دعاي آن حضرت در شكايت ايشان از قومش















دعاي آن حضرت در شکايت ايشان از قومش



روايت شده: مردي از اصحاب امام نزد ايشان آمد و گفت: تو ما را از مسأله حکميت نهي کردي سپس بدان امر فرمودي، ما نفهميديم کدام يک از اين دو دستور صحيح است، امام (ناراحت شد) و دستها را بهم زد و فرمود:

اين جزاي کسي است که بيعت را ترک کند و پيمان را بشکند، به خدا سوگند هنگامي که شما را دستور به جهاد دادم شما را وادار به کاري کردم که خوشايندتان نبود ولي خداوند خيرتان را در آن قرار داده بود، اگر شما در برابر اين دستور تسليم شده بوديد به هنگامي که در مسير حق گام برمي‏داشتيد رهبرتان بودم، و اگر منحرف مي‏شديد شما را به راه باز مي‏گرداندم، و اگر خودداري مي‏کرديد کساني را به جاي شما مي‏گماردم، و به هر حال براي من اطمينان بخش بود، اما (افسوس) من با کمک چه کسي بجنگم و به که اعتماد کنم، من مي‏خواهم بوسيله شما بيماريها را مداوا کنم، اما شما خود درد من هستيد، من به کسي مي‏مانم که بخواهد خار را بوسيله خار بيرون آورد با اينکه مي‏داند خار همانند خار است.

خدايا! پزشکان از دزمان اين درد جانکاه خسته و ملول شده‏اند، و بازوي تواناي راد مردان در کشيدن آب همت از چاه وجود اين مردم که دائماً فروکش مي‏کند ناتوان گرديده است.