دعاي آن حضرت در تاريکي شب
خدايا! چه بسيار گناهاني که از من چشم پوشيدي و در مقابل من موجبات نقمت و عقابت را فراهم آوردم، و چه بسيار خطاهائي که به کرمت و با بزرگواري آنها را پوشاندي. خدايا! اگر در گناه و نافرمانيت عمرم بدرازا کشد و در صحيفهها گناهم عظيم گرديد، غير از بخششت به چيزي اميد نداشته و غير از خشنوديت آرزوي ديگري ندارم. ابو درداء گويد: صداها مرا به خود مشغول داشت و به دنبال منبع آن بودم، ناگهان امام را ديدم، از ديدش پنهان گرديدم و حرکات را به آرامي انجام دادم، امام در تاريکي شب چند رکعت نماز گذارد، آنگاه به دعا و ناله و زاري پرداخت، مقداري از دعايش چنين بود: خدايا! در عفوت ميانديشيدم گناهم بر من سبک ميآيد، آنگاه عقاب دردناکت را مينگرم بلايم بر من بزرگ مينمايد. آنگاه فرمود: آه، اگر در صحيفه اعمالم گناهي را ببينم که من فراموش کرده و تو آنرا بشمارش در آوردهاي، و ميفرمائي: او را بگيريد، پس واي بر اسيري که خاندانش او را نجات نداده و قبيلهاش او را بهرهاي نميدهند، اگر اجازه فرياد زدن داده شود مردم به او رحم مينمايند. و سپس فرمود: آه، از آتشي که کبدها را ميگدازد، آه از آتشي که پوستها را ميريزد، آه از گرداب آتش سوزان. گويد: آنگاه به گريه پرداخت و صدا و حرکتي از او نميديدم، گفتم: بخاطر گرماي زياد خواب بر او مسلط شده او را براي نماز صبح بيدار کنم. ابودرداء گويد: نزد او رفتم ديدم همانند چوب خشک شده افتاده است، او را حرکت دادم حرکت نکرد، و تکانش دادم تکان نخورد، گفتم: او مرده است، سوگند به خدا که علي بن ابي طالب - که بر او درود باد - مرده است. او گويد: بسرعت به خانهاش آمدم تا خبر مرگ او را بدهم، فاطمه - که بر او درود باد - فرمود: اي ابادرداء چه ديدي که اينگونه ميپنداري؟ خبر را گزارش دادم، فرمود: سوگند به خدا اي ابادرداء آن حالتي است که از خشيت الهي به او دچار شده است. آنگاه نزد او آمده و آب بر چهرهاش ريختند، و بيدار شد، امام به من نگريست که در حال گريه بودم، فرمود: اي ابادرداء چرا ميگريي؟ گفتم: از آنچه بخود ميکني. فرمود: اي ابادرداء رحمتت نسبت به من بسيار بيشتر ميشد اگر مرا ببيني آنگاه که براي محاسبه خوانده ميشوم، و گناهکاران به عذابشان يقين پيدا مي کنند و فرشتگان عذاب مرا فرا بگيرند، و در پيشگاه خداوند بزرگ قرار بگيرم، در حاليکه دوستان مرا تسليم کرده و اهل دنيا نسبت به من رحم نمايند، هنگاميکه در مقابل کسي که هيچ چيز بر او مخفي نيست ميايستم. ابودرداء گويد: سوگند به خدا اين کار را نسبت به هيچيک از اصحاب پيامبر نديدم.
ابو درداء گويد: امام علي - که بر او درود باد - را در باغستاني ديدم، در حاليکه از دوستان خود کناره گرفته و از ديدهها پنهان گرديده و در بين نخلها خود را مخفي ساخته بود، او را گم کردم و از من دور شد، گفتم: به خانه رفته است، در اين حال صداي حزن و نالهاي را شنيدم که ميگفت: