علم مكفوف و علم مبذول (مصبوب)











علم مکفوف و علم مبذول (مصبوب)



آنچه در همه‏ي جهان پهناور هستي و آفاق بيکران وجود، تحقق پذيرفته است، همه و همه، مصداقهاي علم مبذول است، يعني علمي که متعلق آن مورد مشيت و اراده قرار گرفته و از طريق تعين ارادي و مشيتي در «وعاء مشيت»، در خارج- در ظرف عالم خود هر جا هست- تحقق يافته است. و آنچه سپس نيز اتفاق بيفتد و تحقق بيابد، در قلمرو مصداقهاي علم مبذول جاي دارد و همين سير را خواهد داشت. و علم مبذول- بتمام و کمال- به انسان هادي تفويض گشته است. در اينجا تعليمي رسيده است در حديثي صحيح، که در خور ژرف انديشي بسيار است. حديث از حضرت امام

[صفحه 76]

محمد باقر «ع» است:

ان لله- عزوجل- علمين: علم مبذول و علم مکفوف، فاما المبذول فانه ليس من شي‏ء تعلمه الملائکه و الرسل الا نحن نعلمه، و اما المکفوف فهو الذي عند الله- عز و جل- في ام الکتاب، اذا خرج نفذ.[1].

- خداي- عزوجل- را دو گونه علم است: علم مبذول (عطا شده به غير) و علم مکفوف (ويژه‏ي ذات متعال). علم مبذول چنان است که هر چه به همه‏ي فرشتگان و پيامبران داده باشند به ما نيز داده‏اند. و علم مکفوف چنان است که نزد ذات الهي است. و آن علم هر گاه به بروز آيد، تحقق يابد.

مقصود از جمله‏ي اخير حديث «هرگاه به بروز آيد تحقق يابد» اين است که هر آن که از مرتبه‏ي غيب ذات بر آمد و متعلق مشيت فعليه قرار گرفت، وجود خارجي يافته است. اين علم، ويژه‏ي غيوب ذات و عوالم لا يتناهي و بي اسم و نشانه‏ي حضرت کبريائي است. وليکن بايد توجه داشت که اين علم نيز هر گاه بروز کند و متعلق مشيت فعليه قرار گيرد، بطبع از نوع «علم مبذول» شود و به «وعاء مشيت» برسد و تحقق يابد. اين است که در حديث ديگري از امام صادق «ع» آمده است:

ان لله- تبارک و تعالي- علمين: علما اظهر عليه ملائکته و انبياءه و رسله، فما اظهر عليه ملائکته و رسله و انبياءه فقد علمناه، و علما استاثربه، فاذا بدا لله في شي‏ء منه، اعلمنا

[صفحه 77]

ذلک، و عرض علي الائمه الذين کانوا قبلنا.[2].

- خداي متعال را دو گونه علم است: يکي آن علم که فرشتگان (مقرب) و پيامبران و رسولان را از آن آگاه ساخته است، اين علم را ما نيز بخوبي مي‏دانيم. دوم آن علم که ويژه‏ي ذات مقدس اوست و کسي جز او آن را نمي‏داند (علم مستاثر، علم مکفوف). ليکن چون خدا اراده کند که چيزي از همين علم را نيز آشکار گرداند به ما بياموزد. و امامان پيشين را نيز از آن آگاه سازد.

پس بنا بر آنچه بصراحت در اينگونه احاديث آمده است، آنچه از ازل تا ابد، در ارتباط با ايجاد و تکوين، و اعطا و تقدير، و حکمت و تشريع، و سلوک و تهذيب، و ادب و قرب... به فرشتگان و پيمبران رسيده و عطا شده است، همه و همه در نزد انسان هادي (پيامبر اکرم و ائمه‏ي طاهرين) نيز هست.

اينکه در حديث امام باقر «ع» آمده است: «علمي که به همه‏ي فرشتگان و پيامبران داده باشند به ما نيز داده‏اند»، به اين معني است که چيزي نيست که آنان بدانند و ما ندانيم، و آنان بتوانند و ما نتوانيم. چون اين علم، از سنخ علمهاي بشري و فلسفه‏ها و عرفانها و تجربه‏ها و صنعتها نيست، بلکه «علم الهي» و «لدني» و «علم صحيح» است، يعني مطابق با واقع و حقيقت و مستلزم قدرت. پس سخن بالا چنان مي‏رساند که چيزي نيست که آنان بر آن توانايي داشته باشند و ما نداشته باشيم، بنابراين، علم زنده کردن مردگان که

[صفحه 78]

نزد حضرت عيساي مسيح «ع» بود، و وي آن راز و آن اسم را مي‏دانست و مي‏توانست، ايشان نيز آن را مي‏دانند و مي‏توانند، و بر همين قياس همه‏ي چيزهاي ديگر... بلکه بايد دانست که در برخي از تعاليم نيز آمده است که مراتبي از علم حقيقي و قدرت اعطايي، در نزد پيامبر اکرم «ص» و ائمه‏ي طاهرين «ع» هست و به آنان عطا شده است که در نزد پيامبران ديگر و فرشتگان مقرب و کروبيين نيست. و مقام علم و قدرتي که خداي متعال به ايشان عطا فرموده است از همه‏ي ديگران و جميع جهانيان (در همه‏ي جهانها و عوالم) بالاتر است و والاتر، و مرتبه‏اي است ويژه- چنانکه از جمله، در دعاي مهم پس از «زيارت عاشورا»، بدين حقيقت اعلي و معرفت والا، در ابعاد حقايق و معارف، و علمها و شناختها، تصريح گشته است.[3].

و همين واقعيت است که علي «ع» در مقام شناساندن آل محمد «ص» و انبازان قرآن، از آن بدينگونه تعبير کرده است:

هم عيش العلم، و موت الجهل...[4].

- آل محمد، زندگي علمند و مرگ جهل.

[صفحه 79]

يعني، علم به ايشان زنده است، و ايشانند مايه‏ي بروز «علم صحيح»، و ايشانند علم زنده و زنده کننده‏ي علم و معرفت و دانايي، و نابود کننده‏ي جهل و از بين برنده‏ي ناداني.

آري، علم حقيقي و حقيقت علم نزد ايشان است. و با اين علم است که جهل- بصورت واقعي و کامل- از ميان مي‏رود، و انسان به حقيقت علم مي‏رسد. و اين علم، از دقيقترين حقايق الهي و اسرار معرفت تا مباني علم هدايت و فطرت و تربيت و سياست و عدالت و... همه را شامل مي‏شود، يعني آنچه ممکن است انسان به آن برسد، و آنچه براي صيرورت تام انسان در همه‏ي زمينه‏ها و استعدادهاي متصور ضرورت دارد، و کمال اتم و سعادت اکمل او را تامين مي‏کند، و او را به مرتبه‏ي کامل «البالغ في السعاده» مي‏رساند، همه و همه، نزد ايشان است، و ايشان محل تجسم تام و تقوم نهايي اين مراتب مي‏باشند...

... و دردا و دريغا که علوم آل محمد «ص» و معارف انسانهاي هادي- سلام الله عليهم اجمعين- درست شناخته نشد، و درست شناخته نيست، در هر دوره‏اي به دليلي، و به واسطه‏ي مانعي و حجابي... که در اين رساله مجالي براي تفصيل اين موضوع نيست.


صفحه 76، 77، 78، 79.








  1. «اصول کافي» ج 1، ص 256 -255.
  2. «شرح اصول کافي»، ملا صالح مازندراني، ج 6، ص 26، «اصول کافي» ج 1، ص 255.
  3. در اين جمله‏ها: «... و بالذي فضلتهم علي العالمين، و باسمک الذي جعلته عندهم، و به خصصتهم دون العالمين، و به ابنتهم و ابنت فضلهم من فضل العالمين، حتي فاق فضلهم فضل العالمين جميعا...». راز عمده، در همان اسم بزرگ و اسرار آميز و قدرت آفرين است، که مرتبه‏ي اعلاي آن نزد احدي جز ايشان نيست.
  4. «نهج‏البلاغه» ص 825 و ص 4450 «عبده» ج 2، ص 259 و ص 43.