دعاي آن حضرت بعد از دو رکعت اول نماز نافله شب
پس بستر لذيذ را با سنگيني بيداري ترک کرده، و از بستر پاکم با ريختن اشک بسيار دور شدم، و با گامهايم زمين را پيمودم، و با گناهانم بسوي تو آمدهام، و در پيشگاهت ايستاده و نشستهام، و در رکوع و سجود بسوي تو زاري ميکنم، و با خوف و طمع تو را خوانده، و با سرگرداني و تحير بسوي تو رغبت و اميد دارم. با قلبي دردناک تو را خوانده و با اشکي ريزان با تو سخن ميگويم، و از قساوت و سنگدليم بتو پناه ميبرم، و از جرأتم به تو پناهندهام، و از نادانيم به درگاهت دل بستهام، و از گناهم به سببهاي محکمت چنگ زده، و به يادت قلبم را آباد ميکنم. خدايا! اگر زمين به گناهانم آگاهي داشت مرا در خود فرو ميبرد، و آسمانها مرا ميگرفتند، و درياها مرا غرق ساخته، و کوهها مرا نابود مينمودند، و بيابانها مرا ميبلعيدند. خدايا! به چه غروري خود را مغرور ساخته، و پروردگارا به چه جرأتي بر تو جرأت نمودم، خدايا به هر که روي آوردم مرا بسوي تو خواند، و هر کس مرا بسوي تو دلالت و راهنمائي کرد، و هر مخلوقي مرا به تو راغب و اميدوار نمود، پس من تو را خوب پروردگاري يافتم، و تو مرا بد بندهاي يافتي. خدايا! اگر مرا عقوبت کني چه کسي قدرت دفع آنرا دارد، و اگر پوششت را از من برداري چه کسي زشتيهايم را بپوشاند، و اگر مرا نابود فرمائي چه کسي در مورد بندهات با تو گفتگو کرده و از کارش از تو سؤال ميکند. خدايا! دانستم که در احکامت ظلم و ستمي نبوده، و در عذابت عجلهاي نيست، کسي عجله ميکند که ترس گذشتن وقت را دارد و شخص ضعيف نيازمند ظلم کردن است، و تو از اين امور بسيار برتري، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و حاجتم را برآور. سپس فرمود: خدايا! بتو پناه مي برم که در ديدگان مردم ظاهرم را زيبا و باطنم را زشت گرداني، در حاليکه خود را به مردم بنمايانم، و زيبائي ظاهرم را به آنان نشان داده و کار زشتم را براي تو قرار دهم، در حاليکه به مردم خود را نزديک و از خشنوديت دور ميگردم.
خدايا! اندکي خوابيدم و سخن روشنگرت مرا بيدار ساخت که ميفرمايي: « اندامشان از بسترهايشان جدا شده و با ترس و طمع پروردگارشان را ميخوانند، و از آنچه به آنان روزي دادهايم انفاق ميکنند، کسي نميداند که در مقابل اعمالشان چه چيز که چشمانشان را روشن ميکند را براي آنان مقرر داشتهايم».