليف آساني بمن نمودي، و چه وعده بزرگي که در برابر سپاسگزاريت بمن دادي، تو از روي فضل و کرم آغاز نعمت بر من کردي و از روي حق و عدالت بمن دستور سپاسگزاري دادي، و در مقابل زياده بر آن به چندين برابر وعده بمن دادي، و روزي خود را از روي پند و آزمايش بمن عطا فرمودي، و در برابر تکليفي آسان و اندک از من خواستي، و پاداش همانرا نيز عطاي بسياري بمن دادي. و مرا از بلاي سخت مرا نگهداري کردي، و بدست بلاي بد خود نسپردي، و تندرستي بمن ارزاني داشتي، و با فراخي در زندگي و فراواني مرا سرپرستي کردي، و فضل خويش را بر من دو چندان کردي، گذشته از آنکه براي آن اعمال بمن وعده جايگاهي با شرافت دادي، و به درجه والا و بلندي مژدهام دادي، و به بزرگترين پيامبران از نظر دعوت و برترينشان از نظر شفاعت يعني حضرت محمد - که درود تو بر او و خاندانش باد - مرا امتياز دادي. خدايا! بيامرز آنچه را جز بخششت آنرا فرا نگرفته، و جز عفوت آنرا زائل نميسازد، و در اين روز و اين ساعت يقيني بمن عطا کن که مصيبتهاي دنيا و حزنهاي آن بر من آسان، و به آنچه نزد توست مشتاق و راغب گردم، و برايم بخشش لازم گردان و مرا به کرامت برسان، و شکر آنچه بمن دادهاي را روزيم نما. چرا که تو خداي يگانه بلند مرتبه آغازگر شنوا و دانائي، آنکه براي امرت دفع کننده و براي مقدّراتت مانعي نيست، و گواهي ميدهم که تو خدائي هستي که پروردگار من و پروردگار هر چيز، خالق آسمانها و زمين، داناي پنهان و آشکار، بلند مرتبه بزرگ و والائي. خدايا! از تو استقامت در امور و تصميم قوي در هدايت، و الهام شدن شکر نعمتهايت را خواهانم، و از ستم هر ستمگر، و تجاوز هر تجاوزگر، و حسد هر حسودي بتو پناه ميبرم. خدايا! بتو بر دشمنان حمله برده، و در دوستي دوستان تنها بتو اميد دارم، گذشته از آن بهرههائي که از فضلت نصيبم گشته، و اقسام نيکي و روزيت که بمن رسيده، و قادر به شمارش آنها نيستم، پس براستي توئي آن خدائي که معبودي جز تو نيست، و در ميان خلق ستايشت آشکار و دستت به بخشش گشاده است، در حکمت کسي با تو ضدّيت نکرده، و در پادشاهيت ستيزهجوئي نداري، و براي دستورت بازگشتي نيست، از مردمان هر چه را خواهي مالک شوي، و جز به خواست تو کسي مالک چيزي نگردد. خدايا! توئي بسيار نعمت بخش، آفريدگار، پديدآورنده، قادر، مسلط، منزه در نور قدس، رداي عزت و شوکت و بلندي در برداري، و به قدرت و کبرياء بزرگي يافتهاي، و نورت را با بهاء پوشانده، و بهاء را به هيبتت مستور داشتهاي. خدايا! براي توست ستايش عظيم و نعمت ديرينه، و پادشاهي بلند و کرم بسيار، و نيروي ثابت، و ستايشي پياپي که به سپاسگزاري جاودانه پايان نپذيرد، و هيچگاه سپري نشود، بخاطر آنکه مرا از برترين فرزندان آدم قرار داده، و شنوا و بينا و سالم و تندرست ساختي. مرا به نقصاني در بدن، و به آفتي در اعضاء و جوارح، و به دردي در جان و عقل سرگرم ننموده، و بزرگواري و خوش رفتاري و فزون بخشي نعمتهايت بر من مانع از اين نشد که در دنيا بر من توسعه دهي، و مرا بر بسياري از مردم دنيا برتري دهي، و شنوايم سازي که آنچه بدان مکلفم ساختهاي را بشنوم، و بينايم کردي که قدرتت را در آنچه بر من آشکار گشته ببينم. و مراعاتم کردي و قلبي را در جانم به امانت سپردي که به بزرگيت گواهي دهد، و زباني که به يگانگيت گويا باشد، زيرا من کرم و فضلت را ستايش کرده و توفيق تو را به کوشش خود سپاسگزارم، و بحقّت گواهي دهم، و در پيشامدهاي سخت و مشکل و بدرگاهت با زاري روي آورم، زيرا توئي زنده پيش از هر زنده، و زنده پس از هر مرده، و زندهاي که زمين و هر چه در آن است همه را به ارث ميبري، و تو بهترين ارث برندگاني. خدايا! خير خواهيت را در هيچ لحظهاي از من قطع مگردان، و عقوبتهاي نعمتت را بر من فرو مريز، و نعمتهايت را دگرگون مکن، و مرا از چنگ زدن به رشتههاي محکمت وامگذار، که اگر همه احسانها و نعمتهايت جز عفو و اجابت دعايم را در وقتي که سرم را به ستايش و ثنايت بلند کنم از ياد ببرم، مرا کافي است، اگر بر بهرهام در تقديرت بيفزائي از دارائيت کم نشده، و اگر در هنگام قسمت روزيم را تنگ گرداني به دارائيت افزوده نميشود. خدايا! تو را ميستايم به اندازه آنچه دانشت بدان احاطه دارد و به شماره هر چه قدرتت در اختيار دارد، و به شماره آنچه رحمتت آنرا فرا ميگيرد، و چندين برابر اينها، ستايشي پيوسته و پياپي و هموزن نعمتها و نامهايت. خدايا! احساني که تاکنون بر من نمودهاي را در باقيمانده عمرم کامل گردان، زيرا بوسيله يکتا پرستيت و تهليل و تمجيد و تکبير و تعظيمت بدرگاهت توسل جسته، و از تو ميخواهم بحق آن نامت که آنرا از آنها آفريدهاي، و تنها در نزد تو باقي ميماند. و از تو ميخواهم بحق نامت آن روح پنهان در گنجينه، آن زنده زنده زنده، بدان نام و بدان نام، و بحق ذات خودت و بحق خودت و بحق خودت، که مرا از عطاي خود و بهرههاي کرم و بزرگواريت محرومم مفرمائي، و کارم را جز به خودت به ديگري واگذار ننمائي، و به دست دشمنم مرا مسپاري، و مرا به خودم واگذار نکني، و کاملترين احسان را در آينده نزديک به من عنايت نموده، و کردارم را در دنيا نيکو گرداني، و در اين دنيا و آن سرا مرا به آرزويم برسان، و خير و خوبي را در بازگشتگاهم قرار ده. زيرا هر اندازه فضل و کرمت بر بندگانت ريزان و نعمتهايت بر آنان عطا شود تو را نيازمند و فقير نگرداند، و کوتاهي کردن من در سپاسگزاري نعمتت از جود و بخششت نکاهد، و بسياري نعمت خزينههاي نعمتهايت را زياد نکند، و عطاهاي فراوانت از بخشندگيت نکاهد، و عطاي نافذ و زيبايت در کرم عظيم و فزون و شکوهمندت تأثير ننمايد، و از فقر بيم نداري تا بخل نمائي، و از بيچارگي ترس نداري تا دارائي و کرمت کاهش يابد. خدايا! دلي ترسان، و يقيني صادق و درست که گوياي حق باشد روزيم گردان، و از مکرت مرا ايمني نده، و يادت را از ما فراموش مگردان، و پوششت را از من ندر، و به غير خودت مرا واگذار مکن، و از رحمتت مأيوسم مگردان، بلکه به فوائدت مرا در برگير، از بخششهاي زيبايت مرا محروم مگردان. و در هر وحشت مونس، و در هر ناراحتي پناه، و در هر پيش آمد هلاکت بار پناهگاهم باش، و از هر بلا و خطا نجاتم ده، و از هر لغزش محفوظم دار، و فوائدت را بر من کامل گردان، و از وعيدت مرا امان ده، و عذاب دردناکت را از من دور نما، و به حفظ کتابت مرا شرافت ده، و مرا صالح گردان و دين و دنيا و آخرت و خاندان و فرزندانم را صالح نما، و روزيم را گسترده و بر من ريزان قرار ده، و بمن روي آور و از من روي مگردان. خدايا! مرا بلند کن و پست منما، و مشمول رحمتت قرار ده و عذابم مکن، و مرا ياري گردان و خوارم منما، و مرا برگزين و زير دستم مکن، و در کارم گشايش و رهايي قرار ده، و دعايم را به سرعت اجابت کن، و از آنچه بر من وارد شده مرا نجات ده، تو بر هر کار قادر و توانائي و اين کار بر تو آسان است، و تو بخشنده و بزرگواري.
خدايا! توئي پادشاه، معبودي جز تو نيست و من بنده تو هستم، به خود ستم کرده و به گناهم اعتراف دارم، گناهانم را بيامرز، معبودي جز تو نيست اي آمرزنده، خدايا تو را ميستايم و تو شايسته ستايشي، بخاطر بخششهاي ارزشمندي که بمن دادي، و عملکردهاي نيکويت در حق من، و بخاطر نعمتهايت به من و خشنوديت نسبت به من، و منّتي که در حقم اعمال داشتي، و دفاعي که از من نموده، و توفيقاتي که بمن دادي و اجابت دعايم.