دعاي آن حضرت در روز هفدهم
معبودي جز تو نيست که صاحب اختيار هر کار نيکي، معبودي جز تو نيست که نهايت هر شوق و رغبتي، معبودي جز تو نيست که جلوگيري کننده از هر بلائي، معبودي جز تو نيست که داناي به هر امر نهاني، معبودي جز تو نيست که آگاه به هر چيز پوشيدهاي، معبودي جز تو نيست که شاهد هر سخن آرامي، معبودي جز تو نيست که برطرف کننده هر بلائي. معبودي جز تو نيست که هر چيز در برابرت خاضع است، معبودي جز تو نيست که هر چيز در برابرت خوار گشته، معبودي جز تو نيست که هر چيز از تو ترسان شده، معبودي جز تو نيست که هر چيز در درگاهت متواضع است، معبودي جز تو نيست که هر چيز مشتاق توست، معبودي جز تو نيست که هر چيز از تو ترسان است. معبودي جز تو نيست که هر چيز به تو پابرجاست، معبودي جز تو نيست که بازگشت هر چيز به سوي توست، معبودي جز تو نيست که هر چيز نيازمند توست، معبودي جز تو نيست که يگانه بوده و شريکي نداري، معبود يکتاي يگانه، پادشاهي مخصوص توست و ستايش از تو ميباشد، زنده کرده و ميميراني، و توئي زندهاي که نميميرد، هر چيزي بدست توست و بر هر چيز توانائي، معبودي جز تو نيست، يگانهاي که شريکي نداري، يکتاي بينيازي که نزاده و زاده نشده و برايت همتايي نيست، و همدم و فرزندي نگرفته است. معبودي جز تو نيست پيش از هر چيز، معبودي جز تو نيست پس از هر چيز، معبودي جز تو نيست، جاودانهاي، پروردگار ما و هر چيز که از بين برود ميباشي، جاودانهاي که زوال نپذيرد معبودي جز تو نيست، زنده و پايداري که چرت و خواب تو را نگيرد، عدل و دادگري بتو پايدار است، معبودي جز تو نيست، نيرومند تواناي دادگر. معبودي جز تو نيست، پديد آورنده آسمانها و زمين و پروردگار عرش بزرگ، مهر پيشه نعمت بخش، صاحب جلالت و بزرگواري، معبودي نيست جز خداي بردبار بزرگوار، معبودي نيست جز خداي والاي بزرگ، پاک و منزه است خدا پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار زمينهاي هفتگانه و آنچه در آنها و ميان آنها و در زير آنهاست و پروردگار عرش بزرگ، و ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، فرمانروايي سزاوار اوست و ستايش او را سزاست، زنده کرده و ميميراند و او زندهاي است که نميميرد، هر خيري بدست او بوده و او بر هر چيز تواناست، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، معبود يکتاي يگانه بينياز که همدم و فرزندي نداشته و همتايي ندارد. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، آنچنان گواهي که بدان اميد رهايي از دوزخ را دارم، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، آنچنان گواهي که بوسيله آن اميد دخول بهشت را دارم، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، تا آنگاه که کوهها پابرجاست و پس از زوال آنها، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، تا زماني که جان در بدن دارم و پس از بيرون رفتن جان از تنم همواره. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، در حال نشاط و شادماني پيش از کسالت و بيحالي، و در حال کسالت و بيحالي پيش از نشاط و شادماني، و در هر حالي که هستم همواره، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، در حال جواني پيش از پيري و در حال پيري پس از جواني و در هر حال هميشه، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، در حال فراغت پيش از اشتغال به کار و در حال اشتغال پيش از فراغت و در هر حالي که دارم همواره، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، تا هر وقت که دستهايم مشغول به کار است و وقتي کار نميکنند و در هر حال که هستم همواره. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، تا هنگامي که گوشهايم ميشنوند و آنگاه که چيزي نشنوند و در هر حال همواره، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، تا وقتي که چشمانم ميبيند و تا وقتي که چيزي نبينند و در هر حال که هستم همواره، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، تا وقتي که زبان در دهانم ميگردد و آنگاه که جنبشي نداشته و در هر حال همواره، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، پيش از آنکه داخل گور شوم و پس از داخل شدن در گور، و در هر حالي که دارم همواره. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، در شب هنگامي که فراگير شود و در روز هنگامي که روشن گردد، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، در دنيا و آخرت، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، آنچنان گواهي که آنرا براي هراس روز قيامت ذخيره و اندوخته کنم. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، گواهي حق و گفتاري از روي اخلاص، گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، آنچنان گواهي که به آن گوش و چشم و گوشت و خون، و مو و پوستم، و دماغ و استخوان و رگم، و هر چه را که دو پايم بر خود دارد بدان گواهي دهد. گواهي ميدهم که معبودي نيست جز خداي يگانهاي که شريک ندارد، آنچنان گواهي که اميدوارم خداوند بوسيله آن گواهي در وقت بيرون آمدن جان و هنگام مرگم زبانم را بدان باز گرداند، در حاليکه کردارم به خير و خوبي پايان يافته باشد، اي پروردگار جهانيان اجابت کن.
معبودي جز تو نيست که برطرف کننده هر اندوهي، معبودي جز تو نيست که عزت هر خوار شدهاي، معبودي جز تو نيست که بينياز کننده هر بينوائي، معبودي جز تو نيست که نيروي هر ناتواني، معبودي جز تو نيست که زداينده هر گرفتاري، معبودي جز تو نيست که برآورنده هر حاجتي.